اولین سکس یک نوجوان
سلام دوستان این داستان اولین سکس من تو16 سالگیمه البته الان 29 ساله و متاهلم، ما تو آمل زندگی میکنیم و پدرم یه دوست صمیمی داره که تهرانن و از وقتی که من 10 سالم بود اینا با هم دوستن و تمام تعطیلات و مسافرت ها با همیم اونا 2 تا دختر دارن که یکیشون از من 2 سال بزرگتره که اسمش آتنا و اونیکی 4سال از من کوچکتره و همسن و همبازی خواهرم، خوب ما از بچگی با هم همبازی بودیم و خیلی صمیمی ولی من اصلا هیچ حسی به آتنا نداشتم و اصولا هم با رفت و آمدمون با اینا حال نمیکردم و اونم خیلی قیافه جذاب و باحالی واسه من نداشت که خودمو واقعا پسر شاخی میدونستم تو بلوغم ? تا اینکه کم کم خودش دیدم شروع کرد راجع به مسائل جنسی صحبت کردن که آره مثلا من بزرگترمو خیلی چیزا میدونم که تو نمیدونی، حالا من خودم( کک موس رو داغ میکردم) و همه چیو تئوری بلد بودم حداقل، مثلا میگفت تا حالا بابا مامانتو دیدی؟ میدونی چجوری بچه دار میشن؟ منم ادا کسخلا رو در میاوردم که نه که این توضیح بده کم کم تو یه هفته ای که اینا شمال بودن حرف های ما خیلی جلو رفت منم تو اون سن با اینکه خیلی با قیافش حال نمیکردم (البته الان پلنگی شده واسه خودش همه جاش عمل) چون تا حالا فقط تو فیلم سوپر اونم 3gp تو گوشی 7610 که تازه برام خریده بودن کس و کون دیده بودم بدم نمیومد ببینم از نزدیک و لمسش کنم ولی تو فکر کردنش نبودم چون یه حس بگی نگی خواهرانه ای بهش داشتم چون از بچگی بزرگ شدیم با هم، ولی این اسکل فکر میکرد من پپم،هی از تمایلات تو سنین مختلف میگفت و از اینکه دخترها خیلی زودتر به بلوغ جنسی میرسن و دوست داشت یه چیزاییو امتحان کنه و منم یه کیس کم خطرو میدید البته منو خیلی دوست داشت من یه پسر والیبالست با192 سانت قد و 15 سانت قد کیر ولی واقعا کلفت، آقا سرتونو درد نیارم 2روز آخر دیگه حشرم زد بالا که ببینم حداقل کس و کونشو سوژه جق بشه برام، به بهونه دوچرخه سواری بریم پارکینگ خونمون که تک واحدیه و پایینش 220 متر پیلوت و این گفت الان بعد ناهار حس دوچرخهسواری نیست منم به زور راضیش کردم که بیا ضایع نکن ، بعد ناهاره اینا میخوابن بریم بحرفیم، فهمید داستان چیه و اومد، یه انباری داریم که بزرگه دوچرخه ها اون تو همیشه، رفتیم تو سر صحبت رو من باز کردم اینبار گفتم آتی تو اینارو از کی یاد گرفتی تاحالا با کسی سکس داشتی، گفت نه دختر عمم دوست پسر داره اینارو بهم یاد داده و گفت با یه پسر 25 ساله دوسته، گفت تو سن تو پسر ها اگه یه دختر لخت هم ببینن تحریک نمیشن، منم همون لحظه دستشو گرفتم گزاشتم رو شلوارم رو کیر شق شدم، جا خورد تا اومد حرف بزنه گفتم من الان دارم به سکس با یه دختر فکر میکنم چه برسه که لخت جلوم باشه؟ گفت کی؟ گفتم چمیدونم فکر کن خودت،گفت اگه بفهمن؟ گفتم کسی نمیفهمه، گفت تو اصلا بلدی چجوری بکنی منم سریع در آوردم کیرمو گفتم آره، گفت همینه دیگه دیدی بلد نیستی اول باید ببوسیم کلی بعد با جوجو هام ور بری تنمو بخوری و آمادم کنی بعدش تازه من دخترم فقط میتونی لا پام بزاری، تو زمانی که این داشت این حرفا رو میزد من فقط داشتم به اینکه کسش چه شکلیه و چه بویی داره فکر میکردم گفتم باشه الان میبوسمت اول، گفت اینجا؟ امکان نداره نمیخوام اولین سکس زندگیم اینجوری باشه، گفتم آتنا خودت اینکارو با من کردی الان کیرم داره منفجر میشه نمیتونم تحمل کنم، با کلی اصرار راضی شد و پشتشو کرد بهم شلوارو کشید پایین خم شد سمت دیوار گفت یه تف بزن بذار لاپام تا بشی، منم گفتم باشه و محو کون سفید بلوری و بی موش شدم باورم نمیشد با این قیافه معمولی همچین کون نازی داشته باشه رفتم جلو لای کونشو باز کردم گفتم خمتر شو که کسشو ببینم باور نمیشد کس عینه کلوچه پف کرده و ناز، نا خود آگاه زبونم رفت سمتش و یه لیس کشیدم روش طعم جالبی داشت رو کونش یه دونه مو هم نداشت ولی جلو کسش پشم طلایی رنگ بود (بعد که برگشت دیدم مثه موهاش که قهوه ای روشن پشم کسش هم بلونده) که با دست نوازشش میکردم از پشت، کسش خیس خیس شده بود، بعد بررسی)(کس ندیده بودمدخوب) بلند شدم یه تف رو کیرم زدم که گفت مهرزاد نکنی تو کسم، گفتم باشه کون، که چرخید پدر سگ گفت دختر عمم میگه خیلی درد داره من میترسم،باز منت کشی شروع شد گفتم هر جا دردت اومد دیگه نمیکنم و کلی بوس و نوازش تا بالاخره دوباره پشت کرد من خر هم شقه شق بی تجربه با یه تف گزاشتم دمه سوراخ کون پلمپ دختره با تمامه قدرت فشار دادم رفت تو بازوی خودشو گاز گرفت که داد نزنه همه خبردار شن تو همون حالت نیم رخ صورتشو دیدم که سرخ و کبود شده از درد، اومد بچرخه در بیاد که با دو دست کمرشو گرفتم یه تقه دیگه تا ته کردم توش تا اومدم اولین تلمبرو بزنم از شدت داغی و تنگی کونش آبم پاشید توش و کشیدم بیرون، برگشت دیدم کبوده از درد من از استرسو لذت اولین بار پاهام میلرزید گفتم ببخشید یه چک زد تو صورتم گفت وحشی حیوون شلوارشو کشید بالا و رفت، منی که تا اون روز آدم حسابش نمیکردم آنچنان جذب کس و کونش شدم که از سرم بیرون نمیرفت فکرش، البته تا فردا شبش که برن کلا باهام قهر بود و حرف نمیزد که واقعا حقم داشت…
نوشته: مهرزاد