اولین سکس من و شیدا
سلام دوستان گرامی.
مطلبی که میخونید داستان اولین سکس من و عشق زندگیم شیداست. قبلا داستان آشناییمون رو توی تاپیک « فرشتهای از انجمن کیر تو کس » نوشتم. دوستانی که علاقه دارن میتونن قبل از خواندن این داستان یه نگاهی به اون تاپیک بندازن و یه پیش زمینهی ذهنی برای خواندن این داستان داشته باشن.
اینجا هم به طور مختصر بگم که شیدا به گی سکس علاقه زیادی داره و همیشه رابطهی جنسی دو تا مرد براش جذابیت داشته. خودش هم از خوردن و لیسیدن و انگشت کردن کون پارتنرش یا کردنش با دیلدو به شدت لذت میبره و دوست داره تو ارتباط با پارتنرش نقش تاپ رو داشته باشه.
از دید من شیدا نمونهی یه زن کامله که تمام لذتی که یه زن ممکنه از مردش ببره رو میبره و متقابلا طرفشو به نهایت لذت و اوج برانگیختگی سکسی میرسونه.
طبیعتا این داستان هم مایه های سکس عادی زن و مرد رو داره و هم مایه های گی سکس رو.
داستان هم داستان واقعی ماست. خوشحال میشیم دوستان هم نظراتشون رو بیان کنن.
با تشکر
در رو باز کردیم و رفتیم تو. خونهی یکی از بستگان بود که فقط گاهی که به مسافرت یا ماموریت کاری میاومدن ازش استفاده میکردن و بقیهی اوقات خالی بود. وسایل اولیهی زندگی رو داشت. همسایهی مزاحمی هم نداشت. برای یه قرار سکسی عاشقانه جای کاملا مناسبی بود. شاید تنها عیبش دوری راه بود. فاصلهی خونهی شیدا تا اونجا باعث میشد زمان تقریبا زیادی برای رفت و برگشت هدر بره و این برای ما که وقتمون محدود بود دردسری بود.
اون روز اولین قرار سکسی ما بود. مدتها پیش با هم آشنا شده بودیم. کمکم رابطهمون شکل گرفته بود. عاشق هم شده بودیم. محدودیتهای زیادی برای دیدن هم داشتیم اما بالاخره تونسته بودیم چند باری همو ببینیم. دیدارهای کوتاه توی ماشین، دیدارهایی که باعث شده بود از خواستن هم مطمئن بشیم، از عشق هم مطمئن بشیم. با اون نگاههایی که تا عمق روح نفوذ میکرد، با گرفتن وفشردن دستها. با بوسههای سریع و شرم آلود.
مدتها دربارهی سکس و علایق سکسیمون حرف زده بودیم. تجربیات قبلیمون، چیزایی که بیشتر دوست داریم و چیزایی که خوشمون نمیاد. به نظرم میاومد همه چیز رو دربارهی سکس با شیدا میدونم. دقیقا میدونم چه کارهایی باید انجام بشه و چه کارایی نه ولی راستش اون روز صبح وجودم پر از استرس و دلهره بود. دلهرهی تمیز بودن و خوشبو بودن بدنم، دیر نرسیدن به محل قرار، درست بودن رفتارم، این که سکسم مطابق سلیقه و دلخواه شیدا باشه و خلاصه هر چیزی که فکرشو بکنید.
خدا رو شکر به موقع رسیدم سر قرار. شیدا اومد و صندلی عقب نشست. قرارمون همین بود که برای جلب توجه نکردن تو محلشون صندلی عقب بشینه. سلام کردیم و دست دادیم. از تو آینه نگاهش کردم. در اوج زیبایی بود. همیشه همین بود. زیبایی خاصی داشت. بی هیچ نیازی به آرایش. چه برسه به این سنگ تموم گذاشته باشه. صورتشو که میدیدم آرامش میگرفتم. همون صورت گرد و خندون، همون چشمای درخشان، همون لبایی که همیشه با یه لبخند آراسته میشد. موزیک هایی که دوست داشت و تو این مدت آشنایی برام فرستاده بود رو گذاشته بودم. همیشه وقتی می رفتم دیدنش تو راه همونا رو گوش می دادم. اینجوری آروم تر می شدم و استرسم کمتر می شد. طاقت نیاوردم و چند تا چهار راه بالاتر نگه داشتم تا شیدا بیاد جلو بشینه. بهش گفتم «بیا جلو بشین، اینجا که دیگه محل شما نیست. کسی هم ما رو نمیشناسه». شیدا اومد و صندلی جلو نشست. دستشو گرفتم و بوسیدم.
در خونه رو که بستم شیدا رو تو بغلم گرفتم و بوسیدمش. با یه نفس عمیق عطر تنشو به جونم کشیدم. تو بغلم فشردمش و باز بوسیدمش. لباشو، گونه هاشو، پیشونیشو، گردنشو.
مانتوش رو در آورد و آویزون کرد. یه شومیز مشکی سفید با شلوار مشکی پوشیده بود. دور و اطراف خونه رو نگاهی کرد و رفت سمت پنجره. موقعیت ساختمون جوری بود که باند فرودگاه مهرآباد رو میشد از دور دید. داشت از پنجره روبرو رو نگاه میکرد. پشت گردنشو بوسیدم و گرفتمش تو بغلم. به طرف من برگشت. لپشو بوسیدم. اونم لبای منو بوسید اما نگاهشو میدزدید. وانمود کرد که توجهش به لپ تاپم که گوشهی حال بود جلب شده. رفت سراغ لپ تاپ. فولدری که عکس و فیلمهای خصوصیم رو توش مخفی کرده بودم باز کردم اما شیدا بیشتر نگاهش به زمین بود تا صفحهی لپ تاپ. یه جور شرم و حیای بخصوص تو وجودش بود. بازم بوسیدمش. گفت « بریم تو اتاق؟ ». گفتم « هر جا تو راحت تری … ». گفت « پس بریم تو اتاق».
اتاق آفتابگیر و گرم بود. لپای شیدا سرخ شده بود. فکر کردم شاید گرمش باشه. پنجره رو باز کردم که هوا جریان داشته باشه اما گفت بهتره پنجره رو ببندم و پرده رو بکشم، مبادا از ساختمونای روبرو به اتاق دید داشته باشن.
همونجور ایستاده کنار پنجره رفتیم تو بغل هم. وای که چه لبای شیرین و نرمی داشت. لبامو که رو لباش میذاشتم دیگه برداشتنش سخت بود. مثل تشنه ها، مثل قحطی زدهها لب و دهن و زبونشو میمکیدم. پیشونیش، نوک دماغش، لپاش، چونهش، گوشا و گردنشو غرق بوسه میکردم.
دستام هم بیکار نبودن. موهاش، شونه هاش، کمر و پهلوها و باسنشو نوازش میکردم و گاهی فشار میدادم. عطر تنش مستم میکرد. گرمای تنش آرومم میکرد. هر لحظه خودمو بهش نزدیکتر حس میکردم.
شیدا تیشرتمو داد بالا و کمک کرد درش بیارم. کمربندمم باز کرد. منم زیپ شلوارو باز کردم و دادمش پایین. شورتمو داد پایین. کیرم راست شده بود. شروع کرد به خوردنش. لباشو میذاشت سر کیرم و کم کم میداد تو دهنش. خیسی و گرمی دهنش حال خوشی بهم میداد. شلوار و شورتمو کامل از پام در آوردم. من کاملا برهنه بودم در حالی که شیدا هنوز لباساش تنش بود. شروع کردم به باز کردن دکمه های شومیزش. اونقدر دستپاچه بودم که دکمه ها به نظرم تمام نشدنی میاومد. خودش هم کمکم دکمه ها رو باز میکرد. لباسشو از تنش در آوردم. شلوارشو هم همینطور.
یه ست لباس زیر کرم رنگ پوشیده بود. لبه های سوتین و پشت شورتش گیپور بود.خیلی قشنگ و سکسی. سینه هاشو از روی سوتین بوسیدم. نوازششون کردم. شیدا رو تو بغلم گرفتم و به خودم فشارش دادم. کمرشو نوازش کردم و رفتم پایین تا روی باسنش. باسنشو چنگ زدم و فشار دادم. شیدا روی تشکی که از قبل کف اتاق پهن کرده بودم نشست. سوتینشو باز کردم. سینه های قشنگش با هاله ی قهوه ای و نوک های برجسته ش جلوی روم بود. قبلا عکسشونو دیده بودم اما دیدن خودشون چیز دیگه ای بود. رفتم سراغ ممه هاش. هم من از خوردن ممه هاش خیلی لذت می بردم و هم خودش. جوری که با اولین تماس حالش عوض می شد و آهش در می اومد. نوک ممه هاشو بوسیدم و لیس زدم. شیدا آه کشید و دستشو برد تو موهام. ممه هاشو مکیدم. هر دوتاشو. طولانی و مداوم. بین لبام میگرفتم و فشارشون می دادم. اون زمان نمی دونستم که شیدا دوست داره نوک ممه هاشو گاز های کوتاه بگیرم. فکر میکردم درش میگیره اینجوری. این بود که بین لبام فشارشون می دادم. شیدا سرمو با دو دست گرفته بود و به سینه ش فشار می داد. رفتم سراغ قسمت های دیگه ی بدن تپل و خوردنیش. گردنش، بازوهاش، زیر ممه هاش، شکمش. بازوهاشو دادم بالا و رفتم سراغ زیر بغلش. خیلی از بوسیدن و خوردن و لیسیدنش خوشم می اومد. شیدا گفت « نه … نکن ». لابد فکر می کرد ممکنه به هر دلیلی حس خوبی به من نده. اما نمیدونست زیر بغل گوشتی و نرم و خوش عطرش چه حالی به من میداد که… دستشو زدم کنار و گفتم « بده من ببینم …» و دوباره رفتم سراغ زیر بغلش و بازم خوردمش. نمی دونم قبلا تجربه شو داشت یا نه اما حس خیلی خوبی داده بود بهش.
شیدا به پشت خوابیده بود. شورتشو از پاش در آوردم. گذاشتم روی لبام. خیس شده بود. بوسیدمش. بوی عطر شیدا رو می داد. بوی بدن قشنگشو. کسشو نگاه کردم. تپل و گوشتالو، برآمده، صاف صاف. کسشو بوسیدم. نرم بود و خوش بو. لبه هاشو باز کردم. خیس خیس بود. دوباره بوسیدمش. لبام کاملا خیس شد. لیسیدمش. مکیدمش. با ولع می خوردمش. دهنم پر از آب کسش شده بود. چقدر این حالت شیدا رو دوست داشتم. اینقدر خیس … . یه بالش گذاشتم زیر کمرش تا یه مقدار بالاتر بیاد و مسلط تر باشم. سوراخش اونقدر تنگ بود که به زحمت دیده می شد. سوراخشو لیسیدم. مکیدمش. دهنم پر از آب شد. قورتش دادم. با لبخند و شگفتی بهش گفتم « یه استکان آب اومد تو دهنم … » و دوباره به خوردن و لیسیدن کسش ادامه دادم. آه و ناله ی شیدا حسابی در اومده بود. با صدایی که شنیدنش منو مدهوش می کرد گفت « بکن. محمد … منو بکن ».
تو همون حالتی که به پشت خوابیده بود و بالش زیر کمرش بود پاهاشو از هم باز کردم. نشستم بین پاهاش. یه مقدار روناشو دادم بالا. سر کیرمو گذاشتم لای کسش. یه کم همونجا مالیدمش. کیرم کاملا خیس شد. آروم دادمش تو. شیدا آه کشید.تو کسش عقب جلو کردم. آروم آروم. شیدا تنگ بود. کاملا دیواره های کسشو حس می کردم. دور کیرمو کامل گرفته بود. گفت « محمد توام حس میکنی؟ انگار کیرت چسبیده به وجودم… ». گفتم « تمام دیوارهی دورشو حس میکنم. با وجودی که توش اینقدر خیسه بازم کامل حس میکنم دور کیرمو گرفته…». تو همون حال که کیرم تو کس شیدا بود ازش لب می گرفتم، زبونشو می خوردم، ممه هاشو می خوردم، زیر بغل هاشو میخوردم.
می ترسیدم آبم زود بیاد. هیچ وقت نتونسته بودم درست کنترلش کنم. کیرمو کشیدم بیرون که یه وقفه ایجاد بشه. شیدا اومد و دوباره کیرمو داد تو دهنش. ساک زدنش محشر بود اما می ترسیدم آبم بیاد و ضایع بشم. من نگران اومدن آبم بودم در حالی که اتفاق بدتری افتاد که اصلا منتظرش نبودم. کیرم شروع کرد به شل شدن. عجیب بود. من تو اوج هیجان و شهوت بودم اما کیرم داشت می خوابید. اصلا نمیدونستم علتش چیه. هشت نه ماه قبل از اون، من کرونای سختی رو پشت سر گذاشته بودم. یادمه بعد از بهبودیم تا مدت ها اصلا هیچ جور حس سکسی نداشتم. حتی وقتی سعی می کردم ذهنمو متمرکز کنم و به سکس فکر کنم هیچ جور تحریکی تو خودم نمی دیدم. یعنی حالت الانمم از همون عوارض باقی مانده بود؟ یا استرس و اضطراب اولین سکس با شیدا و وسواسم تو خوب انجام شدن همه چیز باعث این خرابکاری شده بود؟ وحشت کرده بودم و نمیدونستم چیکار کنم. سعی کردم ذهنمو متمرکز کنم. روی بدن برهنه و تپل شیدا، لب ها و دهن قشنگ و گرمش که هنوزم داشت کیر در حال شل شدن منو می خورد، سکس با اون که ماه ها بود آرزوشو داشتم. سکس با شیدا، این دختر زیبای هات و بی پروا که از شدت عشق به من همه ی مرزها رو رد کرده بود و همه ی خاطرها رو به جون خریده بود. دختری که بی اغراق، آرزوی هر مردی بود. آرزوی هر مردی و حسرت من. چطور ممکن بود الان که به آرزوم رسیدم و روح و جسم شیدا رو مال خودم کردم اینجوری خراب کنم … .
شیدا پرسید « می خوای داگی بشم؟». گفتم « آره » . شیدا برگشت و حالت داگی به خودش گرفت. کیرمو گذاشتم در کسش اما شل تر از اون بود که به راحتی بره تو. شیدا گفت « محمد… اون خودش نمیره تو. باید بکنیش تو …» استرسم بیشتر و بیشتر می شد. یه مقدار کسشو لیسیدم. آب کسشو که همچنان زیاد بود خوردم. سعی کردم تمرکزمو به دست بیارم. بالاخره موفق شدم کمی خودمو جمع و جور کنم. شیدا هنوز تو همون حالت داگی بود. کیرمو کردم تو کسش. خیسی دلپذیر و گرمای فوق العاده کسش شرایطم رو بهتر کرد. تونستم سکسو ادامه بدم اما دیگه نباید معطل می کردم مبادا دوباره فشار روانی کار دستم بده. سعی کردم سرعتمو بیشتر کنم. حس کردم آبم داره میاد. به شیدا گفتم « داره میاد » اما قبل از هر عکس العملی آبم اومد. همه رو ریختم تو کس شیدا. تو اون چند ماه خیلی درباره جزییات یه سکس خوب و داغ و مورد پسند هر دو نفرمون حرف زده بودیم. از جمله درباره ی این که آبمو چیکار کنیم. گفته بود که اگه خواستی بریز توش، فوقش قرص اورژانسی میخورم. با این وجود نباید این کار رو میکردم. یا حداقل بدون اجازه و موافقت اون نباید این کار رو میکردم. طفلک شیدا فقط گفت « دلم میخواست بخورمش… » . آبم از تو کسش داشت بیرون میزد. یه مقدارشو با انگشتای دستم جمع کردم و بهش نشون دادم. فوری انگشتامو کرد تو دهنش و تا قطرهی آخرشو لیسید. دهنمو گذاشتم روی کسش. با لیسیدن و مکیدن هر چقدر تونستم از آبمو که با آب کس شیدا مخلوط بود جمع کردم. لبامو رو لباش گذاشتم. نصف آبی که تو دهنم بود رو مکید. هر دو با هم خوردیمش. گرم و لزج بود اما به نظرم طعم خاصی نداشت. گفت « خوب بود… خوشمزه بود … ». گفتم « چون با آب تو قاطی شده بود… ». کنار شیدا دراز کشیدم و چسبیدم بهش. نوازشش کردم. بوسیدمش. لباشو لیسیدم. زبونشو، دهنشو مکیدم. می خواستم چیزی از آبم توی دهنش باقی نمونده باشه مبادا حس بدی بهش بده.
چند دقیقه که گذشت شیدا پاشد و از تو کیفش یه چیزی درآورد و داد به من. یه ظرف خیلی کوچولوی وازلین بود. خیلی کوچیک و با مزه. گفت « اینو تقدیم میکنم به دوست پسر باتم. تا ازش استفاده کنه… ». شیدا میدونست که من یه مرد دو جنس گرام. میدونست که تو رابطه با مردهای دیگه من مفعول بودهم. اصلا باعث آشنایی ما همین گرایش من و نوشتن سرگذشتم توی سایت انجمن کیر تو کس بود. شیدا خیلی به این گرایش من علاقه داشت. کاملا تاییدش میکرد. خودشم خیلی دوست داشت کون منو بخوره، بلیسه، انگشتش کنه و خلاصه هر کاری که به من و اون لذت بده.
شیدا رفت پایین پام. من هنوز به پشت روی تشک خوابیده بودم. پاهامو داد بالا. شروع کرد به لیسیدن کونم و تخمام وکیرم که دیگه کاملا خوابیده بود. یه بالش گذاشتم زیر کمرم که اون راحت تر باشه و گردنش اذیت نشه. پاهامو بالا نگه داشتم و با دستام لای کونمو باز کردم. شیدا با لذت میخورد و میلیسید. سوراخمو میلیسید. زبونشو توش فشار میداد. میمکیدش. این لذت برای شیدا در واقع ارضای یه حس عمیق درونی بود. چیزی بود که سالها بهش علاقه داشت. این مدل سکس، چیزی بود که همیشه دلش میخواست. هر از گاهی بهش میگفتم « بیا … » و اشاره میکردم که بیاد روم و بهم لب بده. هم دوست داشتم ازش لب بگیرم و هم میخواستم زبونش و دهنشو حسابی بمکم مبادا دهنش آلوده شده باشه.
شیدا آب دهنشو ریخت رو سوراخم و انگشت اشارهشو کرد تو. ناخنش یه کم اذیت میکرد اما حسش عالی بود. بیشتر از دو سال از آخرین آنال سکسم گذشته بود. به نظرم سوراخم کاملا بسته بود. شیدا بازم آب دهن زد و انگشت دومش رو هم کرد تو. یه مقدار درد داشت. اما آنال سکس که بدون درد نمیشه. این درد هم جزیی از سکسه.
اما احساس انگشتاش که تو کونم عقب جلو میشد معرکه بود.
بهش گفت « برم خیار بیارم ». از روز قبل چند دونه خیار گلخونه ای صاف وخوشتراش با سایزهای مختلف خریده بودم. رفتم و یه خیار متوسط رو شستم و آوردم دادم به شیدا. دوباره به همون شکل خوابیدم. شیدا خیار رو توی سوراخم که حالا دیگه یه مقدار باز شده بود فرو کرد. بازم درد داشت اما شیدا خیار رو رد کرد تو و گفت « از اونجایی که باید رد میشد رد شد … ». کمی نگهش داشت و بعد عقب جلوش کرد. درست میگفت. دیگه راهش باز شده بود. خیار رو با کمی چرخش میداد تو و میکشید بیرون. حس خیلی خوبی داشت. خیلی بالاتر از یه کون دادن عادی. لذت کون دادن به دوست دخترت. لذتی که اکثر بات ها آرزوشو دارن و هرگز بهش نمیرسن. این که هم خودت لذت میبری و هم به عزیزترین کست چیزی میدی که همیشه دلش میخواسته و فانتزیش بوده. هر جای بدنشو که دستم میرسید رو میگرفتم و فشار میدادم. دستاشو، کمرشو، باسنشو، ممه هاشو.
همزمان که خیار رو تو کونم عقب و جلو میکرد کیرمم میخورد. دیگه حال خودمو نمیفهمیدم. تو چنان حالی بودم که هرگز تجربهش نکرده بودم. یه جور احساس رهایی، احساس آزادی و پرواز، اوج هیجان سکس. چشمام بسته شده بود. خودمو کامل سپرده بودم به شیدا که خود اونم تو اوج لذت بود.
اونم ادامه داد و ادامه داد تا به اون لحظهی شگفت انگیزی رسیدم که قابل توصیف نیست. ارضای کامل. احساس رهایی کامل. شل شدن. آسودگی کامل. زیباتر و شگفت انگیزتر این بود که شیدا هم با خوردنو لیسیدن و کردن کون من به ارگاسم کامل رسیده بود. ازم پرسید « بسه؟ ارضا شدی؟». اصلا نمیتونستم حرف بزنم. با سر اشاره کردم که « آره ». گفت « نمیدونی اون پایین چه خبره که … خیس خیس شدم … ». خیار رو از تو کونم در آورد و اومد کنارم. خیار رو نصف کرد و گاز زد. منم نصف دیگه خیار رو ازش گرفتم و گاز زدم. دو نفری ملچ ملوچ کنان خیار رو تا آخرش خوردیم.
انرژی هر دومون کاملا تخلیه شده بود و نیاز به یه استراحت حسابی داشتیم. حداقل یه چرت کوچولو تو بغل هم. اما حیف که همچین وقتی نداشتیم. باید زودتر شیدا رو برمیگردوندم خونهش. با عجله لباس پوشیدیم. چند لقمه از صبحونهی مختصری که آماده کرده بودم رو با دو لیوان چای خوردیم و از خونه زدیم بیرون.
نوشته: محمد ( pinksky )