از میل به تجربه تا عشق

آخرین ترم دانشگاه , یکی از آخرین پروژه های درسی دوره کارشناسی و استاد که اینبار بر خلاف روال اساتید دیگه خودش گروه های کاری رو مشخص کرد …خانوم زارعی و آقای فرهی …سیاوش فرهی رو از همون ترم اول میشناختم اما در طول این چند سال تنها ارتباطمون همون سلام خداحافظ معمول دو هم کلاسی بود و چند بار هم اردوی دانشجویی یکروزه مثلا دربند و درکه و اینجور جاها …
خوب خانم زارعی چطور با هم کار کنیم ؟ من پیشنهاد میدم شما گوگل سرچ کنید و من ترجمه یا بالعکس فرقی نداره واسم ,منم گفتم واسه منم فرقی نداره خلاصه کار رو با هم شروع کردیم …من تو خوابگاه زندگی میکردم خانواده متوسط(به بالا) دارم چه از نظر اقتصادی چه فرهنگی اما در طول کار متوجه شدم سیاوش از یه خوانواده استخون داره ! وضعشون خیلی خوبه و خونشون زعفرانیه …تویه مدت تابستون که کار مشترک کردیم بیشتر ارتباطمون تلفن بود و یا حضور در سایت کامپیوتر دانشگاه …پیشرفت پروژه خوب بود و پیشرفت ارتباط شخصیمون هم تا اونجا پیش رفت که اون منو نیلوفر خانوم صدا میکرد اما اونروزی که منو نیلو جون صدا کرد…ببین نیلو جون مثکه امروز قاط زدی کار سنگین بوده بهتره تعطیلش کنیم …یهو برگشتم و یه جوری مبهوت نگاش کردم دیدید بعضی وقتا انگار تو یه لحظه به یکی زیادتر از گذشت زمان نزدیک میشید…یهو حالت طبیعی گرفتم بخودم گفتم آره ظاهرا اینجوریه بهتره بریم …تو خیابون رشت (کنار دانشگامون) که رسیدیم آماده شدم واسه خداحافظی چون اون با ماشین اومده بود اما خوابگاه ما همون نزدیکا بود گفت میای بریم رستوران ؟شام دعوت من …نه مرسی خسته ام میخوام برم یه دوش بگیرم امشب میخوام زود بخوابم , اذیت نکن بیا بریم خودم برت میگردونم…باشه واسه فردا ناهار اوکی؟ با بی میلی قبول کرد فردا ناهار رستوران نایب .
تا شب یه احساس غریبی گاه به گاه سراغم میومد , چرا سیاوش امروز یهویی احساس نزدیکی کرد ؟ داستان چیه ؟اما در هر صورت اینکه فردا چه لباسی بپوشم را برنامه ریزی کردم و چه عطری و اینکه با چه دیدی به رستوران برم.
سیاوش بهترین لباسو رو میپوشید تو این مدت که دقت کرده بودم همه لباساش مارک بود عطرش بی نظیر بود همیشه …منم سعی کردم اونروز ازش کم نیارم بهترین هامو پوشیدمو …
میدونی نیلو بعضی وقتا من خنگ میشم بهتره بگم چهار سال خنگ بودم و متوجه برلیانی مثه تو نشده بودم که چقدر بافهمی چقدر بروزی و چقدر لیدی! (ظاهرا هنوز روش نمیشد بگه و چقدر ناز!) راستی با امیر رابطه دوستی داری ؟البته ببخشید بصراحت میگم فقط بخاطر اینه که زیاد تو محیط دانشگاه با هم میدیدمتون.- دوستی ؟ یه دوستی دانشجویی بدون هدف فقط از خوشمزگیاش خوشم میاد زیاد منو میخندونه همین ( حقیقتش هم همین بود …تو دانشگاه از پسرا فقط با امیر میپلکیدم و رابطمون هم خارج از دانشگاه یه بار به موزه کشیده شد اما در هر صورت بهر دلیلی رابطه دیگه ای برقرار نشد)…آها …من فکر میکردم دوستی عمیق تری دارید …
اشتیاق رو لحظه به لحظه بیشتر تو چشای سیاوش میدیدم انگار کور بوده و منو ندیده بود تو این چند سال …تخت گاز میومد جلو…هر روز دیگه بعد از دانشگاه کافی شاپ بود و رستورانو …ببین نیلو جون کامپیوترای دانشگاه دیزلیه میخوای از فردا خونه ما کار کنیم این 2 3 هفته آخری رو ؟
این اشتیاق سیاوش وقتی با افکار جدید من مواجه میشد میل من رو هم به خانجمن سکسی کیر تو کس دل خواسته میکشوند… , افکاری که چرا باید خودمونو محدود کنیم ؟مگه انسان نیک فقط این مزخرفاتیه که مذهبیون ملا میگن ؟ مادر من عمری فقط تو رختخواب بابام خوابید در صورتی که یه دختر میدونه مامانش چه حسی داره و وقتی فلانی رو میبینه که 15 سال از خودش کوچیکتره گل از گلش وامیشه اما عرف و اخلاق رایج جامعه همه چیز رو ازش گرفته …
بریم خونه شما ؟خونه ما 800 کیلومتر دورتره اگه نیود منم میتونستم تعارف کنم
-حالا اون واسه یه موقع دیگه وقتی جنوب هم هواش یکم خنک تر شه
تو دلم گفتم بچه پررو سریع هم میخواد بیا
*ببین آقا سیاوش یه وقت برداشت بد نشه …اخه …بابا مامانت چی فکر میکنن یه دختر تنها پاشه بیاد خونه شما؟
-ای بابا …به این چیزا فکر نکن
*اوکی فردا ساعت چند ؟
وقتی رسیدم خونشون یه جورایی با منومن بهم حالی کرد بابا مامان از دیروز واسه یکماهی رفتن کالیفرنیا پیش آبجی
*اوه له له کالیفرنیا؟ پیش خودم گفتم نیلو نقشه راه مشخصه اول خودتو یه کم میگیری نهایتا شل میکنی اپن میشی(دو دل بودم هنوز …هنوز ته دلبستگی به عرف جامعه داشتم)بعدشم یه خاطره …تا 2سال دیگه هم که میری کانادا با قولایی که وکیل محترم داره میده
-نیلو میشه بگی این کوله پشتی واسه چیه آوردی؟نکنه فکر کردی میخوایم چادر بزنیم؟
*عادت دارم زود بزود دوش بگیرم گرما کلافم میکنه حوله آوردم با خودم
-اوکی …بیا …این اتاقه منه اونم حمامه…تا دوش بگیری من یه ماهی سفید بزارم تو فر برشته بشه واسه شام میخوری؟
*شوریده رو ترجیح میدم اما از سفیدم بدم نمیاد حالا بخاطر تو میخورم اما همیشه از مهمون قبلا باید بپرسی جنتلمن
…زیر بغلم عرق کرده بود حتی به مانتوم هم رسیده بود خیسی عرق …دوش باز کردم با آب سرد چشامو بستم …میدونستم تا ساعاتی بعد دیگه اسمم virgin Niloo نیست اوپن میشم …تاثیر افکار دختر عمه لاشیمو رو خودم میدیدم اگر چه ژن خانواده پدری همیشه به همین سمت ریلکس تر بودن از جامعه علاقه داشت.شیوینگ کامل دیشب تو حمام خوابگاه انجام شده بود…جوری تمیزش کرده بودم که دوران قبل بلوغ رو بیادم میاورد خداحافظ دوران بن بست!بن بست نیلوفر!
-های دختر چی میکنی؟بیا تنهایی حوصلم سر رفت
تا اومدم بیرون تعظیمی کرد میذارید دستتونو ببوسم خانم مهندس؟
*چت شده سیاوش ؟امشب فقط قراره کارای نهایی پروژه رو انجام بدیم همین الانم بیزحمت برید بیرون من لباسامو بپوشم
-اطاعت میشه قربان
عجب پسر مشنگیه ها سریع رفت بیرون …با خودم گفتم شایدم نه داره اوضاع رو کاملا مهیا میکنه
شورت لامبادای مشکی سوتین توری ست ,شلوارک کتون گشاد بالای زانو و تاپ حلقه ای خاکی با یقه نه چندان بسته !خط سینه معلوم بود اما چیزی که معلومتر بود اشتیاق من بود که سخت میشد پنهونش کرد…خدا کنه کارشو بلد باشه…وقتی سر میز شام نشستیم گفت موافقی اولش یه گیلاس شراب ناب بریم بالا ؟گفتم چرا که نه خیلی خوبه …گرمی شراب آروم آروم غلبه میکرد و موزیک بی نظیر اسپنیش سیاوش انگار که بهش فکر شده بود قبلا… تانگو …دستش دور کمرم بود و با یه دستش دست منو بالا نگه داشته بود
-نیلو میخوام بوکنم تو رو
همینجوری که آروم آروم حرکاتش کندتر میشد سرشو به سینم نزدیک کرد اوه نیلو عزیزم چه بوی خوبی میدی …منم که حالا دیگه وا داده بودم دستمو دور گردنش حلقه کردم میدونستم بوی مام زیر بغلم روش بیشتر تاثیر میذاره …دستاش آروم رفت زیر تاپم …چه سینه های خوش دستی اجازه بده بیشتر ببینموش…منم با سر تایید کردم تاپو حالا کامل درآورده بود …سوتینمو جدا کرد بو کشید بازم بو کشید نفس عمیق …منو به کاناپه کنار دعوت کرد با اشاره چشماش…جلوم زانو زد و نوک زبونشو رو نوک سینه هام حرکت داد حالا کم کم تراوش مایع لزج کسم داشت به شلوارکم میرسید …احتمالا کیر اونم که ندیده حدس میزدم مثه خودش جنتلمن باشه داشت میترکید…آهی کشید و با یه تلو خوردن خودشو کنار من پرت کرد …دستشو دور کمرم حلقه کرد و لبامون رفت رو هم …قبل از سیاوش اون لبا رو یه بار پسر عموم خورده بود که هنوزم همیشه با ایما اشاره جلو زنش ازون تعریف میکرد…نیییییییلوووووووووووووو چقد شیرینی تو دخترعسسسسسسسسسسلی واییییییییی…آه ه ه ه پاشئ پشت بمن وایسا میخوام کونتو اول از رو شلوارک بو کنم آه ه ه ه لیسسسسس …دستاشو آورد جلو دکمه رو باز کرد و شلوارکو تا رسیدن به زمین با دستاش هدایت کرد…شروع کرد به نوازش ساق و بعد رونو از بو کشیدن کون از خسته نمیشد…نیلو من عاشق بویه کونم اصن یه بویه خاصی داره کونت عزیزم معرکس واییییییییی بدنم شل شل بود و همینجوری از پشت نشستم تو بغلش…سینه ها رو با دست نوازش میداد و هنوز شلوراکشو درنیاورده بود …یه لحظه پاشو …آها…شلوارشو که درآورد شورتشو با دو دست گرفتم و آروم آوردم پایین…کیر محترمی داشت!!!جدا میگم …از کیر ونداد پسر عموم خیلی محترم تر بود…بو کشیدم آه راست میگفت بوی کیر هم کلا حسرت برانگیزه !!!سر کیرشو گرفتم به لبم که با دست سر منو جدا کرد دوباره نشوندم رو کاناپه اینبار نشست رو زمین …از روشورت یه کم بو کشید انگااااار مستش میکرد …همینجوری آه و اوه وبه به و چه چه …آب بود که از کسم میریخت بیرون لزج…شورتو با انگشت کنار زد و شروع کرد به لیسیدن و اینبار آه من بود که داشت سیر صعودی میکردآهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه…سیا عزیزم …مرسی مرسی آههههههههههههه پاها را کاملا باز کردم و با چشمم طلب کیییییر کردم سیاوشم سر کیر و گذاشت…ببین نیلو من هنوزم میتونم کنترل کنم …اینجا بزارم یا ؟…نه بیا تو عزیزم همینجا درسته نترسسسسسسس بیا …
کیرشو آروم آورد جلو …میترسید طفلکی …نمیدونم چرا زیاد دردی رو حس نکردم …آههههههییییی بود و تا آخر کیر رو پذیرفتن همانا و چند قطره خون ناز (بقول سیاوش) همان…با همون تو رفتن اول سیاوش جون همونجا خالی کرد خودشو و منو با یه حالت تهوع ناشی از خوردن چهار عدد قرص ضد بارداری در عرض 12 ساعت به دردسر انداخت.
من و سیاوش حالا عشق رو شاید نه حس جذبه شدید رو بینمون میبینیم و قراره که ازدواج کنیم .شاید .البته شاید

نوشته: اسپنیش

دکمه بازگشت به بالا