اولین سکس بهار و علی
سلام!
بهاره هستم 20سالمه، میخوام از اولین سکسی که داشتم براتون بگم.
این داستان مربوط میشه به 2سال پیش، من ازطریق یکی از اقوام با علی آشنا شدم و باهم دوست شدیم، 3ماهی از دوستیمون گذشت من رفته بودم مسافرت، شبی که داشتم ازسفر برمیگشتم علی بهم اس داد که “سلام عزیزم، باهات تماس گرفتم آنتن نداشتی، خواستم بگم فردا میام دیدنت… بوس” منم اس شو خوندم و دیگه جواب ندادم چون ساعت 3صبح بود و میدونستم خوابه.
فرداصبحش بهم زنگ زد و کلی حرف زدیم و گفت ساعت 5میام دنبالت، منم رفتم حموم و به خودم صفا دادم، خلاصه دل تو دلم نبود تا ساعت5بشه، حدود 4:30 بود رفتم که آماده بشم، آرایش و لباس تر و تمیز، دیدم علی زنگ زد، گف حاضری؟ گفتم آره بیا، منم بدو بدو رفتم تو کوچه دیدم اومده، سوار ماشینش شدم احوالپرسی و این حرفا…
گف بریم خونه آبجیم؟ گفتم نه دیگه من میترسم، بالأخره به زور راضی شدم که برم.
رفتیم تو خونه، خونش جمع و جور و کوچیک بود، ولی باسلیقه چیده شده بود، نشستم.
علی رفت توالت، تابیاد منم مانتوم و درآوردم، وقتی از توالت برگشت، اومد کنارم نشست دستشو گذاشت دور گردنم، ترسیدم، اومد جلو که لبامو ببوسه عطسه زدم آب دهنم ریخت رو صورتش، برخلاف تصورم که فکرمیکردم عصبی میشه دیدم خندید و بازبونش آب دهنمو پاک کرد، بعدم لبامو زبون زد!
کم کم منم خوشم اومد دستمو گذاشتم دور گردنش لباشو خوردم، منو رو مبل آروم خوابوند و لباسامو در آورد و به آرومی سینمو میلیسید، خوشم اومده بود، سرشو فشار میدادم به سینم، ی کم که تو این احوالات بودیم پاشد لباساشو در آورد.
وااااای که چقدر تنش داغ بود، تن منم داغ شد.
کیرش کاملأ مشخص بود از زیر شورت، دوباره روم درازکشید!
ولی این بار یه حال خاص و غیرقابل توصیف داشتم، کیرش دقیقأ روی کسم قرار داشت،
خودشو مالید به تنم کیرشو از تو شورتش در آورد و گذاشت لای لب های کسم، وااای چه حالی بودم ولی روم نمیشد ناله کنم، کیر داغشو فقط ب کسم میکشید، کسم خیس خیس بود، سینه هام باد کرده بودن انقدر که علی خورده بودشون.
داشتم ارضا میشدم، علی بهم گف بهارم عاشقتم، تو زن منی.
گفت آبم داره میاد عشقم کجابریزم؟ گفتم تورو خدا فقط رو تنم نریز بدم میاد، 10 دقیقه دیگه به کارش ادامه داد باهم ارضا شدیم، حس خیلی عجیبی بود 1جور تشنگی و ذوق بود! آبش که اومد پاشد ریخت تو کرستم منم کلی غر زدم ک کرستمو کثیف کرد.
ببخشید که زیاد سکسی نبود، فقط چون اولین خاطره سکسیم بود دوست داشتم بخونید و نظر بدید.
نوشته: بهار