بالاخره کردمش
من امیرم از چند سال پیش داستانهایی در اینجا نوشتم که به دلایل مختلف از جمله اینکه شما مخاطبین باور نکردین و یا اینکه من خوب جمله بندی نکردم، حسابی هر طوری که میشده فحش و بد و بی راه برام نوشتین، اما خوب اینا برام مهم نیست چون ما همو نمیشناسیم و خودم که میدونم چه خاطراتی رو نوشتم و گاهی برای مرور خاطراتم میام و داستانهامو میخونم.
داستان مورد علاقه ی من به اسم روز آخر هست که یکم پیش از مهاجرتم از ایران نوشتم.
اما امروز یکی از خاطراتم را بعد از مهاجرت مینویسم.
من یه آدم کاملا معمولیم که قیافه نسبتا خوبی دارم و همیشه موقعیت شغلی خوب داشتم، هیکلم معمولیه و کیرمم شونزده سانت هست اما خیلی کلفت نیست.
از وقتی مهاجرت کردم دیگه مدتها در دختر بازی و عشق و حال تعطیل شد و فقط یکم سکس چت و عکس و اینا بود، یه بارم که به ایران سفر کردم فقط فرصت شد یکی دو بار تو ماشین سکس کنم که خیلی باحال نبود.
اما ماجرا اینطوری شروع شد که میخواستم تو محدودیتهای کرونا یه بسته برای دوستم پست کنم و به اصرار دوستم تصمیم گرفتیم به صورت مسافری ارسال کنیم، من با کلی غر زدن قبول کردم که بسته را به یک خانمی برسونم که اسمش مهسا بود و خیلی هم دور از من زندگی نمی کرد.
خلاصه اینکه من با این خانم مهسا چند پیغام رسمی به هم دادیم و قرار گذاشتیم، منم بسته رو براش بردم. مهسا یه دختر قد بلند با قیافه بانمک و سینه های کوچیک و باسن نسبتا بزرگی بود، که خوب اون روز فقط بسترو بهش دادم و یکمی حرف زدیم و من خدافظی کردم. کار بیشتری هم نمیشد بکنم.
اما بعد از اون طریق تو فیسبوک و اینستاگرام و لینکدین و استوری های واتس آپ دنبالش میکردم و سعی میکردم گاهی در مورد کار باهاش صحبت کنم، یه بارم قرار شد که همو ببینیم و در مورد زمینه های کاری در ایران و اینجا با هم حرف بزنیم.
اما متاسفانه اون بعدش قراری نذاشت و منم پیگیر نشدم، تا اینکه تقریبا بعد از دوسال از اولین ملاقات یه روز یه استوری چس ناله طور تو واتس آپ گذاشت و منم فوری فرصتو خوب دیدم و احوال پرسی کردم، این شد که موفق شدم یه قرار پیرو مسائل کاری اما در یک رستوران شیک باهم داشته باشم.
من یه تیپ نیمه رسمی زدمو خودمو به جلوی رستوران رسوندم، مهسا هم یکمی بعد از من اومد و خیلی شیک کرده بود و به خودش رسیده بود، با هم داخل شدیم و یه چیزایی سفارش دادیم و مشغول صحبت شدیم.
تمام مدت حرف زدنمون اون به من خیره بود و چشماش برق میزد، از ماجراهای مختلف حرف زدیم و قرار شد یه کارهایی هم انجام بدیم، در مجموع خیلی خوب پیشرفت و من موفق شدم مخ مهسارو برای دیدار بعدی بزنم.
از اونجا که بیرون اومدیم، شروع شد پیغام دادن روی واتس آپ و کم کم از حالت رسمی بیرون اومد و شروع به حرف زدن راحت تر شد،
بهش گفتم: چشمات یه طوری بود
-چطوری؟
گفتم یه برقی میزد وقتی حرف میزدی
-این که خوبه
گفتم خیلی خوبه، چشما دروغ نمیگن، انگار از من خوشت اومده باشه
-یکمی منو من کرد که من زن دارم و بچه و اینا !!!
منم بهش گفتم که همو ببینیم حرف بزنیم
قرار بعدیو بازم وسط شهر گذاشتیم و هر دو یه رستوران رفتیم و بعدش با هم قدم زدیم، بهش گفتم تا خونه میرسونمت ولی گفت بهتره با قطار برم چون خواهرم هم چند ایستگاه جلوتر سوار میشه، در هر صورت تا ایستگاه رفتیمو وسط ایستگاه یه لب اساسی ازش گرفتم، کیرم یه طوری راست شده بود که نزدیک بود شلوارمو پاره کنه ، با سختی از هم خدافظی کردیم و یه دقیقه بعدش مسیجامون به هم سکسی تر شد.
شبش برام از پاهاش بعد از حموم عکس داد و اصرار کردم بیشتر گفت نمیشه و بعدا همو میبینیم
من باهاش دو روز بعد قرار گذاشتم و بهش گفتم باید با هم سکس کنیم، مهسا هم خودشو مشتاق نشون داد، البته مسئله ی زن داشتن منو گوشزد کرد ولی خیلی ادامه نداد
دو روز بعدش دقیقا وسط شهر یه هتل خیلی خوب گرفتم و به مهسا گفتم بعد از دانشگاه برو اونجا و منم بعد از کارم صاف میام اونجا، به زنمم گفتم که جلسه کاری طولانی دارم و بعد هم با همکارم شام میخورم.
من نزدیک پنج عصر یکمی خوراکی خریدمو به هتل رفتم، مهسا هم از دانشگاه اومده بود و دوش گرفته بود و لباسای تمیز پوشیده بود، همون ورود به اتاق چند تا لب اساسی از هم گرفتیم و بعدش نشستیم به حرف زدنو نوشیدنی خوردن
هر دومون منتظر بودیم که شروع بشه و بالاخره من روی لبه ی تخت هلش دادمو شروع کردیم لب گرفتن، کم کم لباساشو در میاوردمو اونم لباسای منو در میاورد، سینش اونقدرم کوچیک نبود اندازه ای بود که حسابی تو دست بیاد و بدن تمیز و خوشبو که شروع کردم به بوسیدنش، با کون بزرگی که داشت، شرتشو به سختی کشیدم پایین
عالی بود، یه کس تمیز بدون حتی یه ذره گوشت اضافه ، انگار نقاشی شده باشه
بهش گفتم مهسا چه کس خوشگلی داری یکمی شروع کردم کسشو براش خوردم که قشنگ خیس خیس شده بود
مهسا هم اومد منو رو تخت هل داد و شروع کرد شرتمو در آوردن، کیرم گرفت دستشو گفت چه خوش دسته، چه سایز خوبی داره ، منم هی حشری تر میشدم، یکمی سر کیرمو برام خورد ولی خیلی حرفه ای نبود
چرخیدم روش و رفتم سراغ کاندوم، که بهم گفت هنوز دختره!!!
خیلی عجیب بود چون یه دختر تو سن سی و یک سالگی در بیرون ایران !!!
منم گفتم باشه همینطوری میمالم کیرمو به کست تا حال کنیم
مهسا گفت اگر میخوای پردمو بزنی بدون که هیچ مسئولیتی برات نداره و من راضیم ، اما جور دیگم میشه بکنی
گفتم چطوری؟
گفت من کون خیلی حال میکنم
برام قنبل کردم و منم آروم آروم کیرمو سعی کردم که تو کونش جا کنم، یکمی ناله کرد اما جا شد و منم تکون ندادم تا جا باز کنه
شروع کردم تلمبه زدن، مهسا هم فقط آه میکشید و بهم گفت که تا الان سه بار آبش اومده ، این چیزا منو حشری تر میکرد
چند دقیقه ای تلمبه زدم و خواستم که پوزیشنو عوض کنیم، گفتم به پشت بخوابه و پاهاشو بالا بگیره لبه تخت، کسش باز باز شده بود، با کیرم میمالیدم به سوراخ کس، اونم دیگه دیوونه شده بود، همش میگفت بکن توش
اما من که شاید با پنجاه تا دختر سکس کرده بودم، جرات این کارو نداشتم
دوباره کردم تو کونش و شروع کردم تلمبه زدن، تند تر میزدم و اونم یکم دردش اومده بود.
پاهاشو دادم بالای بالا و خودم اومدم تو بغلش و تند تند تلمبه زدم تا اینکه آب اومد و همشو تو کونش خالی کردم
یکم همونطوری روش افتادم، هر دو عرق کرده بودیم، مهسا میگفت خیلی خوب بود، تا حالا اینقدر حشری نشده بودم، منم واقعا خیلی حال کرده بودم.
یکم خودمونو تمیز کردیم و دوباره شروع به خوردن چیپس و نوشابه و شکلات و اینا شدیم، نیاز بود انرژیمون برگرده.
نیم ساعتی حرف زدیم و مهسا دستشو آورد کشید رو کیر من و بهم گفت حالش چطوره؟
گفتم از احوال پرسی شما، کیرمم یه تکونی دادم
بهم گفت میشه بخورمش دوباره، معطل جوابم نشد و شروع کرد سر کیرمو ماچ کرد و مالیدن و خوردن کلاهک کیرم
کیرم دوباره مثل سنگ شه بود و مهسا هم تقریبا همشو میکرد تو دهنش، خیلی داشت حال میداد، بهش گفتم یکم تخمامم بخور برام، اونم شروع کرد به زبون زدن به تخمامو مالیدن همزمان کیرم
تقریبا رو هوا بودم، بهش گفتم بیا با کونت بشین روی کیرم
لبه تخت نشستمو مهسا نشست روی کیرم و بالا پایین کردن
یه چند دقیقه ای اینطوری گذشت که باز دیدم نیاز به سرعت بیشتر دارم، برای همی یکمی به سمت مبل روبه رو دلاش کردمو شروع کردم خودم تلمبه ی محکم زدن
مهسا جیغ میزد میگفت پاره شدم، خدا چه حالی میده، منم حشری تر میشدم و تلمبه میزدم تا اینکه دوباره آبم اومد و ریختم تو کونش
یکم تو بغل هم دراز کشیدیم و مهسا باید میرفت، منم دیگه جون نداشت، خودمو مرتب کردمو دوش گرفتم، بعد نیم ساعتی دراز کشیدم و بعدش رفتم خونه
بعد از اون یه بار دیگه یه هتل دیگه گرفتیم و بعدش دیگه فقط تو خونه مهسا بودیم که سکس می کردیم، یه بارم یه جای خلوت تو ماشین یه ساک اساسی زد و همه ی آب کیرمو خورد، اما بعد از یه مدت گفت که میخواد نامزد کنه و کمتر قرار بذاریم و الان یک سالی هست که قراری نداریم، یه بارم با پسره تو خیابون دیدمش، اما مسیرمو عوض کردم، نمیدونم شاید دوباره با هم ارتباطی داشتیم اگر باشه براتون مینویسم
یه عکسم تو هتل ازش گرفتم که اگر شد به داستان اضافه میکنم
خوش باشید و پر سکس
امیر
نوشته: امیر