امیری که امیرم شد (۲)

لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه…

وقتی که خانمم برگشت به هتل خیلی خسته بود و گرفت خوابید من هم به بهونه ی هواخوری رفتم در اتاق امیر، همین که در رو باز کرد سریع بغلم کرد و من رو برد توی اتاق و شروع کرد ازم لب گرفتن، لباسهام رو در آورد، با حرارت و هیجان داشت من رو می بوسید و می مالید ، یه لحظه خودم رو جای مریم حس کردم که امیر داره اینجوری بهش ور میره، از روی این حرارت امیر متوجه شدم که نتونسته با مریم خودش رو ارضا کنه که اینقدر حرارتش بالاست، مشخص بود که امیر دلش نمی خواد نسنجیده جلو بره که شانس داشتن مریم رو از دست بده، بعد از اینکه لختم کرد و حسابی ازم لب گرفت، عین یه بچه بغلم کرد و بردم سمت حموم بزرگ اتاقش که قبل از اومدن من وانش رو پر از آب کرده بود و هنوز آب گرم توش باز بود و آروم وارد آب شدیم همینجور که من توی بغلش بودم، و عین یه بچه توی بغلش گم شده بودم، دستای بزرگش رفت سمت کیرم که کوچیک شده بود و به آرومی مشغول مالیدن شد، جوری باهاش بازی می‌کرد که از دیدن این صحنه کیرم راست شد، و با راست شدن کیرم یهو کیر بزرگ امیر رو هم که داشت دل میزد پشت خودم حس کردم، کیرش رو نمی دیدم ولی تصور اون کیر گوشتی و بزرگ با رگ های قطور داشت ته دلم ضعف ایجاد می‌کرد، در گوشم گفت به قولت عمل کردی یا نه؟، گفتم کدوم قول؟ ، گفت به این زودی یادت رفت؟، مگر قول ندادی بدون اجازه من مریم رو نکنی؟ گفتم عزیزم اگه اون زن هات رو نکنمش که دیوونه میشه اما قول میدم بدون اجازت بچه دارش نکنم. گفت پس تو باعث شدی این همه تلاش من برای تحریک مریم و رسیدن بهش خنثی بشه، گفتم چطور مگه، گفت هر چی سعی کردم یه جوری خودم رو بهش نزدیک کنم به من راه نداد، گفتم منم بهت گفته بودم امکان نداره بهت پا بده، گفت اینطور نیست. اگر تو ارضاش نکرده بودی حتما به من توجه می‌کرد ولی تو کار رو خراب کردی، باید به من قول بدی تا من اجازه ندادم باهاش نزدیکی نکنی، می دونستم که اگر قولی به امیر بدم باید تا تهش برم و جدیتش رو تجربه کرده بودم، ولی به خاطر کارهایی که برامون کرده بود، قدرت نه گفتن بهش رو نداشتم برای همین مثل یه بچه حرف گوش کن گفتم چشم، همینطور که به چشم گفتن لبهام خیره شده بود گفت قربون اون لبای قشنگت برم و شروع کرد به خوردن لبام و من مست این عشق بازیش شده بودم، شیشه ی شراب قرمز رو که قبلا بالای وان گذاشته بود برداشت و سر شیشه رو باز کرد و از بالا ریخت روی لبام و باز شروع کرد لب گرفتن، امیر با خوردن لبام من رو داغ کرده بود، حس اینکه برای نزدیک شدن به زنم باید به امیر التماس بکنم و اجازه بگیرم تحریکم می کرد، در واقع امیر قول مالکیت من و مریم رو ازم گرفته بود، من رو کاملا تصاحب کرده بود و داشت برای تملک زنم تلاش می‌کرد ولی اجازه ی هیچ کاری رو برای خنثی سازی فعالیت هاش رو به من نمی داد. انگار یهو چیزی یادش اومده بود گفت یه قطره برای مریم گرفتم و یه آمپول برای تو، گفتم چه قطره و چه آمپولی، گفت قطره ی محرک شهوت خانم ها که مریم باید مرتب استفاده کنه که هر روز حشری تر از قبل بشه و آمپول از بین بردن حس مردانگی آقایون برای تو که باید هر 3 ماه یکبار استفاده کنی، چون دیگه نیازی به این حس مردانه نداری ضمن اینکه با این آمپول هم سینه هات بزرگ میشن و هم چربی های زیر پوستت مثل زنها زیاد میشه و کردنی تر میشی و هم موهای بدنت از بین میره و هم اسپرم هات خنثی میشن، و بعد از اون بیشتر محتاج کیرم میشی و باید فقط با کیر من ارضا بشی، این حرفش مثل میخ مالکیت بود که به من کوبیده باشند، ضمن اینکه متوجه شدم از الان به بعد دیگه چیزی به اسم لذت بردن از کص برام بی معنی میشه و فقط باید از طریق کون دادن ارضا بشم و مریم هم که حسابی با اون قطره حشری خواهد شد رو باید فقط کیر کلفت امیر ارضاش کنه و من کلا نقشم توی زندگی عوض میشه، با سوال و تاکید گفت قبوله؟ ، گفتم آخه، گفت آخه نداره، تو با این کون قشنگ و بدن سفید و حس زنونه ای که داری کص مریم رو می خوای چیکار؟ مگه من مردم؟ ، قول میدم روزی یه بار حتما بکنمت. گفتم امیرجان مشخص نیست این آمپول چه تاثیرات منفی روی بدنم بذاره، گفت من وارد کننده ی این آمپول به کشورم، روزی هزاران نفر دارند از این آمپول که خیلی گرون هم هست استفاه می‌کنند حالا من دارم مفتی تو رو به آرزوت که همون زن شدنه میرسونم، ضمن اینکه من بیشتر از خودت روی عشقم حساسم، مطمئن باش چیز بدی به عشقم تزریق نمی کنم، که براش مضر باشه، گفت بیا ببین و سریع از توی وان پاشد و حوله رو گرفت دورش و رفت توی اتاق، منم حوله رو گرفتم دورم و از حموم رفتم بیرون، از توی کیف چند تا آمپول رو در آورد و گفت بخواب، گفتم آخه میترسم، گفت نترس من حرفه ای هستم اصلا درد نداره، گفتم اقلا بذار فکرام رو بکنم گفت قبلا فکرات رو کردی بیا بخواب عزیزم، و دستم رو گرفت و لبام رو خورد و خوابوندم روی تخت، سریع سرنگ رو آماده کرد و تا به خودم بیام خالیش کرد توی باسنم. چند تا دونه قرص هم گذاشت کف دستم و قوطی هاشون رو تحویلم داد و گفت اینها رو هم هر روز بخور و لیوان آب رو داد دستم، منم دل رو زدم به دریا و اولین قرص ها رو خوردم، بعد از خوردن قرص ها یه سکس داغ با هم انجام دادیم و آخر سکس برای اولین بار بدون اینکه به کیرم دست بزنم آبم پاشید، و لذت عجیبی داشت که تا اون موقع تجربه نکرده بودم، برام جالب بود که هر بار که با امیر سکس داشتم با دفعه ی قبل متفاوت بود و هر بار از قبل هات تر و حشری تر بود و این به من آرامش میداد که اگر کس کردن رو بی خیال بشم در آینده قراره که جور دیگه ای و خیلی شدید تر و قوی تر با این کیر کلفت ارضا بشم، ضمن اینکه با این داروها بدنم هم زنونه تر میشد و زیباتر میشدم، و دیدن ارضا شدن و لذت بردن مریم هم زیر کیر امیر، لذت دو چندانی بود که در آینده به لذت هام اضافه میشد. وقتی خواستم برم سمت اتاقمون یه قطره خوراکی که جلد آبی رنگ داشت به من داد و گفت این قطره مزه بدی نداره و حتی اگر توی آب معدنی هم حل کنی مزه آب رو عوض نمیکنه، نیم ساعت بعد از مصرفش میتونی اثر معجزه آفرینش رو روی مریم ببینی، گفتم اجازه دارم الان که بهش قطره رو دادم و ازم تقاضای سکس کرد بکنمش، گفت آره تمام تلاشت رو بکن که آخرین روزهای کس کردنت لذت ببری، با خوشحالی گفتم ممنون و امیر رو بوسیدمش، یه لحظه به خودم اومدم و دیدم دارم برای اجازه دادن کردن زنم از یه مرد دیگه تشکر میکنم، حس عجیبی بود، انگار قراره به زودی بزرگترین تحول زندگیم رو تجربه کنم، امیر گفت به زودی آثار این داروها که کاهش حجم آبت و کاهش میل جنسیت به زنها و شق نشدن کیرته تجربه میکنی، ضمن اینکه سینه ها و باسن خوشگلت حسابی بزرگ میشن، همین که خواستم از اتاق امیر بیرون بیام یه اسپنک محکم زد روی کونم و گفت به زودی حسابی این کون خوشگلت ژله ای میشه. و با این حرفش قند توی دلم آب شد. جوری که امیر با من برخورد می‌کرد قبل از اینکه داروها روی من اثر بگذارند حس میکردم یه زن شدم، وقتی اومدم توی اتاقمون مریم هنوز خواب بود، منم برای شروع رفتم سراغ بار و یکی از آب معدنی ها رو باز کردم و ده قطره توش چکوندم، و گذاشتمش بالای سر خانمم که وقتی بیدار شد طبق عادت همیشگی که وقتی بیدار میشد آب می‌خورد، نوش جان کنه و یه آب معدنی هم گذاشتم بالای سر خودم و خوابیدم، همینکه کنار مریم روی تخت خوابیدم و لحاف رو بالا گرفتم، بدن سفید و لخت مریم چشمام رو میخکوب خودش کرد و نتونستم تحمل کنم و بغلش کردم، مریم هم که از این حرکت من بیدار شده بود با لبخند قشنگی شروع کرد ازم لب گرفتن، گفت خیلی خوابیدم؟ ، گفتم راحت باش عشقم اینجا فقط بگیر بخواب ما که کاری نداریم، گفت نه دلم می خواد بریم مسکو رو با هم ببینیم، و بلند شد ولی آب رو نخورد و یه راست رفت سمت دستشویی، من که خیلی دوست داشتم اثر اون قطره رو روش تجربه کنم بعد از اینکه برگشت برای تحریکش شروع کردم آب خوردن ولی انگار مریم تشنه اش نبود، سریع لباس پوشید که با هم بریم بیرون و بطری ٱب رو با خودش برداشت که بیرون که رفتیم ذره ذره بخوره، بهش گفتم می خوای بگیم امیر هم بیاد گفت نه عزیزم امیر سرش شلوغه، از هتل زدیم بیرون و دست خانمم توی دستم بود که یه زوج ایرانی که توی هتل ما بودند دم در هتل ما رو دیدند، و خانمه که. اسمش صدف بود و خیلی خوشرو و اجتماعی بود سریع با ما ارتباط گرفت و پرسید شما دارید کحا میرید و خانمم گفت داریم میریم از میدون سرخ بازدید کنیم و صدف گفت اتفاقا ما هم داریم میریم همونجا ولی ما زبون اینها رو نمی فهمیم آخه انگلیسی متوجه نمیشن، خانمم گفت آره اینجا مردم با انگلیسی بیگانه هستند و صدف پیشنهاد داد اگر دلتون می خواد بیاید با هم بریم که کرایه تاکسیمون نصف بشه آخه اینجا کرایه ها خیلی بالاست، ما هم قبول کردیم، صدف زیبا بود و موهای بلند و قهوه ای روشنی داشت و یه شلوارک پوشیده بود که سفیدی رونهاش جلوه گری میکرد و شوهرش هم اسمش علی بود که یه مرد کاملا زن ذلیل و ساکت بود. خلاصه تاکسی گرفتیم و رفتیم میدون سرخ و اونجا از دیدنی‌های مسکو دیدن کردیم، موزه و کاخ و کلیسا و آخرین جایی رو هم که بازدید کردیم هرمی بود که زیرش جسد مومیایی شده ی لنین رهبر کمونیست اتحاد جماهیر شوروی نگهداری میشد . خیلی پیاده روی کرده بودیم و همه عطش داشتیم، صدف اظهار تشنگی کرد و مریم که دو تا آب معدنی از هتل با خودش آورده بود یکیش رو داد به صدف و صدف بعد از تشکر تا آخر اون آب معدنی رو سر کشید، و یکیش رو هم خودش خورد برای همین من نمیدونستم که اون آب معدنی که توش قطره ریخته بودم رو کدوم یکیشون خورده و منتظر موندم که اثرش رو توی یکیشون ببینم.
ولی حدود یک ساعت بعدش که با هم بودیم متوجه چیز غیر معمولی از هیچ کدومشون نشدم تا اینکه برگشتیم هتل و امیر خیلی نگران اومد در اتاقمون گفت کجا بودید من نگرانتون شدم…

نوشته: آرش

ادامه…

دکمه بازگشت به بالا