بازی با سکس (۳)
…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه
هوتن رو به متین و فرشاد گفت: همینجا خوابیده بودن. ترنم روی شقایق بود. یکمی باهاش عشقبازی کرد و بعدش هم کُسش رو خورد.
عرشیا حرف هوتن رو تایید کرد و گفت: آره همینجا جلوی چشم ما بودن.
زهرا رو به متین گفت: اگه لز اینقدر امتیاز داره، دیروز با شقایق بودم و امروز هم با ریحانه. پس چرا برای هر کدوم فقط 7 امتیاز گرفتم؟
ساشا گفت: این دو تا جنده یه چیزی رو دارن مخفی میکنن. شک نکنین یه کاری کردن.
از نگاه شکاک همهشون خندهام گرفت و گفتم: آخه ما چه کار خاصی میتونستیم بکنیم؟ حتما اونی که داره امتیاز میده، یک اشتباهی کرده.
ساشا رو به متین گفت: هنوز دو ساعت و نیم از وقتشون مونده. اگه این زنیکه اینجا بمونه، همینطور امتیازش بالا میره. بهتره ببریمش.
دست ترنم و عرشیا رو گرفتم و گفتم: طبق قانون خودمون، همچنان باید در اختیار هوتن و عرشیا و ترنم باشم. الانم انتخابم اینه که فقط با این سه نفر سکس کنم.
ساشا با عصبانیت دست من رو از توی دست ترنم خارج کرد و گفت: تو گُه خوردی که انتخاب کردی…
ساشا یکهو دستم رو رها کرد و دچار شوک الکتریکی شد. سریع و دوباره دست ترنم رو گرفتم و رو به هوتن گفتم: بیا پیش من.
دیگه خبری از اون چهرهی خونسرد متین نبود. ازشون میترسیدم، اما این منطقی ترین کاری بود که تو اون لحظه به ذهنم رسید. ساشا خیلی طولانی تر از روز قبل تنبیه شد. اینقدر که بعد از تموم شدن تنبیهش، حتی توان ایستادن هم نداشت. زهرا رو به متین گفت: همینطوری ولشون کنیم که امتیاز جمع کنن؟
فرشاد لبخند تلخی زد و رو به من گفت: تا دیروز وقتی لُخت میشدی، جلوی سینهها و کُست رو میگرفتی. الان کُس و کون و سینههات رو نمایش میدی و غرور جنده بودن، برت داشته.
توی دلم آشوب بود، اما به خودم نهیب زدم تا قوی به نظر بیام و رو به فرشاد گفتم: کم کم دارم یاد میگیرم. این تازه اولشه.
زهرا که دستهاش رو به خاطر عصبانیت زیاد، مُشت کرده بود، رو به متین گفت: دِ یه چیزی بگو لعنتی. بذاریم شقایق با اینا باشه؟
متین یک نفس عمیق کشید و گفت: اولا که فعلا نمیتونیم شقایق رو از این سه نفر جدا کنیم. دوما اگه هم میتونستیم، یعنی جلسه امروز و این همه صحبت، کشک. دیگه هیچ کَسی حرفمون رو نمیخونه و جنجال میشه. پس فعلا هیچ کاری از دستمون بر نمیاد.
زهرا گفت: یعنی میخوای بذاری 150 یا 300 امتیاز دیگه بگیره؟
متین با یک لحن نا امیدانه و رو به زهرا گفت: اگه میتونی، جلوش رو بگیر.
زهرا رو به عرشیا و هوتن گفت: شما دو تا هم میخواین همینطور نگاه کنین تا این زنیکه برنده بشه؟
هوتن گفت: دست ترنم رو گرفته و انتخابش کرده. البته ما رو هم انتخاب کرده.
عرشیا رو به زهرا گفت: خب برنده بشه، مگه چی میشه؟ چیه توقع دارین فقط خودتون برنده بشین؟
به خاطر حمایت غیرمنتظره عرشیا، دستش رو محکمتر فشار دادم و رو به متین گفتم: میتونین اینجا باشین و ما رو تماشا کنین. شاید به خاطر تماشاگر بیشتر، امتیاز بیشتری گرفتیم.
تو همین حین، جواد هم به جمع ما اضافه شد و رو به متین گفت: یه مشکل عجیب داریم.
متین رو به جواد گفت: دیگه چی شده؟
جواد تعجب کرد و گفت: مگه اتفاق دیگهای هم افتاده؟
متین عصبی شد و گفت: دِ حرف بزن و بگو چی شده.
جواد گفت: دور اول که من و ساشا، کسرا رو کردیم، هر کدوم 7 امتیاز گرفتیم. مدیسا هم چون باهامون همکاری کرد و حتی برامون ساک زد، 3 امتیاز گرفت. بعد که ساشا از ما جدا شد و اومد پیش شما، من و مدیسا دوباره رفتیم تو کار کسرا. مدیسا اینقدر براش ساک زد تا بالاخره وا داد و کیرش بلند شد و بعدش هم کسرا رو وادارش کرد که بکنش. من هم موقعی که کسرا داشت مدیسا رو میکرد، کیرم رو کردم تو کون کسرا. تا آخرش رفتیم و هر سه تامون ارضا شدیم.
زهرا رو به جواد گفت: داری داستان سکسی تعریف میکنی؟
جواد گفت: با جزئیات گفتم که بعدش بگم کسرا 10 امتیاز گرفت و من و مدیسا فقط 1 امتیاز گرفتیم! فکر کنم مدیسا نباید کسرا رو مجبور میکرد تا باهاش سکس کنه.
ساشا بالاخره به سختی ایستاد و رو به متین گفت: انگار بدجور تو محاسباتت ریدی داداش.
جواد گفت: مگه دیگه چی شده؟
فرشاد رو به جواد گفت: اینقدر هول کون کسرا بودی که حواست نبود چه اتفاقی افتاده. بعدش هم با دقت صفحه نمایش امتیازا رو نگاه نکردی.
از چهره جواد میشد حدس زد که حسابی گیج شده. متین رو به فرشاد گفت: برو همین الان ریحانه رو بکن. فقط سریع بکنش و ارضا شو.
متین بعد از تموم شدن حرفش، چند لحظه به چهره من نگاه کرد و برگشت. فرشاد هم به دنبالش رفت. جواد رو به ساشا گفت: اینجا چه خبره؟
زهرا هم چند لحظه و با عصبانیت من رو نگاه کرد و به سمت متین و فرشاد رفت. ساشا هم جواب جواد رو نداد و رفت. جواد انگار امیدی نداشت که ما چهار نفر هم جوابش رو بدیم. اونم برگشت و با قدمهای سریع، سعی کرد خودش رو به بقیه برسونه.
به خاطر استرس زیاد از نگاههای ترسناک زهرا و ساشا، یک نفس عمیق کشیدم. ترنم با هیجان گفت: واو چه بلوایی شد.
هوتن گفت: الان یعنی چی؟ یعنی اون همه کشف الگوی امتیاز، الکی از آب در اومد؟
دست ترنم و عرشیا رو رها کردم و گفتم: نمیدونم، حسابی گیج شدم.
ترنم رو به من گفت: الان باید چیکار کنیم؟
رو به ترنم گفتم: طبق قرار صبح. من در اختیار شمام. هر کاری که بگین، میکنم.
عرشیا با تردید و رو به من گفت: من یه لحظه برم امتیازا رو نگاه کنم و بیام.
فقط شورتش رو پاش کرد و به سمت مرکز سالن رفت. هیجان ترنم بیشتر شد و گفت: وای باورم نمیشه 103 امتیاز دارم.
یاد 145 امتیاز خودم افتادم و با یادآوریش حس خیلی خوبی بهم دست داد! هوتن گفت: منم با 6 امتیاز امروز که بچهها گفتن، 17 امتیاز دارم.
ترنم دوباره و رو به من گفت: بد نشو دیگه. بگو الان چیکار کنیم؟
عدد 145 همینطور تو ذهنم تکرار میشد و گفتم: بهتره ما اونی نباشیم که قرار امروز رو به هم میزنه. بذاریم خودشون به هم بزنن و اینطوری همیشه میتونیم تو سرشون بزنیم که خودتون اینقدر مَرد نبودین که دو ساعت سر قول و قرارتون باشین.
هوتن گفت: شقایق راست میگه.
ترنم گفت: یعنی یه دور دیگه با هم سکس کنیم؟
هوتن گفت: آره چرا که نه؟
ترنم رو به هوتن گفت: چیه باز میخوای تو دهنش ارضا بشی؟
هوتن انگار کمی خجالت کشید و گفت: خیلی حشری شدم. دست خودم نبود.
رو به ترنم گفتم: مشکلی نیست. از اولش قرار بود همین کارو تو این پروژه بکنیم.
هوتن گفت: تا عرشیا بیاد، من میتونم نوبتی شما دو تا رو بکنم.
ترنم زد زیر خنده و گفت: میشه اینقدر بلند بلند فکر نکنی؟
منم خندهام گرفت و گفتم: دیروز هم بعد از اینکه با نورا سکس کرد، عذاب وجدان گرفت و ازش معذرتخواهی کرد!
هوتن حرفم رو تایید کرد و با یک لحن جدی گفت: آره واقعا از دست خودم ناراحت شدم.
ترنم نشست رو زمین و از خنده ریسه رفت و گفت: وای خدا تو محشری هوتن.
سعی کردم جلوی خندهام رو بگیرم. به کیر راست شده هوتن نگاه کردم و گفتم: مگه نمیخواستی بکنی؟
ترنم رو به من گفت: میبینم که 145 امتیاز کار خودشو کرد.
رو به ترنم گفتم: شاید چون با میل خودم با تو ارضا شدم، این همه امتیاز گرفتم. میخوام سعی کنم با هوتن و عرشیا هم ارضا بشم.
ترنم رو به من گفت: تو همون شقایقی هستی که کل دیروز رو گریه کردی و امروز صبح هم، اون همه بدنت میلرزید و اونقدر تابلو استرس داشتی؟!
یکهو یاد یکی از جملههای فرشاد افتادم که گاهی بهم میگفت: بعضی وقتها فکر میکنم دارم با دو تا شقایق زندگی میکنم. گاهی دو تا آدم متفاوت هستی و هر بار یکیش رو بهم نشون میدی. اگه مظلوم بودن به نفع باشه، مظلوم میشی و اگه وحشی بودن به نفع باشه، وحشی میشی. فقط موندم این غیر ارادیه یا بازیگر خیلی خوبی هستی؟
رو به هوتن گفتم: کیرت که آماده به کاره. شروع کن تا زمانمون تموم نشده.
هوتن به سمت استخر رفت و گفت: دنبالم بیایین.
یکی از صندلیهای مخصوص کنار استخر رو به حالت تخت درآورد و رو به من گفت: رو این دمر بخواب.
تعجب کردم و گفتم: میخوای آنال کنی؟
هوتن سرش رو به علامت منفی تکون داد و گفت: نه.
ترنم گفت: میخواد تو همون حالت دمر، بکنه تو کُست.
هوتن گفت: با عرشیا قرار گذاشتیم که دور بعد سکس، جفتتون اینطوری بخوابین و نوبتی جامون رو عوض کنیم.
ترنم گفت: پس ایدهپردازی سکس میکردین.
هوتن با هیجان سرش رو به علامت تایید تکون داد و گفت: آره.
چهره و رفتار و گفتار هوتن، سادگی عجیب و خاصی داشت. به حرفش گوش دادم. روی تخت دمر شدم و کمی کونم رو بالا دادم تا راحت تر بتونه کیرش رو توی کُسم فرو کنه. هوتن رو به ترنم گفت: تو هم یکی از اینا رو به حالت تخت کن و آماده باش تا عرشیا بیاد.
بعد نشست روی رونهام. با تُف زیاد، کُسم رو حسابی خیس کرد. کیرش رو با دست کشید توی شیار کُسم و به آرومی فرو کرد توش. یک اسپنک آروم زد و گفت: کونت خیلی خوشگله. زهرا هم دیگه نیست که بهم گیر بده.
نمیدونستم باید بخندم یا تمرکز کنم برای شهوتی شدن. چشمهام رو بستم و سعی کردم روی ورود و خروج کیرش توی کُسم تمرکز کنم، اما هر کاری کردم، نتونستم تحریک بشم. هنوز امواج منفی درونم به خاطر اتفاقهای روز قبل و ترسها و استرسهام، غلبه میکرد به حس شهوتم. به خودم گفتم: پس چطوری با ترنم تحریک شدی؟!
هوتن هم زمان که میکرد، کونم رو هم مالش میداد و پشت هم قربون صدقهاش میرفت! نتونستم جلوی خودم رو بگیرم. چشمهام رو باز کردم و خندهام گرفت. ترنم که روی یک تخت دیگه و به پشت خوابیده بود، رو به من گفت: تحریک شدی؟
سرش رو به سمت من چرخونده بود و داشت نگاهم میکرد. موهای نسبتا کوتاهش تو این وضعیت جذاب تر به نظر میاومد. برام عجیب و جالب بود که چرا این همه جذب ترنم شدم و گفتم: نمیتونم.
ترنم با لحن شیطونی گفت: فقط کار خودمه.
هوتن یک چنگ محکم از کونم گرفت و گفت: دوست داری یه پوزیشن دیگه رو امتحان کنیم؟
رو به هوتن گفتم: نه اینطوری راحت ترم. حداقل جام راحته.
صدای عرشیا اومد و گفت: کردنش دیگه فایده نداره. یه چیزی تو امتیازدهی تغییر کرده. فرشاد با ریحانه سکس کرد و خودش 1 امتیاز و ریحانه 7 امتیاز گرفت.
ترنم به خاطر تعجب زیاد، نشست و گفت: وای چه عجیب. پس قشنگ گند زده شد تو جلسه و تصمیمگیری امروز.
هوتن اما همچنان داشت توی کُسم تلمبه میزدن و گفت: به شقایق قول دادم تحریکش کنم. زیر قولم نمیزنم.
ترنم دوباره از خنده ریسه رفت و گفت: هوتن تو واقعا همینی یا داری ادا در میاری؟
منم برای چندمین بار از دست هوتن خندهام گرفت و گفتم: تو کمتر از چهل و هشت ساعت، همهمون دیوونه شدیم. باورم نمیشه تو این وضعیت یکی روم نشسته باشه و مشغول کردنم باشه و من فقط بخندم!
هوتن خوابید روم و گفت: سوراخ کونت هم خیلی نازه. اصلا کونت داره دیوونهام میکنه.
ترنم رو به هوتن گفت: زودتر تمومش کن. همه دور میز جمع شدن. ما هم بریم و ببینیم چه خبره.
هوتن بغلم کرد و با سرعت بیشتری تلمبه زد. عرشیا کنار ترنم نشست و هر دو مشغول نگاه کردن من و هوتن شدن. همه سکوت کرده بودن و فقط صدای شالاپ شلوپ تلمبههای هوتن توی کُسم میاومد. بالاخره بعد از چند دقیقه، نشست و کیرش رو از توی کُسم درآورد و خیسی آبش رو روی کمر و کونم حس کردم. به نفس نفس افتاد و گفت: آبم رو روی سوراخ خوشگل کونت ریختم.
ترنم رو به هوتن گفت: خب حالا بسه. گیر دادی به کون این بدبخت.
عرشیا گفت: 145 امتیاز داره. کجاش بدبخته؟
ترنم گفت: آره حواسم نبود، حرفم رو پس میگیرم.
هوتن از روی من بلند شد و برای آخرین بار یک اسپنک به کونم زد. ترنم هم ایستاد و گفت: اوکی بریم پیش بقیه.
بعد رو به من گفت: همینجا دوش میگیری؟
من هم ایستادم و گفتم: آره.
ترنم که انگار حسابی کنجکاو بود که ببینه تو جمع چه خبره، رو به من گفت: پس من لباسم رو میپوشم و با عرشیا میرم. تو و هوتن هم با هم بیایین.
هوتن به تبعیت از من دوش گرفت. با حولهای که ترنم روی یکی از صندلیها انداخته بود، خودمون رو خشک کردیم و لباسهامون رو پوشیدیم.
وقتی به مرکز سالن رفتیم، اکثرا روی تختشون نشسته بودن و چهره بعضیها درهم بود. همراه با هوتن به سمت میز رفتیم و صفحه امتیازها رو دیدیم. هوتن به خاطر سکس چند لحظه قبلش با من، 1 امتیاز گرفته بود و من 7 امتیاز گرفته بودم!
هوتن رو به من گفت: فکر کنم اونی که داره امتیاز میده، سر کارمون گذاشته.
ترنم به سمت من اومد و گفت: 152 شدی. من و تو، با اختلاف از همه جلو تریم شقایق.
نورا هم به سمت من اومد. لبهاش رو به گوشم رسوند و گفت: اگه واقعا کار خاصی کردی، به هیچ کَسی نگو.
انگار همین جمله رو توی گوش ترنم هم گفت. بعد رو به متین گفت: خب چرا ادامه برنامهریزی صبح رو اجرا نمیکنین؟ این همه شقایق و کسرا و ریحانه رو تقسیم کردین. ادامه بدین دیگه. قرار بود نان استاپ باهاشون سکس کنین و امتیاز بالا ببرین.
ساشا رو به نورا گفت: جای توئه ننهجنده بودم، حالا حالاها خفه میشدم.
نورا رو به ساشا گفت: چیه میخوای بکنی؟ اصلا بیا سکس کنیم. کنجکاوم بدونم کدوممون امتیاز بیشتری میگیریم.
نورا بعد رو به متین گفت: اصلا چطوره برنامه دیروز رو پیاده کنیم. مثل دیروز به همه آقایون دستور بده تا به ما خانما تجاوز کنن. اینطوری شاید کردن زنت، امتیاز بیشتری داشت و فردا میتونی زنت رو با همه تقسیم کنی. هم امتیاز بالا میبری و هم لذت میبری که این همه آدم جلوی چشمهات، زنت رو جر میدن.
نورا موفق شد و متین بالاخره از کوره در رفت. با فریاد گفت: زبون تو یکی رو میکنم تو کونت.
یک مُشت تو شکم نورا زد که شوک الکتریکیش فعال شد و به زمین افتاد. مدیسا به سمت متین رفت و رو به نورا گفت: هرزه کثافت. آخرش کار خودتو کردی.
نمیتونستم باور کنم که با این سرعت، ورق برگشت! ساشا عربده زنان و رو به دوربینها گفت: مادر همهتون رو گاییدم با این امتیازدهیتون.
زهرا که روی تختش نشسته بود، به من نگاه کرد و گفت: هر چی هست از گور تو بلند میشه. هر غلطی که شما کردین، الگوی امتیاز رو تغییر داد.
جواد رو به من گفت: باید برای همه با جزئیات تعریف کنین که دقیقا چطوری سکس کردین.
نورا رو به جواد گفت: جایی تو قرارداد اومده که اگه چیزی درباره الگوی امتیازدهی فهمیدیم، باید به همدیگه بگیم؟
جواد گفت: نه نیومده، اما…
نورا حرفش رو قطع کرد و گفت: اگه نیومده، پس خفه شو. من اگه جای ترنم و شقایق بودم، حتی یک کلمه هم حرف نمیزدم. مخصوصا به شما بیشرفا که اینقدر پَست و نامردین.
نگاهم به سمت ریحانه و کسرا رفت. کنار هم نشسته بودن و مشخص بود که حتی با تغییر شرایط، همچنان شرایط روان جفتشون داغونه. تنبیه متین تموم شد و مدیسا کمک کرد تا روی تختش بشینه. جواد رو به متین گفت: الان باید چیکار کنیم؟
نورا رو به جواد گفت: تو چقدر ابلهی؟ هنوز نفهمیدی که اینجا اصلا نیاز به رهبر و رئیس نداریم؟ این یارو ریده با این پیدا کردن الگوی امتیازدهی، باز بهش میگی چیکار کنیم؟
جواد گفت: من ترجیح میدم همگی حرف یک نفر رو گوش بدیم تا هر کَسی، هر کاری که دلش خواست بکنه.
زهرا رو به جواد گفت: ترجیحت رو بکن تو کونت. بعدش هم برو تو کون متین و هم زمان که عنش رو میخوری، به حرفش گوش بده. حق با نوارست و نیازی به رئیس و رهبر نداریم. منم خر شدم که فکر کردم متین خیلی حالیشه و تو بیست و چهار ساعت گذشته، چشمم به دهنش بود.
عرشیا رو به زهرا گفت: یعنی هر کَسی، هر کاری خواست بکنه؟
زهرا گفت: آره. اصلا شاید الگوی امتیازدهی رو تغییر دادن که همین رو بهمون بفهمونن.
سوگند گفت: جوری برنامهریزی کردن که دقیقا شبیه جنگل و حیوونا با هم رفتار کنیم.
انگار هیچ کَسی جوابی نداشت که به سوگند بده. چند دقیقه در سکوت گذشت و هوتن گفت: حداقل بیایین برای ساعت نظافت رایگیری کنیم. من از آقای جیسون وسواسی ترم و اصلا دوست ندارم محیط اینجا کثیف باشه.
من و ترنم جفتمون، به خاطر لحن و جملهبندیهای جالب هوتن، لبخند زدیم. فرشاد گفت: درست میگه. فعلا بیایین تکلیف ساعت نظافت رو مشخص کنیم. طبق دفترچه راهنمای نظافت، هر کَسی هم که مشخصه کدوم قسمت رو باید تمیز کنه.
بدون اینکه رایگیری رسمی بشه، اکثریت شروع به نظافتِ جاهایی کردن که براشون مشخص شده بود. چند نفر دیگه مثل متین و مدیسا و زهرا هم ناچار شدن به تبعیت از جمع، مشغول نظافت بشن. دقیقا یک ساعت بیشتر طول نکشید. ترنم به سمت من اومد. دستهام رو گرفت و گفت: بریم شنا؟ سونا خشک و جکوزی هم بریم.
نگاه اکثرشون به سمت من و ترنم، سنگینی کرد. ساشا رو به فرشاد گفت: مگه قرار نذاشتیم که تو اولین فرصت این دو تا جنده رو از هم جدا کنیم؟
فرشاد پوزخند تلخی زد و گفت: اولا که نمیتونیم همیشه از هم جداشون کنیم. دوما اگه جداشون کنیم، باید باهاشون سکس کنیم که به هر حال امتیازشون بالا میره. سوما هشت ساعت شب رو میخوای چیکار کنی؟
صدای هلن اومد و گفت: ساعت هفت، بسته غذای روز در اختیارتون خواهد بود.
به ساعت رو میز نگاه کردم و رو به ترنم گفتم: هنوز تا ساعت هفت مونده.
ترنم گفت: پس بریم.
همونطور که دستهامون تو دست هم بود، به سمت ضلع غربی رفتیم. کنار استخر که رسیدیم، ترنم گفت: تا بدنمون خشکه، اول بریم سونا. درجهاش رو پایین میارم، زیاد خفه نشیم.
بعد شروع کرد به لُخت شدن. به خاطر دیدن بدن تو پُر و فوق سکسی ترنم، هیجان خفیفی داشتم. متوجه خط نگاهم شد. خودش رو ملوس کرد و گفت: یعنی اینقدر از من خوشت اومده؟
+آره تو خیلی خوشگل و خوش هیکل هستی.
-آنجلا وایت؟
+از اونم بهتری.
-وای اینقده لوسم نکن. تو لُخت نمیشی؟
+چرا که نه. خیلی وقته سونا نرفتم.
من هم مثل ترنم، کامل لُخت شدم. از پلههای دریچه ورودی سونا پایین رفتیم. ترنم راست میگفت و سونای خیلی شیک و زیبایی بود. ترنم به صورت دمر روی یکی از نیمکتهای داخل سونا دراز کشید و گفت: ماساژم میدی؟
رونهای تو پُر و کون نسبتا تپلش، توی حالت دمر، سکسیتر به نظر میاومدن. نشستم روی رونهاش و گفتم: کون خودت هم که خوشگله.
نمیدونستم واقعا جذب بدن سکسی ترنم شدم یا شنیدن عدد 145، یکهو و این همه من رو تغییر داد و امید داشتم که باز هم امتیاز بالایی از طریق ترنم بگیرم. کونش رو کمی تکون داد و گفت: هر چی هست، الان در اختیار خودته.
خودم رو کشیدم روی کونش و شروع کردم به مالش کتف و شونههاش. تماس کُسم با کونش، برام لذتبخش بود و سعی میکردم بیشتر کُسم رو روی کونش بمالونم. هم زمان دستهام رو پایین تر میآوردم و کمرش رو هم ماساژ دادم. تا اینکه رسیدم به گودی کمرش. دوباره رفتم روی رونهاش تا بتونم، کونش رو ماساژ بدم. دلم چنان لرزید که طاقت نیاوردم و گفتم: وای ترنم، چقدر رونات نرم و لطیفن. خیلی نرمن. خیلی…
صدای ترنم هم شهوتی شد و گفت: گفتم که همهاش برای توئه. هر کاری دوست داری باهاشون بکن.
دو طرف کونش رو گرفتم و از هم بازشون کردم. دیدن سوراخ کون و کُسش، در کنار هم، کامل شهوتیم کرد و صورتم رو بردم بین کفلهای کونش و زبونم رو هم زمان روی شیار کُس و سوراخ کونش کشیدم. آه ترنم بلند شد و گفت: وای شقایق. وای شقایق دارم دیوونه میشم.
موفق شدم نوک زبونم رو کمی فرو کنم تو سوراخ کونش. خیلی زود صدای نالههاش بلند شد و گفت: کونم برای تو شقایق. همهاش برای توئه. جرم بده، هر کاری دوست داری باهام بکن. فقط تو رو خدا واینستا. تو رو خدا واینستا و همینطوری کونمو بخور.
چند بار دیگه سوراخ کونش رو لیس زدم و سرم رو بالا آوردم. انگشت اشاره دست راستم رو به آرومی فرو کردم تو سوراخ کونش و گفتم: همینطوری جرت بدم؟
ترنم با صدای فوق شهوتی گفت: آره همینطوری. جرم بده شقایق. خواهش میکنم جرم بده.
انگشتم رو کامل فرو کردم توی سوراخ کونش که نالههای جیغ مانندش، تو تمام سونا پخش شد. همینطور انگشتم رو توی سوراخ کونش جلو و عقب میکردم که با صدای بلند گفت: یکی کمه. یکی کمه شقایق. خواهش میکنم جرم بده. به جون هر کی دوست داری جرواجرم کن.
بدون ملاحظه و اینبار سه تا انگشتم رو فرو کردم تو سوراخش که جیغ و نالههاش، کر کننده شد، اما فهمیدم که داره با تمام وجودش لذت میبره. هم زمان که سه تا انگشتم تو سوراخ کونش بود، سعی کردم با انگشت شست همون دستم، کُسش رو هم لمس کنم. انگار با اینکارم تیر خلاص رو زدم و بالاخره ارضا و نالههای حشریش آروم شد و گفت: وای که خیلی خوب بود. کاش همیشه همینجا باشیم و فقط سکس کنیم. خیلی داره بهم خوش میگذره.
بدن جفتمون خیس از عرق شده بود. از روی ترنم بلند شدم. خواستم برم بیرون که ترنم برگشت و صاف خوابید و گفت: کجا میری؟ تازه جفتمون حسابی عرق کردیم. بیا روم بخواب، ممه بازی کنیم.
لبخند زدم و گفتم: ممه بازی چیه دیگه؟
ترنم گفت: بیا روم بخواب تا بهت بگم.
تو این حالت هم، بدن ترنم، شهوتناک و فوق سکسی بود. به حرفش گوش دادم و روش خوابیدم. سعی کرد سینههای خیس از عرقمون، روی هم مالیده بشه و گفت: به این میگن ممه بازی.
حس خوبی بهم دست داد. سعی کردم کُسم هم به بدنش بمالونم و گفتم: اینم از مانلی یاد گرفتی؟
ترنم با دستهاش، کمر و کونم رو مالش داد و گفت: آره.
با صدای ساشا، سر جفتمون به سمت ورودی سونا چرخید. با یک لحن جدی و عصبانی گفت: خوره بازی بسه، این کارتون نامردیه.
لبخند محوی زدم و رو به ساشا گفتم: تا یک ساعت قبل، چند تا فحش آبدار پیشوند و پسوند اسم همه ما خانما میآوردی.
ساشا نشست روی نیمکت رو به روی ما و گفت: من کلا آدم بد دهنی هستم.
ترنم رو به ساشا گفت: مگه چند امتیاز دیگه گرفتیم که اینطوری دستپاچه شدی؟
اخم ساشا بیشتر شد و گفت: هر کدومتون، 15 امتیاز دیگه گرفتین.
ترنم گفت: اووو همهاش برای 15 امتیاز این همه کوبیدی اومدی اینجا؟
همونطور که داشتم خودم رو به ترنم میمالوندم، رو به ساشا گفتم: حالا چرا لباس پوشیدی؟ خب برین مثل دیروز به همه تجاوز کنین تا به یک الگوی جدید امتیازدهی برسین.
نگاه ساشا به بدن من و ترنم بود و گفت: من از طرف خودم اینجام. اومدم بهتون بگم یکمی صبر کنین تا بقیه هم بفهمن چطوری این همه امتیاز بگیرن.
لبخند ناخواستهای زدم و گفتم: تا چند ساعت قبل، من و ریحانه و کسرا، منبع امتیاز بودیم و اصلا براتون مهم نبود که دارین چه بلایی سرمون میارین، حالا یکهو نگران همه شدی؟
نگاهم رو از ساشا گرفتم و عمدا و با ولع زیاد شروع به خوردن لبهای ترنم کردم. لیزی بدنهامون، هر لحظه بیشتر میشد و لمس بدن نرم و لطیف و خیس ترنم، لذت بیشتری بهم میداد. بعد از چند لحظه، لبهاش رو رها کردم و گفتم: وای ترنم، این اولین بار بود که از یک دختر لب میگرفتم.
ترنم که دوباره صداش شهوتی شده بود، یک آه کشید و گفت: چطور بود؟
دوباره چند لحظه لبهاش رو بوسیدم و گفتم: عالی.
یکهو متوجه شدم که ساشا هم کامل لُخت شده و انتهای کیر بزرگش رو گرفته توی مشتش و کنار ما ایستاده. از کارش تعجب کردم و گفتم: چیه باز دلت میخواد تنبیه بشی؟
ساشا کیر بزرگ شدهاش رو حرکت داد و گفت: اصلا گور بابای امتیاز. اینطوری شما دو تا رو دیدم، خیلی حشرم زد بالا. میخوام بکنمتون.
رو به ترنم گفتم: بهش اجازه بدیم مار و بکنه؟
ترنم گفت: وای شقایق تو خودتی؟ چه اتفاقی برات افتاده؟
یه بوسه دیگه از لبهاش زدم و گفتم: بهش اجازه بدیم یا نه؟ به هر حال پامون رو بذاریم بیرون، میتونه خفتمون کنه.
ترنم گفت: پس بهتره اجازه بدیم همینجا بکنه.
از روی ترنم بلند شدم و به سمت ساشا رفتم. جلوش ایستادم و کیر کلفتش رو گرفتم توی مشتم و گفتم: دیروز خیلی بیملاحظه بودی. اما الان پسر مودب و خوبی شدی.
از نگاهش میتونستم حس کنم که هم از دستم عصبیه و هم حسابی شهوتی شده. کیرش توی دستم دل زد و گفت: دوست دارم شما جندهها رو بیملاحظه بکنم.
ترنم هم ایستاد و رفت پشت سرش. از پشت بغلش کرد و گفت: منم اگه خیلی حشری باشم، دوست دارم یه وحشی مثل تو بیفته به جونم و بیملاحظه، جرم بده.
ساشا یک دستش رو به کُس من و دست دیگهاش رو از پشتش به کُس ترنم رسوند و گفت: پس امروز روز شانسته.
ترنم لحنش رو ملوس و شهوتناک کرد و گفت: دوست داری اول کدوممون رو جر بدی؟
ساشا انگار طاقتش تموم شد. من رو خوابوند وسط سونا و پاهام رو از هم باز کرد و بین پاهام نشست و همونطور نشسته و یکهو، همه کیرش رو توی کُسم فرو کرد. وقتی کیر کلفت ساشا تمام کُسم رو پُر کرد، یک آه بلند شهوتی کشیدم و گفتم: جون که راست میگی. کیر فقط به این میگن!
ترنم اومد بالا سرم و گفت: به به میبینم که کیر یکی از آقایون بالاخره موفق شد شقایق جون رو شهوتی کنه.
ترنم کنترل شده و جوری نشست روی صورتم که بتونم آزادانه کُسش رو بخورم. ساشا به خاطر ترشح زیاد کُسم، به راحتی و با سرعت تلمبه میزد و من هم کُس ترنم رو میخوردم. ورود و خروج کیر به این کُلفتی توی کُسم، اینقدر بهم لذت داد که احساس کردم سرم داره از لذت زیاد، منفجر میشه. ساشا چند دقیقه تو کُسم تلمبه زد و رو به ترنم گفت: تا آبم نیومده، تو رو هم جر بدم.
ساشا کیرش رو از تو کُسم درآورد و کمی عقب تر رفت. ترنم از روی صورتم بلند شد. رفت بین پاهام و جلوم سجده کرد، جوری که بتونه کُسم رو بخوره و هم زمان کُس و کونش در اختیار ساشا باشه. ساشا هم از پشت کیرش رو فرو کرد تو یکی از سوراخهاش. سر ترنم به خاطر تلمبههای محکم ساشا تکون میخورد و نمیتونست به خوبی کُسم رو بخوره. حتی سعی کردم لرزش سینههای سفید و بزرگش رو هم تو این وضعیت ببینم. همین باعث شد که یک جیغ بلند شهوتی بکشم و گفتم: وای سرم داره از این همه شهوت منفجر میشه. ترنم بهم بگو کیر ساشا الان تو کدوم سوراخته؟
ترنم گفت: اوم عزیزم، خودت چی حدس میزنی؟
دوست داشتم کیر ساشا توی کونش باشه و گفتم: اصلا به سوراخ کونت نمیخورد که آکبند باشه. دوست دارم کیرش الان تو سوراخ کونش باشه.
ترنم چوچولم رو با شدت مکید و گفت: امروز روز توئه عزیزم. هر چی دوست داری، داره اتفاق میفته.
کیر ساشا رو توی کون ترنم همراه با لبخندهای زیبا و بدن فوق سکسیش، تصور کردم و شهوتم بدون توقف اوج میگرفت. متوجه نشدم چند دقیقه گذشت، فقط فهمیدم که ساشا نزدیک ارضا شدنش بود و میخواست که تو صورت من ارضا بشه. کیرش رو از تو سوراخ کون ترنم درآورد و اومد به سمت من. دو زانو بالا سرم نشست و گفت: نوشجون کن مادرجنده. بخورش که مادهسگی مثل تو فقط باید آب منی بخوره.
آب منیش پاشید توی صورتم. چشمهام رو بستم تا تو چشمهام نره و بعدش و با ولع، شروع کردم به خوردن کیر خیسش و ته مونده آبش رو تا ته و با میل خودم، خوردم! ترنم هم با شدت بیشتری چوچولم رو میک میزد و همونطور که کیر ساشا توی دهنم بود، یکهو خالی و ارضا شدم. محیط سونا و کیر و چهره ساشا، دور سرم میچرخیدن و حالت تهوع شدیدی بهم دست داد. چشمهام رو بستم و همه چی برام سیاه شد.
با صدای ترنم به خودم اومدم. لحن صداش نگران بود و پشت هم، اسم من رو صدا میکرد. فقط فهمیدم از سونا اومدیم بیرون و کنار استخر خوابیدم. صدای هلن رو هم شنیدم که گفت: دچار افت شدید فشار شده. یک نوشیدنی مخصوص براش فرستادیم و الان براش میارن.
چند ثانیه بعد، هوتن همراه با یک لیوان به سمت ما اومد و گفت: هلن گفت این رو سریع بیارم اینجا.
با کمک ترنم نشستم و یک نوشیدنی نسبتا شور و سبز رنگ رو خوردم. نفهمیدم متین تازه به ما ملحق شد یا از قبل اونجا بود. به همراه ترنم کمک کرد که نیمتنه و شلوارکم رو بپوشم. بعد زیر شونههام رو گرفتن و بلندم کردن. همونطور که داشتن من رو به سمت مرکز سالن میبردن، متین درِ گوشم و به آرومی گفت: امروز مثلا خواستی مُچ من رو بگیری و ازم پرسیدی که کی هستم. حالا نوبت خودته که تو چشم همهشون نگاه کنی و بگی که خودت دقیقا کی هستی؟
متین و ترنم رو پس زدم و گفتم: خودم میتونم بیام، حالم خوبه.
این دفعه که به میز وسط سالن نزدیک شدم، حتی کسرا و ریحانه و سوگند هم کنار میز ایستاده بودن و داشتن با تعجب من رو نگاه میکردن! ساشا هم با اخم داشت به صفحه نمایش امتیازها نگاه میکرد. به صفحه نمایش نگاه کردم و دیدم که امتیاز من به 317 و امتیاز ترنم به 215 رسیده!
چشمهای ترنم از تعجب گرد شد و رو به ساشا گفت: تو چند امتیاز گرفتی؟
ساشا که انگار حسابی از سکس با من و ترنم پشیمون بود، سرش رو پایین انداخت و گفت: 1 امتیاز!
ایندفعه دهن ترنم هم از تعجب باز شد و گفت: وای اینجا چه خبره؟ اصلا نمیشه ملاک امتیازدهیشون رو فهمید.
به جواد نگاه کردم و گفتم: این دفعه ساشا هم مشارکت داشت. میتونین ازش بپرسین که دقیقا چیکار کردیم.
ساشا انگار حتی از بقیه هم خجالت میکشید و با کلافگی گفت: هیچ گُه خاصی نخوردیم. فقط کردمش.
ترنم رو به ساشا گفت: فقط نکردی، ارضاش هم کردیش. اینقدر عمیق ارضا شد که سه دقیقه بیهوش بود.
زهرا رو به ساشا گفت: شاکی بودی که چرا از هم جداشون نکردیم. بعد رفتی که مثلا جداشون کنی، اما ریدی، بدجورم ریدی.
حتی احساس کردم که سوگند و ریحانه و کسرا هم نگاه پُر از تردیدی به من دارن. این همه سنگینی نگاه، عصبیم کرد. وارد قسمت خودم شدم و روی تختم نشستم. نورا اومد کنارم نشست و گفت: آفرین، درستش همین بود. خوشم اومد، خوب گند زدی به این نامردای عوضی.
اینقدر به خاطر این همه اختلاف امتیاز ناگهانی پکر و درهم بودن که هیچ کَسی حتی انگیزه نداشت که جواب نورا رو بده. فرشاد طرف مقابل و روی تخت خودش نشسته بود. با صدای بلند و رو به من گفت: کلمه به کلمه خواهرت درباره تو درست بود. همیشه فکر میکردم که داره غلو میکنه.
عرشیا رو به فرشاد گفت: خواهرش چی دربارهاش میگفت؟
رو به عرشیا گفتم: وقتی زیرش بوده، ازش میخواسته که بیشتر بکنش، اما این فکر میکرده که داره غلو میکنه. باورش نمیشده که خواهرم اون همه پتیاره باشه.
لحن عرشیا متعجب شد و گفت: یعنی شوهرت و خواهرت، سکس داشتن؟!
با حرص و عصبانیت گفتم: آره موقعی که شوهر من بود، خواهرم رو هم میکرد. خواهر کوچیکترم رو. تنها خواهرم رو.
هوتن گفت: این نامردی بوده. خیلی نامردی بوده.
جواد گفت: نوش جونش. تو که اینقده خوشگل و سکسی هستی، حتما خواهرت هم شاه کُس بوده. بده به جفتتون حال میداده؟
پوزخند از سر حرصی زدم و دلیلی نداشتم که جواب جواد رو بدم، اما هوتن بهش گفت: خیانت خیلی نامردیه داداش. حتی از کاری که دیروز با این خواهر و برادر کردیم هم بدتره. هم شوهرش بهش خیانت کرده، هم خواهرش. خیلی زجر کشیده.
متین رو به فرشاد گفت: خواهرش چی دربارهاش میگفت؟
فرشاد گفت: خواهرش میگفت این بیمار روانیه. اختلال شدید روانی داره. ترکیبی از بیماری دو شخصیتی و بیماری دو قطبی یا همچین چیزی. میگفت یک قسمتش یه عوضی خائن و خودخواهه که حاضره برای رسیدن به هر چیزی، هر کاری بکنه. با چشم خودتون ندیدین که تا همین امروز صبح، مثلا چه موجود مظلوم و ستمدیده و نجیبی بود؟ بعد که دید میتونه برنده بشه، حتی حاضر شد که با جون و دل، با ساشا سکس کنه. با آدمی که بیشتر از همهی ما با خانما بد رفتاری میکنه. این همه تغییر به نظرتون تو این فاصله کم، منطقیه؟
متین رو به ترنم گفت: بار اول که با تو بود، همینطوری مثل چند دقیقه قبل، عمیق ارضا شد؟
ترنم تردید داشت که جواب متین رو بده. متین با لحن ملایم تری گفت: فقط همین رو جواب بده. آره یا نه؟
ترنم چند لحظه به من و نورا نگاه کرد و گفت: آره.
متین رو به دوربینها گفت: شما از طریق این دستبندها میتونین حتی احساسات درونی ما رو بفهمین؟
صدای هلن اومد و گفت: واکنشهای روانی تاثیر مستقیم روی هورمونهای بدن دارن. جدا از اینکه کوچکترین تغییر در عملکرد هورمونهای شما از ما پنهون نمیمونه، تسلط کاملی روی فعالیتهای مغزی شما داریم. جمعبندی فعل و انفعالات مغزی شما و واکنش هورمونی و نهایتا رفتار فیزیکی و ظاهری که از شما میبینیم، به ما میگه که دقیقا و در هر لحظه، چه احساسی دارین.
متین کمی فکر کرد و گفت: فکر میکردم فقط عمل فیزیکی سکس، امتیاز داره. اما انگار اون قسمت روانی سکس براشون خیلی مهم تره.
زهرا رو به متین گفت: خب به هر حال هر سکسی، بُعد روانی هم داره. ربات نیستیم که. یکی یا خوشش میاد یا میترسه یا هر چی. به هر حال یه فعل و انفعال کوفتی مغزی و روانی براش ایجاد میشه.
متین گفت: درست میگی، اما برای شقایق اتفاقی افتاده که فقط خودش میتونه توضیح بده. مطمئنم خودش میدونه که چطوری تونسته این همه تحریک و به این خوبی ارضا بشه. شاید اگه من و تو هم اونی بودیم که داره امتیاز میده، حسابی از آدمی که با این سرعت تغییر کرده، سوپرایز میشدیم و به خاطر تحریک و ارضا شدنش، بهش جایزه میدادیم. شقایق تا همین امروز صبح و از ترس نزدیک بود به خودش بشاشه، اما حالا نگاش کن؟ توان جسمی داشته باشه، همین الان هم میخواد تا با یکی سکس کنه.
فرشاد ایستاد و گفت: چرا به حرفم گوش نمیدین. این آدم عادی نیست. یه موجود روانی و غیر قابل اعتماده. یه بازیگر قهار که میتونه همه رو فریب بده.
زهرا رو به فرشاد گفت: اولا که گیریم تو درست میگی، خب ما چیکار میتونیم بکنیم؟ مگه دکتریم که بهش دارو بزنیم و یکهو تبدیل به یک موجود نرمال بشه؟ دوما چرا تا الان خفه خون گرفته بودی و الان داری اینا رو میگی؟
فرشاد گفت: چون فکر نمیکردم به این شدت باشه.
عرشیا گفت: شوهرش بودی و الان فهمیدی؟
فرشاد گفت: اون موقعها شک کرده بودم که نرمال نیست، اما تجربه این رو نداشتم که یک روز ببینم زیر کیر یکی داره گریه میکنه و روز بعد ببینم زیر کیر همون آدم داره از شهوت له له میزنه. حالا میفهمم که چطور به راحتی بهم خیانت کرد.
هوتن رو به من گفت: تو هم بهش خیانت میکردی؟
فرشاد گفت: آره با بهترین دوست و شریک کاریم رو هم ریخته بود.
هوتن آهی از تاسف کشید و گفت: متاسفم، اسم زندگی شما دیگه زندگی نبوده.
فرشاد گفت: کاش فقط همون بود. بعد از طلاق فهمیدم که حتی قبل از ازدواجش با من، دلش با یکی دیگه بوده و بعد ازدواجمون هم با اونم رابطه داشته. اینم خواهرش بهم گفت.
خیلی جوابها داشتم که به فرشاد بدم، اما انگیزهاش رو نداشتم. برام مهم نبود که جلوی همهشون یک آدم خائن و هرزه به نظر بیام. انگار امیدوار شدن برای رسیدن به سه میلیون دلار، تنها حس قوی تو وجودم بود!
جواد رو به فرشاد گفت: تا فردا هم که خرابش کنی، فرقی به حال ما نمیکنه. هر کدوم از اینا که اینجان، جنده و هرزهان. اومدن جندگی کنن و پولش رو بگیرن.
سوگند رو به جواد گفت: یعنی شما آقایون برای کار خیر اومدین؟
جواد گفت: برای ما مَردها فرق داره. ما میکنیم، اما شما میدین.
ناخواسته خندهام گرفت و رو به سوگند گفتم: نگو که میخوای جواب همچین موجود ابلهی رو بدی؟
سوگند هم لبخند زد و گفت: فقط آدم گاهی باورش نمیشه که یک مغز چطوری میتونه این همه پُر از پهن باشه؟
نورا گفت: چطوری نداره. مغزش رو باز کردن و گذاشتن زیر سوراخ کون خر و به خره گفتن برین این تو که جاش همینجاست.
جواد گفت: هر چقدر دوست دارین مسخره کنین، اما حقیقت اینه که همهتون یه مشت جنده و هرزه دوزاری هستین.
بالاخره انگار به زهرا برخورد و رو به جواد گفت: با این فرمون یا شقایق برنده میشه، یا ترنم. اونوقت یکیشون میشه جنده سه میلیون دلاری. تو هم باس این افکار کیریت رو بکنی تو کونت.
عرشیا گفت: دوباره مثل صبح فقط داریم بحث مسخره میکنیم. به نظرتون باید قبول کنیم که شقایق برنده است؟
متین گفت: نه و قطعا هر کدوم از ماها میتونه مثل شقایق امتیاز درشت بگیره. فقط باید یک طرح جدید داشته باشیم.
زهرا رو به متین گفت: کَسی دیگه به حرف تو گوش نمیده. هر طرحی داری، برای خودت اجراش کن. بقیه هم هر کَسی، هر غلطی خواست بکنه. این بازی لعنتی رو نمیشه با زور و رئیسبازی و باندبازی برد. باس بریم تو فاز مخ زنی و عشق و حال راستکی.
ترنم گفت: با زهرا موافقم. توی سونا به من و شقایق و ساشا خیلی خوش گذشت. دیگه خبری از ترس و تجاوز نبود. یه خوشگذرونی سکسیِ واقعی داشتیم.
ترنم بعد رو به ساشا گفت: مگه نه ساشا؟
ساشا همچنان اخم کرده بود و گفت: اینقده شما دو تا جنده، حشریکننده شده بودین که کلا قید مسابقه و امتیاز رو زدم.
ترنم لبخند زد و گفت: حمل بر تایید حرفم میذارم و مرسی.
سوگند گفت: اوکی، پس اگه کَسی قصد تجاوز به من نداره، میخوام یکمی استراحت کنم.
ترنم رو به سوگند گفت: یعنی میخوای کلا بیخیال سکس بشی؟
سوگند گفت: من نمیتونم مثل شقایق یکهو عوض بشم. برای روشن شدن، نیاز به زمان دارم. اگه این عوضیا بذارن، شاید برای منم فازش اومد.
زهرا با یک لحن حسرتگونه و رو به متین گفت: یه حسی بهم میگه خیلی بیشتر از اونی که به نظر میاد، ریدی. شاید اگه دیروز این همه فرمان تجاوز به این و اون رو نمیدادی، وضعیتی پیش نمیاومد که شقایق این همه امتیاز از همهمون جلو بیفته. لعنت به من که برای سومین بار تو زندگیم خرِ مَرد جماعت شدم و باز کیر خوردم.
مدیسا رو به متین گفت: با زهرا موافقم.
نورا با لحن خاصی گفت: شما که صبح میگفتین مریدش هستین و عجب رئیس خوف و خفنی و فلان؟ به آفتابپرست گفتین، زکی.
زهرا رو به نورا گفت: خفه شو دیگه بابا. دیگه حالم داره ازت به هم میخوره.
نورا خواست جوابش رو بده که نذاشتم و گفتم: لطفا جوابش رو نده.
متین گفت: آدمای پشت صحنه اجازه نمیدن قانون این بازی رو ما تعیین کنیم. بابت اشتباه محاسباتم از همه عذر میخوام. یعنی از اونایی که به حرف من گوش دادن عذر میخوام. اوکی از این به بعد هر کَسی آزاد که با فکر و تلاش خودش، امتیاز جمع کنه.
سوگند روی تختش دراز کشید و گفت: پس امیدوارم وسط خوابم یکی راست نکنه و بیاد سر وقتم. دیشب تا صبح نخوابیدم.
به زمین نگاه کردم و گفتم: Cause You Are Young از C.C. Catch.
چند لحظه بعد، موزیکی که خواسته بودم، پخش شد. نورا ایستاد و رو به من و با صدای بلند گفت: اگه دوست داشتی، من حاضرم هر جور که خواستی باهات باشم تا امتیازت بالا بره.
میدونستم که نورا از متین و باندی که تشکیل داده بود کینه به دل گرفته. نگاهش کردم و همراه با یک لبخند زورکی گفتم: مرسی.
انگار امتیازهای زیاد و ناگهانی که من گرفتم، شبیه یک شوک بود و تا انتهای موزیک، همه رو تختهاشون نشستن و غرق در افکارهاشون شدن. اما من دیگه به امتیازها فکر نمیکردم. دوست داشتم فکر کنم، اما درگیر حرفهای فرشاد شدم. نمیخواستم به حرفهاش فکر کنم، اما هر کاری کردم نشد و جملاتش شبیه مته، میچرخید و توی مغزم فرو میرفت. ایستادم و به سمت فرشاد رفتم. از دستش گرفتم و گفتم: لازمه حرف بزنیم. فقط من و خودت.
هوتن رو به من گفت: راست گفت؟ تو هم بهش خیانت میکردی؟
کنجکاوی هوتن و اینکه این موضوع رو این همه جدی گرفته بود، برام قابل درک نبود و گفتم: واقعا برات مهمه؟ آخه چه فرقی برای تو میکنه؟
هوتن گفت: امروز به این نتیجه رسیدم که تو آدم محترم و قابل احترامی هستی. حالا که شنیدم به شوهرت خیانت میکردی، تو ذوقم خورده و دوست دارم حقیقت نداشته باشه.
خنده از سر حرصی کردم و گفتم: دیروز همینجا و جلوی همهی اینا، منو کردی. امروز هم زمان که کیر عرشیا تو کُسم بود، وادارم کردی که برات ساک بزنم و تو دهنم ارضا شدی. بعدش هم دمرم کردی و دوباره باهام سکس کردی. توی این فرایند چطوری به این نتیجه رسیدی که آدم محترمی هستم؟!
هوتن شونههاش رو انداخت بالا و گفت: خب سکس کردیم. مگه چیه؟ همه سکس میکنن. پیامبرا و اماما هم سکس میکردن.
ترنم رو به هوتن گفت: وای هوتن بس کن تو رو خدا. اینقده چرت و پرت نگو. اصلا گیریم خیانت کرده، به ما چه. منم اگه همچین شوهر عوضی و نامردی داشته باشم که به خواهرم هم رحم نکنه، بهش خیانت میکنم.
هوتن رو به ترنم گفت: خیانت توجیه پذیر نیست.
نورا رو به هوتن گفت: یک دختربچه ده ساله رو فرض کن که پدرش به زور وادارش کرده تا با یک پیرمرد چند زنه و معتاد و عوضی و نامرد و زشت و چاق و حالبههم زن، ازدواج کنه. اون دختربچه ده ساله، تا آخر عمرش اسیر اون مَرد میشه. حتی این شرایط رو نداره که طلاق بگیره. نه اجازهاش رو داره و نه جایی داره که بره. توقع داری