اشتباه در کمپ طبیعت گردی
درود
من دیانا هستم این داستان یه اتفاق عجیبه که برای من افتاد و میخواستم براتون تعریف کنم
من یک دوست پسر داشتم به اسم آرش که قرار گذاشتیم باهم بریم تور تفریحی که قرار بود شب بمونیم خلاصه باهم رفتیم و خیلی پسر خوب و باحالی بود دوست داشتم شب باهم سکس کنیم ولی قسمت نشد چون یه اتفاقی افتاد که براتون تعریف میکنم
ما داشتیم میرفتیم که ماشین تو راه خراب شد تا برگشتیم شهر و تعمیرش کردیم یکم طول کشید شب رسیدیم اونجا همچی خوب بود داشت خوش میگذشت بهمون که رفتیم کلی مشروب خوردیم من واقعا از خود بی خود شده بودم و واقعا دلم سکس میخواست به هر قیمتی
خلاصه کلی رقصیدیم دیدم یه آقای قد بلندی خیلی داره باهام لاس میزنه و ازم خوشش اومده بود منم باهاش گرم گرفتم
یه چادر اخرای راه بود که برای سرویس بهداشتی گذاشته بودن من رفتم دستشویی و از چادر اومدم بیرون دیدم اون آقا اونجاست
بهم گفت نمیترسی گفتم نه گفت میخوای واست چراغ قوه بگیرم برگردی؟
گفتم باشه صبر میکنم بری سرویس و برگردی باهم بریم
گفت نه من نمیخوام برم فقط واسه تو اومدم
منم تعجب کردم گفتم چرا
گفت میدونم ازم خوشت اومده
منم گفتم نمیتونم چون دیدی دوس پسر دارم بفهمه بد میشه
گفت پس دلت میخواد ولی از اون میترسی
منم که واقعا هر دو رو میخواستم خندیدم نمیدونم چی شد دستشو گرفتم به بهانه تاریکی و قدم میزدیم که شروع کرد از زندگیش گفت که منم بغلش کردم بهش دلداری بدم
بعد ازهم لب گرفتیم و دیگه نمیتونستم طاقت بیارم
خلاصه منو برد تو ماشینش و باهم سکس کردیم و حواسم بود دوست پسرم نفهمه اول لختم کرد و شروع کردیم لب گرفتن و بعد گردنمو خورد که آب از کصم سرازیر شد منم کیرشو در اوردم و براش ساک زدم اول فکر کرد دخترم و خواست از عقب منو بکنه که بهش گفتم مطلقه هستم و کیرشو کرد توم بعد چند دقیقه آبش داشت میومد گفت کجا بریزم بهش گفتم بریز توم کثیف کاری نشه
دوباره بعد بیست دقیقه کیرشو سیخ کردم و بازم سکس کردیم کیرش بدک نبود ولی خیلی کار بلد بود و منو ارضا کرد
لباسامو پوشیدم وقتی ارضا شدم نمیدونم چرا داشتم گریه میکردم بغلم کرد و گفت نگران نباش اگه با من باشی قول میدم به دوتاییمون خیلی خوش بگذره
منم عذاب وجدان گرفته بودم دوست داشتم برم پیش دوست پسرم گریه کنم حتی با اون سکس کنم که قبل پیاده شدن بهم گفت اگه میخوای با من باشی و چیزی بهش نگم باهاش کات کن
منم با این حرفش نمیدونستم باید چیکار کنم اخه اگه بش میگفت میدونستم جفتشونو از دست میدم
منم مجبور شدم با آرش سرد رفتار کنم
بعد اون ماجرا رفتم تو چادر آرش رو بغل کردم میدونستم این آخرین باریه که بغلش میکنم آرش خیلی پسر خوبی بود ولی دوس نداشتم اذیتش کنم با این کارا و گفتم فردا باهاش کات میکنم
فردا همه کار کردم که ولم کنه و جواب داد
خیلی باهاش بد رفتار کردم
آرش قهر کرد و رفت و من و اون اقا باهم سوار ماشین شدیم که برگردیم تو راه هم عذاب وجدان داشتم هم خوشحال بودم که وارد یه رابطه جدید شدم و حداقل یکی رو دارم
بعد گذشت یک هفته بعد منو برد خونه و باز سکس کردیم
و برگشتم شهرمون و خیلی حس بدی داشتم از خودم حالم بهم میخورد و یه روز باهاش دعوا کردم که وقتی تو میدونستی دوست پسر دارم نباید میومدی بهم پیشنهاد میدادی و این حرفا که دیدم بلاکم کرد من گند زدم به رابطمو و آرش و سفرمون خدا منو ببخشه ولی اصلا پشیمون نیستم
نوشته: دیانا