آسشکوال

سلام ، زلدا هستم و البته که اسم مستعارمه .
می خوام که یه چیز خیلی خیلی متفاوت بنویسم و میدونم که تا حدودی دقیقا برعکس چیزیه که این سایت براش ساخته شده ، نظر شما محترمه ولی اگه دنبال داستان سکسی هستید همین الان برید سراغ یه چیز دیگه.

یادمه من و پسرخالم همیشه با هم صمیمی بودیم و از بچگی با هم بازی میکردیم و از همون اول هم یه چیزی فراتر از دوستی بین ما بود ، البته که منظورم ” عشق ” نیس . یادمه وقتی خیلی کوچیک بودیم هم یه جاذبه جنسی داشتیم و من الان که به گذشته نگاه میکنم اینو میفهمم.
اون از من ۳ سال بزرگتر بود و کلا سرش خیلی تو چیزایی جنسی و رابطه و اینا بود ، حتی از بچگی ،از من نپرسید چرا چون نمیدونم .
یادمه چندین بار منو بوسید و لمسم کرد و شاید در نظرتون همچین چیزی خیلی عجیب نباشه ولی چیزی که عجیبش میکنه سن کم جفتمون بود . من ۷-۸ سالم بود و اون ۱۰-۱۱ سالش بود .
این ادامه داشت تا جایی که کیرشو نشونم داد و خودشو به من مالید و سینه هامو ( سینه ای نبود ، جای خالی سینه هامو در واقع ) دید و اون زمان و فقط حدود ۹ سال داشتم.
توی طی سال ها هر زمان هم دیگه رو میدیدیم این چیزا بینمون بود و یه طور شیطنت بود برای من تا لذت ، یه مخفی کاری که بهم حس بزرگ بودن و باحال بودن میداد . اینم بگم که همیشه حس گناه داشتم و خیلی وقتا از عذاب وجدان نمیتونستم بخوابم و قول میدادم که دیگه تکرارش نکنم ولی بار بعد که میدیدمش ، هر چی میگفت به حرفش گوش میدادم .
نمیدونم چرا ، شاید حرفش برام مهم بود و نمیخواستم ناراحتش کنم یا شاید نمیخواستم فکر کنه من بچم .
تا وقتی که ۱۳ سالم شد و زمانی که اومد سینه هامو بماله گفتم اگه بهم دست بزنی جیغ میکشم و به همه میگم و اونم ترسید و رفت .
من بخشیده بودمش ، همه ماجرا تقصیر اون نبود و منم باید یاد میگرفتم که خیلی خیلی زودتر نه بگم و تا حدودی تقصیر جامعه بود که انقد روی این مسائل پنهانی رفتار میکنه . شاید اگه من آموزشی میدیدم از همون اول این کارو نمیکردم ولی من اون موقع حتی نمیدونستم این کار اشتباهه.
سعی کردم باهاش دوست بشم ، منظور دوست پسر دوست دختر نیس ( با اینکه پیشنهادشو داد ) بلکه فقط دوست معمولی .
تا یه مدت عملی شد ولی احتمالا اون برداشتش از صمیمیت من اشتباه بود و فکر کرد نظرم در مورد ” شیطنت های مخفی ” بینمون عوض شده ، شاید فقط میخواست از دوستی من سو استفاده کنه .
به هر حال وقتی ۱۴ ساله شدم توی یه مهمونی که داشتیم با هم اهنگ گوش میدادیم ، زمانی که اتاق خالی شد شروع کرد به مالیدن رون هام و منم سریع پا شدم که برم ولی ازم خواهش کرد که فقط بزارم یکم دست بزنه .
نمیدونم چه فکری کردم که قبول کردم ، جوونی و جاهلی ؟
ماجرا جلو رفت ، کیرشو بهم مالید ، سینه هامو دست زد و خورد ، گردنم رو لیس زد ( اضافه کنم که هی میگفتم نکن خیلی مسخرس چندشم میشه و هی میگفت که نه خیلی حال میده تو هم الان خوشت میاد صبر کن )
قطعا کار به سکس نکشید ولی وقتی در حالش مالش و لیس و … بود برادرم وارد اتاق شد .
خوشبختانه در حالتی نبودیم که هرکی اومد تو بفهمه چه غلطی میکردیم ولی قطعا حالت مشکوکی بود ، داداشم هیچی نگفت و یه نگاه انداخت و رفت .
قلب جفتمون وایساده بود ، خانواده هامون خیلی حساس بودن و معلوم نبود چی میشه اگه یکی پی ببره .
جفتمون ترسیده بودیم ، من از اتاق سریع رفتم بیرون و تا اخر شب دیگه برنگشتم و این اخرین بار بود که اجازه دادم لمسم کنه .
حس میکردم خودشم از این کار پشیمونه برای همین دوباره بخشیدمش ، در عین حال دوباره همه چیز تقصیر اون نبود و نمیتونستم خودمو تبرعه کنم.
هنوز باهام لاس میزنه ولی من یا جواب بی ربط میدم یا بحثو عوض میکنم یا پا میشم میرم . یه بار گفت یه چیزی به مانتوت مالیده و گفت بزار پاکش کنم و باسنمو دس زد . با خودم گفتم خب شاید راست گفته که بلافاصله بعدش گفت ای جانم چه نرم بودا !
حس کردم که این اصلا ادم بشو نیس ، منم وقت اینو ندارم که که درگیر افکار یکی دیگه باشم برای همین الان مثل یه فامیل باهاش رفتار میکنم ، در حد سلام و علیک .
شاید بگید تا الان چیزایی که گفتم ربطی به عنوان داستان نداره .
اینا همه مقدمه بودش ، شرمنده به خاطر طولانی بودن . ممنونم که خوندی.
داستان اینه که یه شب ( همین اواخر ) خواب دیدم دارم با یه نفر سکس میکنم و کیرش داخل کس منه ، توی خواب حس خیلی بدی داشتم ، نه حس گناه یا خجالت یا … حس اینکه من نمیخام اینو و این برای من نیس .
حس درد و حس تنفر
وقتی از خواب بیدار شدم برای عجیب بود ، گفتم شاید از دخول میترسم ، به هر حال خیلی ها میگن که درد شدیدی داره. ولی یه چیزی درست نبود.
کلی تو اینترنت سرچ کردم تا اینکه فهمیدم من asexual یا آسکشوال هستم .
معنیش کسیه که علاقه به سکس و رابطه جنسی نداره یا اینکه احساسات جنسی نداره . ( اینارو با هم اشتباه نکنید ، برای مثال من نوع اولم . شاید یه داستان سکسی بخونم و خوشم باید و حتی خیسم کنه ولی حتی دستمم نمیره سمت کسم چون متنفرم ، متنفرم از اینکه چیزی داخلم بشه و نگید که شاید فقط ترسه . چندین و چند بار با انگشت و اجسام دیگه امتحانش کردم و نه تنها لذت نداشته بلکه چندش و مسخره بوده . نوع دوم کسیه که به اصطلاح حشری نمیشه ولی اگه بره سکس کنه خوشش میاد ، برعکس نوع اول . )
زمانی که به بچگیم نگاه میکنم تمام اون عواطف و اتفاقات ، میبینم که من تقریبا هیچ لذتی نمیبردم . تقریبا نه ، اصلا لذت نداشت .
اون با هوس و شهوت گردنم رو لیس میزد و سینه هامو میمالید و من فقط با خودم فکر میکردم که چرا اون لذت میبره و من نه؟
شاید فکر کنید که این یک گرایش جنسی نیس و فقط حاصل ترس یا اتفاقات بچگیه ولی اصلا اینطور نیس و این از نظر روان پزشکی رد شده .
آسکشوالیتی مثل گی یا لزبین یا بایسشکال بودن یه گرایشه پذیرفته شده و واقعیه.
نکته اخر که میخوام اضافه کنم اینه که گرایش جنسی هیچ ربطی به عشق و عاطفه نداره و بنده که صد در صد اسکشوال هستم ، کاملا میتونم عاشق بشم و عشق رو حس کنم ، خیلی از اسکشوال ها با اسکشوال های دیگه ازدواج میکنن و بچه دار هم میشن .
گرایشی که در اون شخص عشق رو حس نکنه aromantic هست و کاملا از asexual جداست .
حتی من خودم panromantic هستم که یه جورایی نقطه مقابل aromantic میشه.
دلیل اصلی که اینو پست کردم این بود که خیلی ها از این گرایش ها خبر ندارن و نمیدونن معنیش رو . خواستم هم داستانم رو به اشتراک بذارم و هم یکم فرهنگ سازی کنم برای گرایش های ناشناخته.
شاید شمایی که الان داری اینو میخونی aro یا ace باشی یا حتی جفتش
( مخفف های asexual و aromantic )

یه چیز دیگه هم که میخام بگم اینه که اگه کسی باهاتون مهربون بود ، به خصوص دخترا یا پسرای فامیل ، فکر نکنید دارن بهتون نخ میدن ، محبت رو با حشر قاطی نکنید.

نوشته: zelda

دکمه بازگشت به بالا