از اول اشتباه بود
سلام این قصه نیست سرگذشت منه خواستید درس بگیرید نخواستید هم فحشتونو بدید من 32 سالمه از وقتی یادم میاد ورزش میکردم و اگه مصدومیت هام نبود شاید الان جزو آدم مشهورهای این کشور بودم به همین خاطر همیشه بدن خوبی داشتم حتی الان ک پنج ساله دیگه اصلا ورزش نمیکنم؛ من شش سال پیش با پاک ترین دختری ک میشناختم ازدواج کردم ازدواجی ک حق خودم میدونستم چون با چیزهایی ک برای شما گفتم همیشه برای من پیشنهاد دوست دختر داشتن و گی بود اما ب سالم بودن اعتقاد داشتم و حتی یکبار جق هم نزده بودم قصه من از چهار سال پیش شروع شد ک خدا یه دختر و پسر دوقلو ناز بهم داد خوب طبیعتا تو دوران حاملگی امکان سکس داشتن با خانمم نبود هرچند ک اون بنده خدا با سافت هایی ک شما بهتر از من میدونید نمیزاشت ب من بد بگذره اما من احمق بیشتر میخاستم به همین خاطر با این سایت آشنا شدم اولش مسخره بازی بود الکی پیام میدادم قرار میزاشتم و الکی کنسل میکردم همتون از اینکارا کردید منم یکی مثل شما ک این اشتباه را انجام میداد ب خودم اومدم دیدم با یکی قرار گی گذاشتم و رفتم خونش اولین تجربه کثافت کاریم وقتی تموم شد نه تنها هیچ لذتی نبردم ک از خودم بدم اومد نشستم بقل خیابون و زار زار گریه کردم اما یه کرمی تو وجودم افتاده بود ک حتما چون اون بنده خدا کیس جذابی نبوده این حسو پیدا کردی دوباره گشتن تو سایت قرار های مختلف بازم ارضای واقعی نشدن اما این کرم لعنتی دست از سرم بر نمیداشت قسم میخوردم دیگه نمیام تو این سایت اما باز هم اینکار را میکردم تا اینکه دوماه پیش با یه زوج آشنا شدم بعد چندتا قرار اومدن خونمون و مراسم عشق بازیمون به خودم میگفتم حتما این دیگه ته عشق و حاله که میتونه منو ارضا کنه بعد یه سکس مثلا توپ یهو دیدم این دوتا رو تخت دخترم ولو شدن و دارن از این میگن ک خوشبحال زنش چ اندامی داره از اندام زنم و دخترم تو عکس میگفتن اما من یه چیز دیگه تو اون عکسها میدیدم عکس همسرم و دوتا بچه هام انگار دارن با اون لبخند ملیحشون بهم میگن بابا ما همیشه فکر میکردیم تو حافظ حریم خونمونی تو ستون این خونه ای اما تو واقعیت چیکار کردی با حرمت خونت از خودم متنفر شدم یک ماهه تو سایت نیستم الانم میخام اکانتم پاک کنم یه جورایی این قصه نوشتن من توبه نامست روم نمیشه برم دست همسرم بگیرم ازش حلالیت بگیرم کسی ک پای بی پولهای دوسال اول ازدواجمون واستاد کسی ک مثل برگ گل پاکه اما من بهش خیانت کردم حداقل این قصه را نوشتم شاید بتونم یه تلنگر حداقل به یه متاهل تو سایت بزنم ک داداش مشتی به خدا چند دقیقه تفریح نمی ارزه خودتو شرمنده خودت و خانوادت وجدانت بکنی امیدوارم خدا هم منو ببخشه قصه واقعی بود خواستید پند بگیرید خواستید فحش بدید ک حقمه
نوشته: Mkhan22