از عشق تا ضربدری 9

حالا پیمان خودشو مسئول می دونست که هر چه زود تر باید کاری کنه که زنش پونه راضی شه به این که در سکس گروهی  یا همون ضربدری شرکت کنه . اون حالا احساس آرامش می کرد . از این که پس از سالها تونسته  بود به آرزوش برسه … پرستو هم باورش نمی شد که تونسته  باشه به خواسته اش برسه . راستش اون دیگه به این فکر نمی کرد که ممکنه یه روزی  به این جا برسه  . یعنی اصلا تصور این روز رو نداشت ..
وقتی که پیمان رفت پرستو فورا رفت حمام . هنوز لذت ناشی از سکس با پیمان رو بدنش نشسته بود . و هنوز هم باورش نمی شد که این پیمان بوده که با اون سکس کرده و  بالاتر از همه اینا باور کردنش سخت بود که شوهرش از اون خواسته باشه که با اون سکس کنه . احساس آرامش  میکرد تا زه می تونست رو شوهرش منت هم بذاره از این که نمی خواسته و به خاطر اون  این حالت براش پیش اومده .
حالا پیمان با تمام وجودش می خواست کاری کنه که  پونه راضی به این کار شه … اون شب وقتی که  پرویز شوهر پرستو اومد خونه زنشو خیلی ناراحت دید .. پرستو خودشو زده بود به اون راه و داشت فیلم بازی می کرد نمی خواست به شوهرش نشون بده که لذت برده . می خواست همچنان قدرت رو در دست داشته باشه و به اصطلاح پیشش فیلم بیاد . پرویز هم مدام به زنش نگاه می کرد . دل تو دلش نبود .. یعنی تونسته کاری رو که من دوست دار م انجام بده ; یعنی اون با پیمان حال کرده ; .. هی این پا و اون پا می کرد . چند بار رفت از زنش بپرسه ولی دلش طاقت نگرفت . نمی خواست کاری کنه  که پرستو بیش از این متوجه نقطه ضعفش شه ..  پرستو متوجه این حس و حالت شوهرش شده بود . کیف می کرد از این که تونسته این جوری حالشو بگیره و اونو در التهاب و اضطراب داشته باشه ..با خودش می گفت  واقعا که خیلی دیوونه ای پرویز . باید شکر کنی که من هم دلم می خواد با پیمان حال کنم و اون عشق منه وگرنه  الان دیگه حال و روزت این نبود . چه طوری می تونی راضی بشی به این که زنت روبروی تو جلوی چشات زیر کیر یک مرد غریبه بخوابه و با اون عشقبازی کنه .. پرستو : چیزی می خواستی بگی ; ..
-نه خواستم بپرسم که پیمان اومد ; ..
پرستو سر شوهرش داد کشید ..
 -آره اومد … اومد .. همونی شد که تو می خواستی .. من خجالت کشیدم .. خودمو در اختیارش گذاشتم . به خاطر چی ; به خاطر کی ; به خاطر شوهربی غیرتی که دوست داره زنش جلوی چشاش بره و با یک مرد غریبه باشه .. اوخ که چقدر حالم گرفته شد وقتی که اون داشت از من لذت می برد . طوری ناله می کرد  و هوس خودشو نشون می داد که من بار ها و بار ها فکر کردم که تو داری با من عشقبازی می کنی .ولی نتونستم  لذت ببرم . چقدر حرصم گرفت که اون داشت با من این کار رو می کرد . شما مردا رو جون به جونتون کنن همون خصلت هوس بازی خودتون رو دارین .. پرویز : عشقم , جونم , عزیز دلم خودت رو ناراحت نکن . من جبران می کنم . همین بلا رو سر زنش پونه میارم . ولی باید طوری با لذت و عشق این کار رو انجام بدیم که دیگه از این دلخوری ها پیش نیاد . عزیزم هر کاری برای بار اولش سخته … خب تو نستی اونو قانع کنی که با زنش حرف بزنه ;
 -پس فکر کردی همین جور مفت مفت خودمو در اختیارش قرار دادم ;! ..
پرویز تا اینو شنید خودشو نزدیک زنش رسوند و اونو در آغوش کشید .
 -اوووووهههه عزیزم . می دونستم . می دونستم که دوستم داری و به خاطر عشقمون هر کاری انجام میدی ..
ازجیبش یه جعبه کوچیک جواهر در آورد و یه انگشتر طلای شیک  مد روز به زنش هدیه داد …
 -دوستت دارم پرستو .. اگه بتونی پونه رو هم بیاری توی خط که از این هم بیشتر واست می گیرم …
 پرستو : اون جا رو من و پیمان دو تایی مون باید تلاش کنیم ..
از اون طرف پیمان شب هنگام که با زنش پونه تنها  موند نمی دونست که باید ازکجا شروع کنه … چاره ای نداشت جز این که  واسه زنش فیلمهای سکسی بذاره …
 پونه : نفهمیدم این چیه گذاشتی امشب .
پیمان : عزیزم اینو گذاشتم واسه تنوع .. یه هیجانی در سکس ما به وجود بیاد ..
 -یعنی چه تو می خوای به دیدن اینا به هیجان بیای ; وقتی که منو در کنار خودت داری ; اصلا این کارت چه معنی داره ;
-عزیز دلم اینا که یه فیلمه فقط .. نگاه کن اصلا منم بهش توجه ندارم . چرا این قدر حساس میشی .. .. ادامه دارد … نویسنده … ایرانی

دکمه بازگشت به بالا