به دادم برس شیطان 35
–
حاج آقا شریف اگه فکر می کنین که این لباس من یه خورده غیر اسلامیه بفر مایید تا من یه لباس اسلامی تنم کنم . شریف که آب از لب و لوچه اش آویزون شده بود با خودش گفت این منیره هم یه چیزیش میشه . یه ساعت پیش که زنم نبود با اون وضع جلوم ظاهر شد و صحبت دین و اسلام و از این چیزا نبود حالا معلوم نیست چشه ;/; -بانوی من ! من و تو حالا نسبت به هم محرمیم و می تونیم همه جای همو ببینیم . و یه سری کارایی رو که نمی تونستیم انجام بدیم انجام بدیم . -حاج آقا با این عطر و بو سازگاری دارین ;/; -بوی بهشت می آید . منیره و شریف به درخت تنومند ته خونه تکیه داده و زن دستاشو به عمامه شوهر یه روزه اش رسوند و اونو از سرش بر داشت . عبای حاجی مثل یه چادر رو زمین پهن شده بود . منیره سرشو گذاشت رو سینه شریف خان . دستاشو دور گردنش حلقه زد و صورتشو به لباش نزدیک کرد . حسابی اونو انداخته بود تو دام . وسوسه گری منیره براش تنوع داشت . از اون کارایی که کبری هیچوقت براش انجام نمی داد . دلبری های منیره بد جوری روش اثر گذاشته بود . منیره یه دستشو از رو گردن حاجی برداشت و گذاشت رو ریش شریف . لبشو به لب اون نزدیک و نزدیک تر کرد . ودریک لحظه اونو بوسید و اون دستی رو که روی ریش قرار داده بود یواش یواش از زیر عبا رد کرد و از لای شلوار حاجی به قسمت کیر رسوند . -حاج آقا این که آماده رزمه -یک مسلمان همیشه باید آماده جهاد باشه . مگه نمی بینی با جهاد و تلاش ما آخونداست که سر تا سر ایران عزیز ما گلستان شده ;/; حتی از دل کویر لوت و نمک هم داره گل میاد بیرون . -چرا حاج آقا ! الان دنیا داره به گلستان ایران حسادت می کنه . اخبار سراسری شب و روز داره این خبر ها رو پخش می کنه . حالا بیا ما به کار خودمون برسیم . با کیر شریف طوری بازی می کرد که حاجی دست منیره رو با جفت کردن پاهاش بهم فشرد . -چیکار می کنی شریف . خوشت نمیاد ;/; من و تو که حلال همیم . -می دونم می دونم . ولی اگه منی از جایگاه خودش ریزش کنه و شلوار و عبای منو نجس کنه من چه کار کنم -برات می شورم حاجی . ولی با پیژامه مرحوم که نمی تونم برم خونه -حاج آقامن و شما که کار خلاف نمی کنیم . مهم اینه که نزد خدا سر بلند باشین . کبری جون که بنده خداست . -منیره جون خوبه حالا این قدر مزاح نکن . بریم تو اتاق خیلی گرمم شده .-حاج آقا حالا شما دارین مزاح می فرمایین . اینجا که فعلا خنک تره . به دور و بر درخت و چمن و نسیم حالا چند متر اون طرف ترکه آفتاب و گرماست کاری ندارم -ولی در فضای اتاق احساس امنیت بیشتری می کنم . مرض حاجی رو فهمید. هوس داغش کرده بود . آخوند دوست داشت که زودتر لخت شن و با هم حال کنن . زن هم همینو می خواست . منیره سه سوته ملا شریفو لختش کرد و خودشو سپرد دست اون . -حالا حاج آقا نوبت شماست که دست به کار شین و منو لخت کنین . حاجی یه نگاهی به هیکل و لباس منیره انداخت و داشت فکر می کرد از کدوم طرف درش بیاره بهتره . آخه این مدلی تا حالا به تورش نخورده بود . تو یه بر هه ای از زمان یه چند تا همسر شهید رو باهاشون یه سر و سری داشت ولی از این لباسای دنگ و فنگ دار نمی پوشیدند . اما این یکی حسابش با بقیه فرق می کرد . یه خورده خیس عرق شده بود . منیره حس کرد که حاجی در چه وضعیتی قرار داره . سریع خودشو برهنه کرد منهای شورت و سوتین وقتی که داشت پیرهنشو از تنش در می آورد از حاجی عذر خواهی کرد که پشت به اون داره این کارو می کنه و شریف فقط محو اون بود و پیرهنو که از بالا به سمت پایین درش می آورد و از قسمت دامن به طرف پا در حال پایین کشیدنش بود کون قلمبه شده منیره یواش یواش تو دید شریف قرار گرفت . کونی که بار ها و بار ها دزدکی دیده بودش و حسرتشو می خورد اما این بار در یک قدمی اون قرار داشت .. -دست حاجی رفته بود رو کیرش و داشت با اون بازی می کرد . منیره به یاد حرفای کبری افتاده بود . -حاجی جنس اصل اینجاست . چیکار می کنین . استمناءاز گناهان کبیره هست . نکنه یاد نو جوونی هاتون افتادین ;/; فقط این دو تیکه ای که رو تنم مونده دیگه کار شماست . نگین که این دو تا رو نمی تونین در بیارین . -شورت و کرستو میگین دیگه .. -ببینم کبری جون هم نمی دونه که حالا به این میگن سوتین ;/; بدجوری آخونده رو پیچونده بود . منیره در یه حالت قمبلی کونشو به دهن حاجی که جلوش زانو زده بود نزدیک کرد تا راحت تر بتونه شورتو از پاش در آره . کونشو به ریش آخونده می مالید . ریش آخوند کون منیره رو قلقلک می داد . تا حالا هیچ زنی با شریف از این کارا نکرده بود ولی منیره با این حرکاتش اونو به وجد آورده بود . به همون صورت که زانو زده بود سوتین منیره رو در آورد و انداخت یه گوشه ای . وقتی می خواست شورتشو از پاش بکشه پایین یه خورده دستاش می لرزید . به نظر اون منیره یه زن با کلاس میومد . شورتشو هم کشید پایین . دیگه هوش و حواسی واسش نمونده بود . .برشهای کونشو به دو طرف باز کرد تا یه ارزیابی هم از کوسش کرده باشه . هرچند از راه دور زیارت کرده بود ولی ثواب از راه نزدیک و دست رسونی رو تازه داشت انجام می داد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی