انتقام میسنترس 26
–
متوجه نشدم که چی داری میگی . به زجمت بر خودم مسلط شدم . -فکر کنم خوبم متوجه شدی که چی دارم میگم . بگذریم . تو و سمیرا هوای اینجا رو داشته باشین . در ضمن حواست به کارها باشه . نمی خوام تیمور کودتا کنه .مگر این که خودت بخوای یه کاری صورت بدی -دست شما درد نکنه شیما یعنی من می خوام بهت خیانت کنم ;/; اصلا معلوم هست چی داری میگی ;/; -شوخی کردم بهزاد جان . من الان دارم میرم . یه سری جنس رو که خیلی مرغوبه جاشم خودم می دونم به این بچه پولدار ها تحویل بدم . -قیافه ات یه جوریه . مثل آدمی که یه دنیا اشک و خشم وانتقام درش وجود داره . خندیدم و گفتم بهزاد تکون نمی خوری تا من برگردم میدونی قیافه تو شبیه به کی هاست ;/; شبیه به تیری که می خواد از کمان بپره . انگاری چیزی در وجودته که نمی خوای به من بگی..خلاصه این بازیهای کلامی رو انداختیم به یک کناری و من خودمو از اون ناحیه دور کردم . یه بیست کیلومتری رو از شهر دور شدیم . من سوار ماشین اونا شدم . سکوت عحیبی بر اون فضا حاکم شده بود .من اونا رو تا اونجایی که می تونستم تشنه کردم به این که اینجایی که داریم می ریم جنس مرغوب تری داریم که باید تحویلشون می دادم . همه شون ترجیح می دادند که جز چند جمله ضروری چیزی نگن . حسابی خوب براندازشون کردم و داشتم با خودم فکر می کردم که ضربه ها رو چه جوری وارد کنم . تمام وسایل دار حلقه و طناب و شلاق و شکنجه سرد رو آماده کرده بود و شکنجه گرم . البته منظورم سلاح گرم نبود . یه چند تا شمع هم اونجا کنار گذاشتم تا بتونم به موقعش از اون استفاده کنم . با این که می دونستم هر چهار تا رو در آن واحد می تونم لت و پارشون کنم ولی واسه این که بتونم انتقام سختی ازشون بگیرم و غافلگیر نشم تصمیم گرفتم که دو تا دو تا براشون نقشه بچینم . البته اونجا یه انباری متروکه ای بود که ربطی به جنس نداشت با یه ساختمون اداری -اینجا خیلی خلوته -خب نمیشه شلوغش کرد . ببخشید دو تا تون همین جا باشین ممکنه یکی از بیرون ما رو تعقیب کرده باشه . -خب اول نصف چک تضمینی ها رو رد کنین بیاد چون من نمی خوام سرم کلاه بره .. -جنسا . – من این جوری معامله می کنم . تازه من که نمی خوام سرتون کلاه بذارم . شما می خواین برای همیشه مشتری من شین . من که نمی خوام دست از سر شما ور دارم . خلاصه دو تا از اونا رو با خودم بردم . به جایی که وسایل پذیرایی رو آماده کرده بودم . -خب آقایون رسیدیم به جایی که باید جنسا رو تحویل شما بدم . جنس تیز می خواین که یک دفعه ببره خماری یا نرم نرم حال کنین . یکی شون گفت تیز و یکی از اونا گفت نرم نرم . -خب من کاری می کنم که هم تیز حال کنین هم نرم . اول با تیزش شروع می کنیم . خونسردی خودمو حفظ کردم به زور بر خشم خودم مسلط بودم . مشتامو گره کرده در آن واحد از پهلو زدم به سرشون تا بخوان به خودشون بیان با مشت و لگد افتادم به جونشون . قبل از این که فریاد بزنن اون قدر اونا رو زدم که دیگه نای فریاد نداشتند دست و پاشونو بستم و اونا رو به ستونهای چوبی که از پیش آماده کرده بودم بستم . رفتم سراغ دو تفر دیگه . باید یه بهونه ای می آوردم . -بچه ها به کمک شما نیاز داریم -ببینم شما که می گفتین این جا باید وایسیم برای نگهبانی . مگه شما می خواهین جنس کارتونی تحویل بدین ;/; -نخیر جانم .. داشتم فکر می کردم که اگه اونا رو همین جا پرتشون کنم باید اونا رو روی زمین بکشم . از این فاصله صد متری پنجاه مترشو اومده بودم .. -بچه ها من خبلی اهل حالم . راستش از شما خیلی خوشم اومده . هیکل شما خیلی مردونه هست . می دونم خیلی با مرام و اهل حالین .. اونجا تمام امکانات رو داره .. حتی میشه یه دوش داغ هم گرفت .. اون دو تا یه نگاهی به هم انداختند و طوری که نشون می داد گل از گلشون شکفته سرشونو به علامت رضایت تکون دادند .اسلحه شون که توی جیبشون قرار داشت . این مردای کس خل وقتی پای سکس به میون میاد همه چی از یادشون میره . دیگه پاک یادش رفته بود که چی ازم پرسیده بود ومنم به روی خودم نیاورده بودم . قبل از این که درو باز کنیم و برسیم به اتاق پذیرایی تر جیح دادم کنار در تر تیب اون دو نفر رو بدم . -اووووووخخخخخخ من دیگه تحمل ندارم . فدای اون ناز و اداتون . دستمو گذاشتم پشت سر هر دو تا شون و اونا رو به سمت خودم نزدیک کردم . در یک آن خودمو کنار کشیده سراشونو کوبوندم به هم . تا بخوان کاری بکنن یه بار دیگه کله ها رو به هم زدم . چند بار پشت سر هم این کارو انجام دادم . دیگه هر دو تا شون از حال رفته بودند . …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی