بسکتبالیست (۴)
…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه
داستان حاوی محتوای همجنسگرایانه است.
وقتی از ماشین پیاده شدم نسیم تازه و خنک بهار پیچید توی تیشرت سفیدمو باعث احساس سرزندگی توی سلول به سلول تنم شد.
امیر خودشرو کش و قوس میداد،یک خمیازه بلند و کشدار کشید و دستشرو گذاشت روی سقف ماشین.
-قربونت برم خسته شدی!گفتم بذار من بشینم آخر راهرو.
به پهنای صورتش بهم لبخند زد.
+من وقتی هستم بذارم تو رانندگی کنی؟بی غیرت نیستم اونطوری؟
-میدونی که جفتمون پسریم؟یادته دیگه؟لازم نیست هیرو باشی که منو تحت تاثیر قرار بدی.وقتی خسته میشی به من میگی و تقسیم وظایف میکنیم،باشه؟
با سرش حرفمرو تایید کرد.
در صندوقرو باز کرد و چمدونارو از توش برداشت،خواستم مال خودمرو ازش بگیرم ولی نذاشت،به جاش صورتشرو اورد جلو و لبای منو بوسید.
-چی بگم بهت واقعا.
رفتم در ویلارو باز کردم،بوی نم و موندگی خورد توی دماغم.پردههارو کنار زدم و پنجرههارو باز کردم.
پرتوهای آفتاب افتاده بودن وسط خونه و من با دوتا نفس عمیق به خودم یاداوری کردم که با چه کسی،کجام.
رفتم پشت یکی از پنجره ها وایسادم،محو تماشای رقص باد لابهلای برگ درختا بودم که متوجه نفسای گرم امیر روی گردن و گوشم شدم،کف دستاشو گذاشت دو ور کمرمو تنشو چسبوند بهم.
+چی از من جذابتره برات که اینطوری خیره شدی؟
دستامرو گذاشتم روی دستاش و صورتمرو برگردوندم سمت صورتش.یاد اولین باری افتادم که منرو اینطوری توی باشگاه بغل کرده بود.
-کلا به چشم من چیزی جذابتر از تو وجود نداره میدونی،حتی همین درخت یا افتاب و بارون با تو معنادارتر و قشنگتر میشن،با تو همه چیز جذاب تره مَرد.
بازوهاشرو پیچید دور تنم،تنشرو به پشت و کمرم فشار داد و پشت گردنمرو بوسید.
برگشتم سمتش و لبامرو گذاشتم بین لباش،همو میبوسیدم،زبونامون اروم و بدون عجله روی هم تاب میخوردن و من بین بوسهها لب پایینشو بین دندونام میگرفتم و فشار میدادم.
+حس خوبیه کسیرو پیشت داشته باشی که بدونی اندازه خودت عاشقه.
-حرف نزن من عاشقترم.
+کی میگه؟
از بغلش اومدم بیرون،رفتم سمت در خونه و بهش گفتم:همین پسری که الان جلوته و میخواد بره دریا.
+بذار یک چایی بخوریم بعد بریم نیکان،نظرت چیه؟
شونه هامو انداختم بالا.
-هوم،وقتی میگم تقسیم وظایف کنیم واسه همینه،انرژی کسی تخلیه نمیشه.
دوباره رفتم پیشش،دستامرو دور گردنش حلقه کردم و ازش اویزون شدم.بهم گفت:میشه ببوسمت؟
-لطفا اینکارو بکن.
دوباره به هم قفل شدیم،امیر کمرمرو چنگ میزد و منرو میکشید سمت خودش.
لباشرو ازم گرفت و گفت:هی،هی پسر،چرا ازت خسته نمیشم؟۱۳ ماه گذشته،مگه میشه اخه؟
-امیر خفهشو و منو سفتتر ببوس،شاید فردا از خواب بیدار شدیم و دیگه همو نخواستیم،از حالت لذت ببر دنیای من.
لبخند زد،سرشرو کج کرد و هجوم اورد سمت لبام.
توی فکرم فدای لبای شیرینش میشدم و نمیخواستم ازش جداشم ولی خودمرو کندم.
-پس چایی میخوای؟بذار برات درست کنم.
+خستگیم در رفت،بزن بریم عشق من.
توی راه امیر یک ریز داشت حرف میزد،من سرمو تکیه داده بودم به پشتی صندلی،صورتمرو گرفته بودم سمتش و به تک تک کلماتش گوش میدادم تا وقتی که رسید به این جمله:دلم میخواد انقدر ازادی داشتیم که هرجا دلمون میخواست میکشیدیم پایین و میکردیم.
با چشم غره نگاهش کردم ولی نتونستم جلوی خندمو بگیرم،با پشت دست زدم تو صورتش و همونطوری که میخندیدم گفتم:خاک بر سرت واقعا،حیوونیم مگه امیر؟
+نه ببین،مطلبرو نگرفتی،منظورم اینه که خیالمون از همه چیز راحت باشه…
نذاشتم حرفشو کامل کنه.
-امیر
+جونه امیر،عمره امیر،بگو پسر.
رفتم جلو و دم گوشش گفتم:عاشقتم.
با زبونم گردنشرو خیس کردم و بوسیدم.جای بوسهامو نوازش کردم و انگشتامرو فرو بردم پشت موهاش.تنش مور مور شد،نگاهم کرد.
+یک کاری نکن از حیوون کمتر بشم همین جا بزنم کنار ترتیبتو بدم.
-قربون ریختت بشم این که تهدید نیست،بعدم بگو ببینم،ترتیبتو بدم یعنی چی؟!من یادمه قبلا میگاییدی،خیلی هم سفت و سخت،چی شد سوسول شدی یهو؟
ماشینو نرسیده به ساحل نگه داشت.
صورتشو اورد نزدیک صورتم،لبامو با انگشتش نوازش کرد و فکمرو محکم توی دستش فشار داد.
+من سوسولم هان؟دیشب زیر کیر کی گاییده شدی؟ناله هات واسه کیر کی بود؟
بهش نیشخند زدم و زل زدم توی چشمهاش.
-زیر کیر تو،لعنتی زیر کیر تو گاییده شدم،بازم میخوامش.
دستمرو گذاشتم روی کیرش و مالیدمش.
خواستم زیپ شلوارکشرو باز کنم که صدای داد و بیداد بلند شد.
ازش فاصله گرفتم و اطرافمرو نگاه کردم،اونطرف خیابون دو سه تا ماشین توی خاکی پارک کردن و در حال بزن برقص بودن.
از بین اون جمعیت یک پسر حدودا ۱۸-۱۹ ساله ایستاده بود و زل زده بود به ما.انگار منگ شده بود.
چشمهاش گیرا بودن و ترکیب صورت قشنگی داشت.نگاهم به نگاهش بود و میترسیدم که مبادا به کسی چیزی بگه.
گفتم:امیر،پسره مارو دیده،حرکت کن.
موقع راه افتادن پسره بهم لبخند زد،اینقدر شیرین خندید که دلم اب شد و منم جواب لبخندشرو دادم.
با ماشین رفتیم توی ساحل و با فاصله کمی از دریا ایستادیم،خیلی خلوت بود.
نور مهتاب میتابید روی اب،من بی اختیار دست راست امیرو گرفتم و محکم توی دستم فشارش دادم.
از ماشین پیاده شدم و تیشرتمو در اوردم.
+دیوونه شب خطرناکه، بذار صبح بیایم.
شلوارمرو از پام در اوردم،مچالش کردم و انداختم سمتش.
-تو بشین و مواظب خایههات باش،البته اگه داشته باشیشون.
وقتی اینو گفتم امیر از ماشین پرید بیرون و افتاد دنبالم.
زدم زیره خنده و دویدم سمت دریا.صداشرو میشنیدم که داره میگه:جرت میدم.
برگشتم نگاهش کردم،دیدم همونطوری که داره میدوه سمتم،رکابی و شلوارکش رو هم در میاره.
داد زدم:خایههات نپیچن دور پاهات.
وقتی شلوارکشرو در اورد سرعت دویدنشو زیاد کرد.جوری سرعت گرفته بود و مصمم میدوید که تنم لرزید،واسه همین سرعتمرو بیشتر کردم و رسیدم به اب.
تا قفسه سینم داخلش بودم که امیر ارنجشرو انداخت دور گردنم و منو کشید عقب،وزنم افتاد روی تنش و با هم افتادیم توی اب،سرمو از زیرش در اوردم،موهامرو از صورتم کنار زدم و دنبال امیر میگشتم.
رفتم سمتش و با دوتا مشتهام،اروم کوبیدم توی سینهاش.
-خر وحشی گلوم درد گرفت.
+به جفت خایههام.
اومد سمتم و دستاشرو گذاشت دو ور گردنم،سرشرو خم کرد و گردنمرو بوسید.
-نکن امیر شر میشه.
+کی بود با من از نترس بودن حرف میزد؟
نگاهمرو به نگاهش قفل کردم،دستمرو کشیدم به صورتش و رفتم توی اغوشش.
موجای کم جون دریا مارو با خودشون بالا و پایین میبردن و گرمای اب،حرارت بدنامونو بیشتر میکرد.
تنامون به هم پیچیده شده بودن و راه فراری نبود.
+نیکان.
جوابشرو ندادم،به جاش تنمرو محکم تر به تنش فشار دادم و سرشونهاش رو بوسیدم.
امیر بلند اه کشید و فشار بازوهاشو بیشتر کرد.
اروم و پشت سر هم اسممرو صدا میکرد.
+نیکان،نیکان،نیکان…
-جانم وجود من،جانم جهان من.
از اب اومدیم بیرون،وقتی داشتیم میرفتیم سمت ماشین کیر جفتمون راست شده بود و من زل زده بودم به مال امیر.
+میدونستی توی اسلام به حجاب دیداری خیلی تاکید شده؟
-حجاب دیداری چیه دیگه.
+یعنی هیز نباش پسر.
-مگه مال مردمرو دارم نگاه میکنم؟بعدم اگه بخوایم منطقی باشیم کیر جناب عالی اینقدر رفته تو من که دیگه یک جورایی عضوی از منه،مال منه.
سرش پایین بود و داشت میخندید.
-به چی میخندی؟حرفمو تایید کن ببینم.
دستشرو گرفتم و ایستادم.
-بعد من تکرار کن برات جا بیوفته،کیر من مال نیکانه.
+کیر من…
زد زیر خنده،بلند بلند میخندید و تلاش میکرد بگه.
با خنده هاش خندم گرفته بود و هربار که میدیدم تلاش میکنه و نمیتونه بگه،جر میخوردم.
رسیدیم به ماشین،جلوم ایستاد که شورتمرو در بیارم.
-امیر،بیبی،الان چشم چشمو نمیبینه،چیو داری میپوشونی؟
+شاید یکی خیلی وقت باشه تو تاریکی نشسته و چشم هاش عادت کرده،یکی که ما نمیبینیمش ولی اون مارو میبینه.
چشمهامو ریز کردم و نگاهش کردم.
-باعث شدی کیرم بخوابه،چرا منو میترسونی عوضی؟
اومد جلو و دستهاش رو گذاشت روی کونم،فشارش داد،دست راستشو برد لاش و از بالا تا پایینشرو لمس کرد.
سرمرو خم کردم و گذاشتم روی گلوش،بوسیدمش و وقتی انگشت وسطشرو روی سوراخم فشار داد،با ته گلوم اه کشیدم.
+میخوای جلوش جرت بدم؟
نمیدونم چرا ولی حشریتر شدم،سرمرو اوردم بالا و لباشرو بوسیدم.
-نه امیر،نه.
لباسامونرو پوشیدیم و راه افتادیم.
توی راه از زور شق درد و خواست گاییده شدن به خودم میپیچیدم.امیر مدام کیرشرو جا به جا میکرد و نگاهم میکرد.
-تندتر برو،دارم صاف میشم.
+لحنت یک جوریه،انگار دارم میکنمت.
پاهامرو تا جایی که میشد روی صندلی باز کردم،دستمرو گذاشتم روی کیرش،فشارش میدادم و مال خودمرو میمالیدم.
+نیکان خالی نکنی جون مادرت، من میخوامت امشب.
وقتی اینرو گفت دولا شدم روش و زیپشرو باز کردم،کیرشرو کشیدم بیرون و تا ته کردمش توی دهنم،میخواستم دهنمرو با کیرش پر کنم که زمان بگذره.
بلند اه کشید و دست چپشرو گذاشت روی سرم.
کیرشرو از بالا تا پایین زبون میکشیدم،میکردمش توی دهنم و تا تهشرو توی حلقم جا میدادم.
سرمرو اوردم بالا و نفس گرفتم.
دوباره با ولع شروع کردم به خوردن،خایه هاشرو با زبونم خیس میکردم و با دست چپم کیرشرو بالا پایین میکردم.
امیر نفسای بلند و عمیق میکشید،بعضی وقتا؛توی مدت زمان کوتاه؛کمرشرو میداد بالاتر که کیرش بره ته حلقم.
سرمرو اوردم بالا،بهش گفتم:امیر دارم نابود میشم،بزن کنار بریم روی کار.
+کوچه بعدیرو بپیچم رسیدیم پسر خوب،بیا بالا که کسی اینطوری نبینتمون.
از روی پاهاش بلند شدم و اومدم بالا،به جای پشتی صندلی به در تکیه دادم،پای سمت چپمو گذاشتم روی صندلی،دور دهنمرو با انگشت سبابهام پاک کردم و گذاشتمش دهنم.
رسیدیم،از ماشین پریدم پایین و در حیاطرو باز کردم.
امیر توی حیاط پارک کرد و از ماشین پیاده شد،با قدمهای بلند و به حالت دویدن اومد سمتم.
مچ دستهامو از پشت گرفت،کوبیدم به در حیاط،کف سرمو گرفت و صورتمو روی در فشار داد.کیرشو چسبوند به کونم و با حرص دم گوشم گفت:میخوام بگامت لامذهب،آمادهای هان؟
-اگه کننده تو باشی من همیشه واسه گاییده شدن آمادم.
زبونشرو کشید به پشت گوشم،مچ دستامو ول کرد،دست انداخت و تیشرتمو در اورد.
یک دستشرو گذاشت روی قفسه سینم و دست دیگشرو برد سمت کیرم و فشارش میداد.
من دستمرو برده بودم توی موهاش و بهش چنگ میزدم،کونمرو میدادم عقب و روی کیرش میمالیدم.
+کیرتو میخوام،میخوام زیر کیرت داد بزنم.
زد در کونم و از در حیاط جدام کرد.
رفتیم توی خونه،امیر دوباره منرو کشید سمت خودش.
دو ور گردنمرو با کف دستاش گرفت،با دوتا انگشت شستش زاویه فکمرو نوازش کرد و لباشرو اورد جلو ولی نبوسید،به جاش گردنمرو توی دستش فشار میداد،جوری بهم نزدیک بود که موقع حرف زدن لباش با لبام برخورد میکرد و نفساش روی صورتم پخش میشد.
+میدونی که مال خودمی؟فقط مال من.
لبمرو گاز گرفتم و با کنج لبم بهش لبخند زدم.
-اگه نباشم چی میشه؟
اخمهاش رفتن توی هم،انگشت شستشرو کرد توی دهنم و من میمکیدمش،امیر خمار نگاهم میکرد و بیشتر فشارش میداد توی دهنم.
اون یکی دستشرو برد توی شلوارم،انگشت وسطشرو اروم فرو کرد توی کونم.
شستشرو از دهنم در اورد،زد توی صورتم و گلومرو گرفت.
-امیر…
+بفهمم با کسه دیگهای غیر من میخوابی میکشمت.
-شوخی کردم نفهم.
دستشرو از شلوارم در اورد،شونههامو گرفت و برم گردوند.
دولا شدم روی میز گرد بغل مبل و اون شلوارمرو کشید پایین.روی زمین زانو زد،کونمرو باز کرد و زبونشرو کشید روی سوراخم.
نالههام داشتن شروع میشدن و لازم نبود خفهشون کنم.
امیر دو ور کونمرو چنگ میزد،زبونشرو دور سوراخم میچرخوند و بعضی وقتا تلاش میکرد که بکنتش تو.
روی سوراخم تف مینداخت و روی تفشرو زبون میکشید.
سرشرو از لای کونم در اورد و از زمین بلند شد،دوباره روی سوراخم تف انداخت،دوتا انگشت با هم کرد توش و جلو عقبش میکرد.
دست چپشرو میکشید به کمرم یا باهاش محکم میزد در کونم جوری که تنم به شدت واکنش میداد و از جام میپریدم.
انگشتهاشو در اورد،زیپ شلوارش رو باز کرد،یک کاندوم از جیبش در اورد و کشید روی کیرش،سر کیرشرو گذاشت روی سوراخم و فشارش داد.
بلند اه کشیدم و سرمرو دادم عقب.
-اخ امیر،بکنش لعنتیو،جرش بده،مال توئه.
امیر دوباره زد در کونم،کیرشرو توی کونم اروم جلو عقب میکرد و کونمرو توی دستاش فشار میداد.
+میگامت،کونترو میگام،پسر زیر کیر من کون میدی و من همینرو میخوام،کل چیزی که از دنیا میخوام همینه.
-تندتر بزن توش،محکمتر،اره،اره،ارههه،اه لعنت.
امیر افتاده بود روی دور،کیرشرو تا خایه میکرد توی کونم و در میاورد.
صدای تلمبه زدنش با جابهجا شدن پایه های میز و خرناس های خشدار عمیقش داشت کاری میکرد که از کنترل خارج بشم.
نالههام تبدیل شده بودن به داد،امیر دستاشرو گذاشته بود دو ور کمرم و میکوبید توی کونم.
کیرشرو از توی کونم در اورد و منرو برگردوند.
روی میز خوابوندم،پاهامرو گذاشت روی شونه هاش و ساق پامرو میبوسید و گازش میگرفت.
کیرشرو گذاشت توی کونم و سفت میکردش.
کیرمروگرفت دستش و بالا پایینش میکرد،خیلی طول نکشید که احساس کردم کمرم خالی شد،لبههای میزرو گرفتم و سرمرو فشار دادم جایی که خوابیده بودم.
بلند اه کشیدم،دستامو بردم سمتش و خواستم که بیاد روم،وقتی اومد تن عرق کردش با تن خیس من یکی شد،حس عشق پیچید به سرتاسر تنم و رفت توی استخوان و گوشتم.
قلبم تندتند میتپید،امیر صورتشرو برده بود توی گردنم،میبوسیدش و بین دندوناش فشارش میداد.
+نیکان،من میمیرم برات یک روز…
انگشتای دوتا دستشرو برد توی موهام،لبهامو بوسید و با فشار توی کونم خالی شد.
صدای نفسهاش اتاقرو پر کرده بود.
من با لبخند به سقف نگاه میکردم و با موهاش ور میرفتم.
از روم بلند شد و روی زمین دراز کشید.
+بیا پیشم پسر،شلوارمم بیار.
از جام بلند شدم،رفتم پیشش دراز کشیدم و سرمرو گذاشتم روی بازوش.
+دست کن توی جیبش،یک رول بردار اتیش کن.
-تو که سیگار نمیکشیدی مَرد.
+هنوزم نمیکشم،این ویده،خیلی فرق میکنه.
با تعجب نگاهش کردم،متوجه نگاهم شد واسه همین از دستم گرفتش و خودش روشنش کرد…
نوشته: نیکان