آبی عشق 81
–
شاید فکر کنی زیادی گستاخ شدم عیبی نداره تو آزادی تو راحتی هر جور که دوست داری فکر کنی .من به دل نمی گیرم . مگه میشه آدم از کسی که دوستش داشته باشه ناراحت شه ;/;فکر نمی کردم که دختری به نام ستایش ستایشی که عشق به این سبکو ستایش نمی کرد یه روزی عاشق شه . عاشق شه و نتونه فرداشو مجسم کنه . حالا من دنیا رو طور دیگه ای می بینم . زندگی رو طور دیگه ای می بینم و عشق و آدمای عاشق رو . دیگه عشقو مسخره نمی کنم . دیگه نمیگم که عشق نمی تونه گولم بزنه .. عشق هیچ وقت آدمو گول نمی زنه . شاید این آدم باشه که عشقو گول می زنه . شایدم ما آدما دوست داریم که فریب عشقو بخوریم . نستوه نمی دونی چه فریب قشنگیه . وقتی که هر لحظه و ثانیه منتظر یکی باشی . یکی که درکت کنه . یکی با همون حسی که تو باهاش زندگی می کنی زندگی کنه . من با پاهای تو راه میرم با چشای تو می بینم می دونم خیلی سخته که عاشقم باشی ولی من از این که بالاخره تونستم احساس خودمو بهت بگم خوشحالم . حس می کنم دیگه آروم شدم . دیگه حسرت این رو دلم نمی شینه که اگه احساسمو بهت می گفتم شاید می تونستم که تو رو داشته باشم ولی می دونم امکانش نیست . اینو بدون اگه ستایش عاشقو لعنش کنی ستایش ستایشت می کنه تا ابد تا هر وقت که نفسی هست و امیدی . .. نمی تونم خودمو دست بندازم . منم یه عاشقم . همیشه دوستامو دست مینداختم که چرا واسه عشقشون مطلب می نویسن . حالا من شدم یکی از اونا . ولی بی هیچ امیدی . نمی دونم شایدم امیدی باشه . شاید این ابرای سیاه غم که بر سرم باریدن گرفته یهو غیبشون بزنه آفتاب خوشبختی من همه جا رو روشن کنه . شاید کبوتر سپید عشق من با آغاز سپیده روبوم عشق من بشینه .. کاش اون موقع بیدار باشم . شایدم اصلا نخوابم . .چقدر امید قشنگه . بهتر از کابوسه . امید یعنی شانس دیگه ای برای زندگی . یعنی حس این که آدم شاید به اون چیزی که می خواد برسه . یعنی با امید میشه نفس کشید . میشه دوباره جون گرفت . میشه جوانه عشقو دید که بر سر تاسر مزرعه محنت نشسته .. منم با امید یه شانس دیگه ای به خودم و زندگی میدم . کسی چه می دونه شاید این بار پیروز شدم . شایدم عشق تحویلم نمی گیره . از این که سالهای سال بوده که تحویلش نگرفتم . اونو یه چیز خیالی دونستم . حالا داره دق دلیشو سر من خالی می کنه .. من درد و بلاهاتو به جون می خرم . اگه عاشقم نیستی اگه دوستم نداری مسخره ام نکن . فقط یه عاشق می دونه که یه عاشق چی می کشه . یه عاشق می تونه درک کنه لحظه بسته شدن چشم یه عاشقو و اون سوزی که از درون داره خاکسترش می کنه کاش بتونی حسمو درک کنی . تو استاد منی . استاد جان منی . وجود منی هستی و دین و دنیای منی . می تونی حس کنی که من چی می کشم . می دونم که دستم نمینداری . اون وقتی که خیلی ها می خواستند آزارم بدن تو این کارو نکردی . بهم نگو عاشقت شدم چون خیلی مهربون بودی . شاید هم درست بگی و اینم یه دلیلش باشه . ولی کسی نمی تونه بگه که چرا و چی شد که عشق در خونه شو زده . چرا اومده تا سراغی ازش بگیره . آره میهمان حبیب خداست . نمی تونی بهش بگی که داخل نیاد . عشق در خونه مو زده .. نمی دونم چی صدات کنم .. استاد .;/; نستوه ;/; آقا فرشته ;/; مرد مهربان ;/; نمی دونم .. حس می کنم که آروم شدم . حس می کنم که دیگه نگفته ای ندارم . دیگه چیزی رو دلم سنگینی نمی کنه . دیگه حسرت اینو ندارم که چرا بهت نگفتم که دوستت دارم تا که شاید بتونم تو رو برای خودم داشته باشم . فقط اگه دوستم نداری اگه عشقمو قبول نمی کنی منو از خودت نرون . بازم مثل حالا دوستم داشته باش . می دونم دختر پررویی هستم ولی شاید اگه عاشق شده باشی بدونی که من چی بگم به خدا عاشق گناهکار نیست این قلبو من که نیافریدم . این دلو خدا به من داده . همون خدایی که عشق تو رو در دلم جا داده . دیگه چیزی ندارم بگم هرچند یه دنیا حرف تو دلمه ولی حس می کنم که خیلی آروم شدم . . دوستت دارم و تا ابد عشق تو در قلب و روح و وجودم می مونه .. تا وقتی که حس کنم هستم . تا وقتی که هستی نفس می کشه حتی اگه من نفس نکشم . خدا نگه دار تو عشق آبی من …در بعد از ظهری معتدل و آفتابی ستایش به خانه نستوه رفت .. -چته دختر گرفته ای ;/; بازم که کشتی هات غرقه .. یا خودش میاد یا نامه اش . بگو من چیکار می تونم برات بکنم . این پسرا رو نباید رو بدی . نمونه اش خود من . اگه یه دختر بهم بخنده و یه نگاهی همین جوری بکنه خیلی خوشم میاد فکر می کنم کی باشم دوست دارم برم طرفش ..-حتما یه دختر دیگه بوده -منظورتو نمی فهمم . ستایش نامه رو به طرف نستوه گرفت . .-این چیه .. آها ببخشید همون نامه ای که برای دوست پسرت نوشتی . تو که خودت استادی . من بهت میگم کجاهاشو کم و زیاد کنی . جنس این مردا رو می شناسم من که شاگردتم ولی کدوم استاد مرد رو دیدی که بابت دوست پسر دانشجوی دخترش بهش مشورت بده .. آخ که هی -ببینم اگه پشیمون شدی و ناراحت میشی ازت کمک نخوام .. -ستایش تو که می دونی من چقدر دوستت دارم .. لبخند تلخی گوشه لبان ستایش نشست . با خود گفت آره می دونم که چقدر دوستم داری ولی نه اون مدلی که من می خوام . -استاد من میرم بیرون یه قدمی بزنم تا این نامه رو بخونی و نظرت رو بهم بگی ..-ستایش بازم که استاد شدم . اینجا که دانشگاه نیست . این سبد رو هم با خودت ببر واسه خونه پرتقال و نارنگی بچین -مرسی نمی خوام .فعلا هوا بخورم کافیه … ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی