بسکتبالیست (۱)

داستان حاوی محتوای همجنس گرایانه است
داشت میدوید،عرق کل پیشونیشو گرفته بودو دم و باز دمش نامرتب بود،بعد از یک ربع دویدن این اتفاقا عادی بودن ولی جذابیت اون با این همه به هم ریختگی عادی نبود.
چند ماهی بود که میشناختمش،بسکتبال حرفه‌ای بازی میکرد و توی لیگ دست یک میدرخشید ولی من مبتدی بودم.
از بچگی بسکتبالو دوست داشتم ولی وقت بازی کردنش برام جور نمیشد.
اینقدر نشد تا سنم رسید به بیست سالگی و یه روز کنار دانشگاه و هزارتا کار دیگم تصمیم گرفتم به عشق دوران بچگیم برسم و چه زمان خوبی‌رو هم برای این کار انتخاب کردم.
راستش وقتی وارد باشگاه شدم غیر از فضای باشگاه که برام جذاب بود یه چیز دیگم منو مجذوب خودش کرد،یه پسر بیست و یکساله با حدود دومتر قد.
صورت گیرایی داشت و جدیت صورتش باعث میشد ناخوداگاه فاصلمو باهاش حفظ کنم،حس میکردم نباید زیاد دم‌پرش باشم یا نباید خیلی نگاهش کنم.
من صورت فوق العاده‌ای نداشتم ولی روابط اجتماعی خوبم باعث میشد ادما به سمتم جذب بشن و یه جورایی میشه گفت مجذوب شخصیتم باشن ولی اون کاری به کار کسی نداشت،دورش خلوت بودو اجازه نمیداد کسی نزدیکش بشه،سخت ارتباط برقرار میکرد در حد سلام و احوال پرسی و بعدم میرفت دنبال کارش.
علاقه و پیشرفت من توی به بسکتبال روز به روز بیشتر میشد و یکی از دلایلش اون پسر بود.
دلم میخواست به نظرش بی‌نقص بیام،دلم میخواست مورد تحسینش باشم و میخواستم ببینه که میتونم فوق العاده عمل میکنم واسه همینم شبا هرجا که بودم و تحت هر شرایطی میرفتم واسه تمرین کردن و ساعت یازده دوازده شب برمیگشتم،کم و بیش باهاش تو باشگاه حرف میزدم و تا جایی که خستش نکنم به حرفام ادامه میدادم.
کم‌کم اونم باهام رابطه برقرار میکرد و رابطمون باهم اوکی شده بود.
وقتی میگم اوکی منظورم یه رابطه عالی و دوستانه که غیر از باشگاه همو ببینیم و توی فضای مجازی با هم در ارتباط باشیم نیست،در حد شوخی های چارچوب دارو صحبتای معمولی ولی صمیمانه و شیرین.
این ارتباط ادامه داشت تا یه روز من رفتم باشگاه و موقع تمرین از پشت بغلم کرد که نحوه شوت کردنمو اصلاح کنه،من بوی عطر اونو میشناختم،میدونستم کی پشت سرم ایستاده ولی جرئت برگشتن و نگاه کردن یا حتی نشون دادن هیچ عکس العملیو نداشتم.
میترسیدم از جام جُم بخورمو اون بره واسه همین سیخ وایسادمو به حرفایی که اروم توی گوشم زمزمه میکرد در حالی که نفسای تندش به گردن و گوشم میخورد گوش دادم.
.آرنجت باید عمود باشه و موقع پرتاب توپ باید دست چپتو همراه با راستت بکشی،چون توپت قوس نداره گل نمیشه پسر،حالا پرتاب کن ببینم.
دستشو گذاشت زیر دستم و کمکم کرد،توپ گل شدو من از خوشحالی پریدم بغلش،اعتراف میکنم که این کارم شبیه دختر دبیرستانیا بود ولی اون لحظه…
کاش میشد تعریفش کنم.
تا به حال ندیده بودم لبخند بزنه ولی وقتی از بغلش اومدم بیرون دیدم یه لبخند ریز گوشه‌ی لبشه و سرشو به نشونه تایید تکون میده.
اون روز تموم شدو دوستی ما روز به روز عمیق‌تر میشد،هرچی بیشتر همو میشناختیم بیشتر دلمون واسه هم ضعف میرفت و بیشتر دلمون میخواست باشیم کنار هم.
رفت و امدامون از چهارچوب باشگاه خارج شدو شده بودیم دوستای صمیمی همدیگه.
من کم‌کم روابطم با دوستای قدیمیم محدود شدو زمانی‌رو که میخواستم صرف اونا بکنم‌ صرف امیر میکردم.
اون منو میفهمید همین طور من اونو،جفتمون روحیه های خاصی داشتیم ولی من به سبب انعطاف پذیری بالام میتونستم با ادما کنار بیام،اون نمیتونست و این یکی از دلایلی بود که منو شیفته ی امیر میکرد،اینکه سخت با بقیه میجوشید باعث اطمینان خاطرم میشد و احساس امنیت میکردم کنارش.
تقریبا همیشه با هم بودیم،همه جای تهرانو با هم میگشتیم و خیابونارو متر میکردیم،تو بارون و برف و رگبار و کولاک و افتاب ظهر تابستون کنار هم بودیمو حرف میزدیم،هیچ وقت حرفامون تموم یا تکراری نمیشد و با هم از ارزوهای دورو درازمون حرف میزدیم.
با هم درس میخوندیم،با هم تمرین میکردیم،شبا چت میکردیم و اخر سر با هم میخوابیدیم،شده بودیم زندگی هم.
من از اون بسکتبال یاد میگرفتم و اون از من پیانو زدنو،من پیانو میزدمو اونم بعضی وقتا واسه یاد گرفتنش اشتیاق نشون میداد. راستش اولین بوسه ما روی صندلی پیانو دقیقا وقتی بود که من داشتم قطعه فیک لاو گروه بی تی اسو میزدم و اون محو من شده بود.
انگشتام روی کلیدای سیاه و سفید کشیده میشدو هم زمان به شیرینی لبای امیر فکر میکردم و حتی این فکر از ذهنم میگذشت که اگه اون به روزی تصمیم بگیره خودشو از من بگیره و بره چی به سر‌ من میاد.
توی این فکرا بودم و خودم نمیفهمیدم که اشک داره از چشمام پایین میاد.
تو این فکرا بودم و نمیفهمیدم لبای امیر روی گردنمه.
تو این فکرا بودم و نمیفهمیدم که امیر چند ماهه که عاشقمه.
اهنگ تموم شدو من سرمو انداختم پایین.
اون دستای پهنشو کشید به صورتم،جوری که نگاهش به نگاهم افتاد و من بدون داشتن هیچ کنترلی روی خودم بغلش کردم.
دستاشو روی کمرو پشت موهام میکشیدو من سفت‌تر فشارش میدادم .
در گوشم گفت:
گریه چی میگه الان؟
•چیزی نمیگه،دلم پره یه ذره
.از چی پره پسر؟بگو حلش کنیم با هم
•چیزی نیست
.منو تو چیزیو قایم میکنیم از هم؟
•نه نمیکنیم ولی…
چیزی نگفتم،سرمو بیشتر روی شونه‌هاش فشار دادم و اون سفت‌تر بغلم کرد
.نیکان
•هوم
تنشو از تنم جدا کرد و دستشو گذاشت روی دستام.
.من بگم میمیرم با گریه‌هات مسخرم میکنی؟اگه بگم رگ میدم که حتی یه ذره ناراحتیتو نبینم؟که بگم لعنتی من…
جفتمون داشتیم میخوردیم حرفامونو،چند دقیقه سکوت بینمون بود و من توی این مدت تمام جرئتمو جمع کردمو تصمیمو گرفتم،بهش گفتم که عاشقشمو اون جا نخورد،مگه میشد جا بخوره از حرفم؟مگه میشد ندونه و حس نکنه عشقمو؟
وقتی اینو گفتم سرشو انداخت پایین و بعد چند ثانیه بازو هاشو از هم باز کردو تمام بدنمو بین بازوهاش جا داد،موهامو میبوسید و من صدای ضربان قلبشو که داشت از سینش بیرون میزد میشنیدم.
.منم عاشقتم،لعنتی دوست داشتنی من.
وقتی اینو گفت از بغلش بیرون اومدمو کناره لبشو بوسیدم.
وقتی سرمو اوردم عقب اون دنبالم اومد و بعد یه مکث کوتاه لباشو گذاشت روی لبای من،قفل شده بودیم به همدیگه و من تنم از گیر رفته بود،دلم نمیخواست تموم بشه،اون شیرین ترین لبای دنیارو داشت و این لبا دیگه مال من بود.
کم کم لب گرفتنمون شدت گرفت و جرئت پیدا کرده بودیم،من به صورت و ته ریشاش دست میکشیدم و اون کمرمو سمت خودش فشار میداد و انقدر اینکارو کرد تا من همینطوری که میبوسیدمش بلند شدم و نشستم رو پاهاش،با اینکارم دیگه فقط کمرمو فشار نمیداد،کونمو تو دستای پهن و بزرگش سفت میمالید و من گردنشو با زبونم خیس میکردم و میمکیدم،دست راستمو بردم پایین و کیر شق شدشو از رو شلوار میمالیدم.
امیر دوتا دستاشو برد توی شلوارمو اول کونمو از روی شرت چنگ میزد و بعد با انگشتش روی سوراخمو فشار میداد و من طوری حشری شده بودم که صدای اه و نالم درومده بودو کار به جایی رسید که در گوشش گفتم کونمو بگا امیر،کیرتو بکن توش.
اون دستشو کرد تو شرتمو این سری انگشتشو کرد تو سوراخم و عقب جلو میکرد،بعد شد دوتا انگشت و من جوری ناله میکردم و گردنشو میمکیدم که با صدای گرفته و حشریش گفت میخوای بکنمت هان؟منم دارم میمیرم واسه اینکه زودتر بکنمت.کونت مال کیه؟خودت مال کی هستی؟لبات لعنتی،لبات مال کیه؟
اینارو که میگفت من بیشتر حشری میشدم و سوراخم بیشتر نبض میزد.
گفتم بکنش امیر دیگه نمیتونم.
همونطوری که انگشتاش تو کونم بود و لبای همو میبوسیدیم از رو صندلی جلو پیانو بلند شد و رفت سمت تختم.
دستشو از شلوارم در اوردو گذاشتم رو تخت،نذاشتم بیاد بالا و قبلش زیپ شلوارشو کشیدم پایین و کیرشو از شورت میمالیدم و به چشاش نگاه میکردم و اون دستشو میکرد توی موهامو با شهوت نگام میکرد.
بعد دست انداختم کیرشو از شورتش در اوردمو شروع کردم به خوردن،کل کیرشو تو دهنم جا میدادم و با صدای ناله های سکسی اون کارمو تندتر میکردم.
تخماشو میخوردم و کیرشو از بالا تا پایین زبون میکشیدم و کلشو میکردم تو دهنم.
بعد از جام بلند شدم و روبه روش وایسادم و اون سریع لبامو گرفت و بعد یه مدت تیشرتمو از تنم در اورد و منم همینکارو کردم و هلش دادم سمت تخت.
پشتمو کردم بهش و شلوارمو از پام در اوردم و وازلین و کاندومو از کشوم در اوردم و گذاشتم رو میز.
به ذره نگام کردو خندید.
گفتم خب میترسیدم کار به اینجا بکشه خودمو اماده کردم.
اون نشسته بود رو تخت و من وایساده بودم،دست انداخت پشت رون پامو گرفت و منو کشید سمت خودشو پرتم کرد روی تخت.
حالت داگی شدم و اون از روی شورت کیرشو میکشید به کونم و بعد با یه دستش یه ور کونمو فشار داد و با دست دیگش میزد در کونم و میگفت میخوام بکنمت،کونت مال منه اخ میکنمش برات جوری که یادت نره زیر کیر کی کون دادی.
اینارو گفت و شرتمو کشید پایین.
صورتشو برد نزدیک و زبونشو دور سوراخم میچرخوندو دو ور کونمو سفت گرفته بود،زیر دستش داشتم دیوونه میشدم و کونمو بیشتر میدادم سمت صورتش.
وازلینو برداشت سوراخمو چرب کرد،کاندومو کشید رو کیر لعنتیش و دستشو گذاشت روی شونه هامو کیرشو اروم فشار داد تو.
صدای اه من جوری دراومد که گردنمو گرفتو منو کشید سمت تنشو در گوشم گفت عاشقتم.
بعد انگشت وسطشو کرد تو دهنمو لاله‌ی گوشمو اروم گاز گرفت
منم با اون حال خرابم گفتم:منم عاشقتم،عاشقتم امیر فقط بکنش دارم دیوونه میشم،جرش بده کون لامصبمو مال توئه.
امیر ولم کرد و من دوباره کونمو دادم بالا و اون این سری حرکاتشو تندتر کرده بود.
دیگه کونم جا باز کرده بودو اون داشت تند تند کیرشو جلو عقب میکرد و صدای ناله های من به اسمون رسیده بود.
کونمو با کیرش میگایید و با دستاش میمالیدشو سفت میزد درش و صدای نفساش و جون گفتناش با صدای ناله های من ترکیب شده بود،خلاصه فضا عرفانی بود.
پوزیشنو عوض کردیم،پاهامو داد بالا،کیرشو کرد تو و لبامو گرفت و من چنگ میزدم به کونشو بعضی وقتا گردنشو گاز میگرفتم.
صورتشو بین دستام گرفتم و گفتم دارم ارضا میشم.
اون ریتم گاییدنشو تندتر کرد و من داشتم کیرمو بالا پایین میکردم که یهو ابم پاشید بیرونو ریخت رو سینه امیر،من بلند بلند اه میکشیدم و اون داشت ادامه میداد تا جایی که رونمو سفت فشار داد و سه تا تلمبه سفت تو کونم زد،اینقدر سفت که سرم میخورد به چوب بالا تخت و با داد میگفت ابمو ریختم تو کونت پسر،کیرم تو کونت ارضا شد،کونتو گاییدم.
بعد افتاد روم و نفس نفس میزد.
من موهاشو نوازش میکردم و سرشو میبوسیدم.
انگشتامو میکشیدم به کمرشو اروم زمزمه میکردم که چقدر همه چی عالی بوده و چقدر عاشقشم.
بعد دستمو دراز کردم و گوشیمو برداشتمو یه اهنگ پیدا کردم.
اون روز تا شب تو بغل من خوابیدو شب…

ادامه…

نوشته: نیکان

دکمه بازگشت به بالا