اولین لب گرفتن از همجنس

وقتی برای اولین بار با ی پسر یا بهتر بگم با ی هم جنس خودم لب گرفتم
خیلی حس خوبی بود و خیلی هم دوس داشتم امتحان کنم و کردم امابعد از اون با دو تا دختر هم زمان لب گرفتم و بهم خیلی بیشتر حال داد ودیگ از اون موقع ب بعد سمت پسر نرفتم:)
خب حالا بیایید تا براتون موضوع باز کنم و با جزئیات براتون تعریف کنم:
ی روز خود خانواده تصمیم گرفتیم بریم خونه مامان بزرگم اینا بعد رو ب روی خونه مامان بزرگم اینا ی پارک خیلی بزرگ و معروف بود.
من تنها بودم و حوصلم سر رفته بود رفتم داخل پارک،همینطوری ک با خودم داشتم صحبت میکردم و راه میرفتم یک دفعه دیدم ی پسره با ی پرنده خوشگل داره بازی میکنع پرنده ادمی بود و فرار نمیکرد.
رفتن پیش پسره و از خواستم ک با هم دوس شیم و اون هم قبول مرد و بعد خودمون ب هم معرفی کردیم ( این داستانی دارم براتون تعریف میکنم مال ۳ سال پیش بوده)
اسمش ایلیا بود و با هم خیلی گپ زدیم و این حرفا دیگ من باهاش خداحافظی کردم و برگشتم خونه،ی چند روز بعد داخل کوچه خود بچه های همسایه داشتیم بازی میکردیم ی دفعه دیدم ایلیا با چرخ امد ت کوچمون دنبال یکی از بچه ها و ازش خواس ک همراش بره و ت کوچه ی پسر عمه ی اون بازی کنن و جالب اینجا بود ک پسر دایی دوس من مادرش میشد عمه ایلیا.
وقتی ک همو دیدیم شوکه شدیم و احوالپرسی کردیم و دیگ اون رفت،وقتی ک دوست من همراه ایلیا رفت من از برادرش پرسیدم ک این ایلیا چ کاره شما میشه ک برام تعریف کرد و من واقعا خوش حال شدم.
بعد چند روز دوبارع روز اول مدرسه ها بود من سال هفتم بودم اقا ما رفتیم مدرسه بعد ک زنگ تفریح خورد امدم بیرون رو حیاط دیدم یا خدا دوبارع ایلیا گفتم حاجی پشمام مگ میشه چرا من هر جا میرم اینم هست دیگ وقتی ک اونم منو دید امد دیشمو با هم گپ زدیم دوبارع.
دیگ وقتی ک مدرسه تموم شد من رفتم دم در مدرسه و دنبال ی سرویس برا خودم میگشتم ک پیدا کردم وقتی ک امدم بشینم ت ماشین دیدم یا خدا ایلیا هم نشسته گفتم مگ شما خونتون همون حوالیه گف اره خدایی شاید فک کنید دارم دروغ میگم ولی بخدا تا روز بعد فقط داشتم فک میکردم ک مگ میشه مگ داریم اخه⁦O_o⁩
دیگ همین طور چند روز رفتیم و امدیم اتفاقی نیوفتاد و اینکه من خاک ت سر همش کنار این میشستم حشری میشدم، ضربان قلب میرف بالا و ی وعضی دیگ نگم براتون⁦^_^⁩
تا ی روز ت سرویس بودیم گفتم ایلیا بیا ج ح گف حل بیا اون پرسید منم پرسیدم اون گف ج گفتم باید لب بدی ( خدایی من دوست نداشتم زبونش و لبهاشو بخورم ولی خب اون بیشعور کرد دیگ) خیلی متعجب شده بودم ک یا حضرت پشم و این داستانا،صبح روز بعد داخل مدرسه بودیم و من ب طور اتفاقی اجازه گرفتم و رفتم بیرون بعدشم رفتم دستشویی دیدم اونم ت دستشویی دیگ همینطور مث سگ همدیگ رو لیسیدم و خیلی هات بود دیگ از همین روز هر روز ت سرویس هم دیگ رو میلیسیدیم خدایی خیلی مزه میداد و دیگ سال نهم ک رفتم دیگ اون از مدرسه رفت و هنوز ک هنوزه ندیدمش فقط پیجش دارم.
این از داستان لب گرفتنم با ی پسر ⁦>.<⁩ بریم سراغ لب گرفتن با دختر: تابستون سال نهم بود هر روز میرفتیم پارک اخ خیلی دوست پیدا کرده بودم مامانمم خیلی دوست اونجا داشت چون ک قبلا خونمون همون محله بود ، تمام دوست های مامانم دختر داشتن ی دو تا دختر از داخل اینا توجه منو ب خودشون جلب کردم مهرنوش و ملیکا باهاشون اوکی شدم و روز ب روز صمیمی تر میشدیم، ماه محرم بود تصمیم گرفتیم ک باهاشون بریم مسجد وقتی ک رسیدم من براشون گفتن ۱۰ دقیقه دیگ بیایید بیرون بریم بگردیم اونا هم قبول کردن. من خود یکی از دوستام و اون دوتا رفتیم کس چرخ خیلی مزه داد و خیلی هم گفتیم خندیدیم ولی وقتی ک داشتیم بر میگشتیم منو ملیکا باهم داشتیم عقب تر از اون دوتا راه میرفتیم ی دفعه دست همو گرفتیم و نگاه هم کردیم رفتیم ت فضا بعد تصمیم گرفتیم ک یواش یواش شُل کینم و بریم پشت دیوار دیونه بازی در بیاریم ⁦:^)⁩ ما پشت دیوار داشتیم لب می‌گرفتیم ک یک دفعه مهرنوش امد ک مارو پیدا کنه ک چرا همراهشون نیستیم ی دفعه ما رو دید ک داریم مثل زالو همین دیگ رو میخوریم و تعجب کرد دیگ اون امد جلو گف چ خبره اینا ی دفع دست اونم کشیدم اوردم ت سینم و یا اونم لب گرفتم و بعدش دیدیم ک دوستم داره میاد نشد دیگ سکس کنیم و سریع رفتیم خیلی ضد حال کیری برامون زد ولی خب لب گرفتم خیلی محشره ⁦◉‿◉⁩ از اون روز ب بعد عاشق لب گرفتن شدم و از سکس هم بیشتر میخوامش اما با دختر رو بیشتر میپسندم 🤤👍🏼 نوشته: خودم

دکمه بازگشت به بالا