استاد دخترکش
18 سالم بود که توی دبیرستان با یکی از اساتید بنام “فرشاد” آشنا شدم. از همه نظر اوکی بود. تیپ و قیافه. پول و ثروت. شهرتش توو مدرسه و اخلاق دختر کشش! تقریبا تمام مدرسه عاشقش بودن. اما نمیدونم بخاطر اندام سکسی و توی چشم من بود یا اخلاقای سگم که بین اونهمه شاگرد توی مدرسه فقط زوم روی من بود. هرثانیه نگاهش زوم بود روو ساق شلوارم، رو سینه هام، رو کون گردم که حتی دخترای مدرسه هم عاشقش بودن. صبح یه روز برفی، وقتی رسیدم مدرسه دیدم هنوز هیشکی نیومده، رفتم توی کلاس و درو بستم. اومدم ژاکتمو در بیارم حس کردم سوتینم باز شده، از فرصت استفاده کردم و مانتومو دراوردم… به محض اینکه تی شرتمو از تنم دراوردم یه نفر اومد توی کلاس و محکم درو بست… جرات نداشتم برگردم… ولی اومد سمتم و از پشت منو گرفت توو بغلش… سرشو اورد کنار گوشم و اروم گفت:” عوضی… میدونی چندوقته منتظر این فرصتم؟؟ کاریت ندارم فقط بذار بدنتو لمس کنم… بذار کون قشنگتو لمس کنم… بذار لبای گرمتو بخورم عزیزم…وااااای ببین چه سینه های نرمی داره… نوکشووو نگا… بذار نوکشونو میک بزنم…بذار لمس کنم کونتو… ” خودش بود!! فرشاد بود… من بارها وقتی به بازوهای ورزیدش و لبای قلوه ایش فکر میکردم آبم میریخت… حالا… فرشاد… منو گرفته توو آغوشش… باورم نمیشد… برگشتم سمتش… قبل ازینکه بخوام کاری کنم سوتین نیمه بازمو وحشیانه دراورد… سرشو اورد بین سینه هام و شروع کرد به مکیدن سینه هام… داشتم بیهوش میشدم… ولی ته دلم قرص بود که توی مدرسه ایم و بلایی سرم نمیاره… خواستم یکم شیطنت کنم… دویدو نشستم رو نیمکت، شلوارمو دراوردم و پاهامو باز کردم تا اون وسطا رو حسابی دید بزنه… فرشاد چشماش حشری حشری بود… پیراهنشو دراورد و منو روو نیمکت خوابووند… شروع کرد به خوردن نوک سینه هام… نمیتونم توصیف کنم چقد کوسم داغ شده بود وقتی زبونشو روو نوک سینم فشار میداد… یه دفه دستشو برد سمت شورتم… از روی شورت انگشتشو میکشید لای کوسم… یه دفه دراورد شورتمو… شروع کرد لیسیدن کوسم… نمیتونستم خودمو کنترل کنم… بلند شدم و زیپ شلوارشو کشیدم پایین… وااای خدا… چه کیری داره لامصب! تا میشد کیرشو میکیدم… دیگه آه و نالش بلند شده بود… آآآآآه… جوووون… یه لحظه وحشیانه منو چسبوند به دیوار… نوک سینه هام یخ زد… داشتم سکته میکردم… گفت: یالا کونتو بده بیرووون… زود باش… صداش خشن بود… حالا داشتم میترسیدم… خواستم از دست فرار کنم اما نمیشد… کمرمو با دوتا دستش گرفته بود… جوووون… چه کونیه اخه تو داری؟؟… اروم اروم کیرشو میکشید روو کوسم… با گریه گفتم: توروخدا ولم کن… بسسه… درد داره… منو… هنوز جملم کامل نشده ود که فرشاد کیرشو تا ته کرد توو کوسم… فقط ناله بود که میکردم: فرشاد نه… آآآآآآه… بسه… ولی فرشاد انگار کر شده بود… وقتی داشت توو کوسم تلمبه میزد دستشو گذاشت رو سینه هام و شروع کرد نوکشونو مالیدن… سرشو اورد دم گوشم و اروم گفت: میکنمت… امروز میبرمت خونه… باهات خیلی کااار دارم… عزیزم… عاششق این اندامتم… لذت ببر… کل مدرسه ارزوشونه کیرم توو کوسشون بره… حال کن… راس میگفت، اما چرا هچکس نمیومد؟ یه دفه برگشتم سمتش… پاهامو دورش حلقه کردم و با دستم کیرشو گذاشتم توو کوسم… دم گوشش اه و ناله میکردم… : آآآآه… فرشاااد…آه… آره… فرشاااد چرا هیشکی نمیاد مدرسه؟ فرشاد گلومو لیس زد و گفت: امروز تعطیله عزیزم… احساس کردم میخوام ارصا بشم… کوسم هرلحظه داشت خیستر میشد و گرمتر… از شدت لذت داشت گریم میگرفت… فرشاد که اشکو توو چشمام دید… منو نشوند روو نیمکت…میخواس حشری ترم کنه… اول سینه ی سفید و تپمو لیس زد… بعد با لباش نوک سینه هامو فشار داد و میکید… همون لحظه شروع کرد تلمبه زدن توو سوراخ تنگ کوسم… دوس داشتم جیغ بزنم… آه… فرشااااد… آآآآآآآآآآآآه… بیشتر فرشاااد… آه کوسم… آی… فرشاد فشار بده… بیشتر… آآآآآآآآآآه… داره میاااد… آه… فرشاد داشت وحشیانه سینه هامو گاز میگرفت و لیس میزد… تخماش میخورد به جوجولم… تمام کمرشو چنگ میزدم… یه لحظه کیرشو تا ته فرو کرد توو کوسم و : آآآآآآآاه… پری… آآآآآه… جووووووووون… آآآآآآآآآه… فرشاااادم… هردمون ارضا شدیم… آبم با شدت ریخت بیرون… سرم داشت گیج میرفت و تمام تنمون عرق کرده بود… (اضافات بماند که بعد ها چندین بار تووی ماشین، پارتی، خونه، استخر و … بی نهایت سکس داشتیم و در نهایت اون از موسسه اخراج شد ولی خواستگاریم اومد… اما والدینم بو برده بودن که شغلشو از دست داده… موافقت نکردن…)
نوشته: مهتا