بچه ای که شوهرم شد (۲)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

ساعت ۱ بود که با آلارمی که گذاشته بودم بیدار شدم آنقدر خسته بودم که نای پا شدن نداشتم ولی به زور خودم از تخت بلند کردم جلسه امروز برام اهمیت خاصی داشت بعد از سه سال می‌تونستم کاری که براش تلاش کرده بودم با سرمایه‌گذاری مهندس پراهام شروع کنم و امروز ساعت ۳ قرار بود قرارداد سرمایه گذاری امضا کنیم.
یک چایی گذاشتم و رفتم حامد از خواب بیدار کنم چند بار صداش زدم ولی بیهوش بود انگار که اصلا صدایی نمیشنوه بیخیال شدم و آماده رفتن شدم لباسم عوض کردم یک آرایش ملایم هم کردم.
چایی داغ داغ خوردم و یک نوشته برای حامد حامد گذاشتم که من جلسه مهمی داشتم هرچی صدات زدم بیدار نشدی پاشدی چاییت بخور خواستی شب میبینمت.
تو مسیر همه جوره خودم آماده کردم که کم نیارم درسته به پول و اعتبار این آدم نیاز داشتم ولی نه به هر قیمتی به محمدی(وکیلی که قرار بود از طرفم موقع امضا قرارداد باشه) زنگ زدم و باز هم تاکید کردم که مواظب باشه خیلی تو پاچم نره.
مهندس پراهام را تا الان ندیده بودم و فقط با کارشناس های شرکتش جلسه داشتم هیچ ذهنیتی ازش نداشتم فقط میدونستم به شدت سرمایه دار و پر نفوذ هست.
رسیدم جلوی شرکت و با محمدی تماس گرفتم اونم رسیده بود و با هم وارد شدیم راهنماییمون کردن به اتاق مهندس بعد از سلام و احوال پرسی و یک پذیرایی مختصر مهندس گفت خب من دادم تیم حقوقی شرکت قرارداد تنظیم کرده و امیدوارم بتونیم با هم خوب کار کنیم.
لبخند رضایتی زدم و گفتم حتما فقط اگر اجازه بدید ما هم یکبار دیگه قرارداد بررسی کنیم که مخالفتی نکرد و قراردادی که تنظیم شده بود را بهمون داد.
محمدی شروع به خواندن کرد و من هم داشتم به پراهام نگاه میکردم باورم نمیشد یک جوون نهایت ۳۵ ساله باشه توی ذهنم یک آدم میانسال بود نه یک جوون در هر حال چیزی که برام مهم بود پول و اعتباری بود که قرار بود روی کار من بزاره تو‌ همین افکار بودم که تلفنم زنگ خورد My love
لبخندی زدم و ریجکتش کردم با پیامI’ll call you right back.
چند لحظه بعد پیام داد لوکیشن جایی که رفتی بفرست میام تا بیای بیرون فقط دلم میخواد شرکت نباشه تا جرت بدم توله.
خندم گرفت یک لوکیشن فرستادم و تلفن خاموش کردم.
بالاخره جلسه هرجور بود با تغییراتی که محمدی توی قرارداد داد و تیم حقوقی پراهام هم تایید کرد تموم شد و امضا کردیم.
ساعت حدود ۹ شب بود.
تلفن روشن کردم که پیام بود که پشت پیام میومد.
چرا خاموش کردی
کدوم قبری هستی
نگار زندت نمیزارم و …
یجورایی از غیرتی بودن حامد خوشم میومد ولی باید یک چیزایی هم بهش حالی میکردم که حق نداری هر جور که دوست داری با من صحبت و رفتار کنی.
از شرکت اومدیم بیرون و جلوی در داشتم با محمدی صحبت میکردم که با صدای حامد دلم ریخت پایین
_سلام چرا گوشیت خاموش کردی
_سلام حامد جان گفتم که توی جلسه بودم
معرفی میکنم آقای محمدی وکیل کاریم و آقا حامد از اقواممون هستن
محمدی دستش دراز کرد و با حامد دست داد.
خداحافظی کردیم و به سمت ماشین راه افتادیم که حامد گفت
_چرا گفتی از اقوام
_چی میخواستی بگم پس؟
_میگفتی شوهرم
_حامد به نظر خودت مسخره نبود؟
دستش گذاشت پشت کمرم و گفت نه چون الان شوهر و بکنت فقط منم
نشستیم تو‌ ماشین که دیدم محمدی پشت سرمونه پیاده شدم و گفتم جانم که با لبخندی گفت این کیف پول از جیب اقوامتون(با طعنه) افتاد.
کیف گرفتم و تشکر کرد و نشستم با عصبانیت نشستم تو ماشین
_ببین حامد حق نداری اینجوری با آبروی من بازی کنی
_چیکار کردم مگه اصلا دلم خواست مردک باید بدونه صاحب داری تا دور بر نداره
_حامد من واسه خودم آبرو دارم نمیخوام تو‌ محیط های کاریم تابلو بشم
_تابلو نشی که هر غلطی دلت خواست بکنی؟
_درست حرف بزن حامد تو در مورد من چه فکری کردی
_ببین نگار من کاری ندارم الان با منی و این نباید باعث خجالتت بشه جلوی اون مردک هیچی نگفتم چون نمی‌خواستم خرابت کنم ولی جای دیگه به جز شوهرم حرفی بزنی همونجا حالت میگیرم شیر فهم شد؟
_برو بابا دلت خوشه فکر کردی کی هستی دیشب یک گوهی خوردم و باهات بودم همه چیزم الان تمومه گمشو پایین
حامد یک نگاه غضب آلود بهم کرد و خیلی آروم گفت ۳ ثانیه بهت وقت میدم معذرت خواهی کنی
اگر نکنم چه گوهی میخوای بخوری؟
یک دفعه یقم گرفت کشید سمت خودش و وحشیانه شروع کرد لبام خوردن به زور ازش جدا شدم و گفتم چه غلطی داری میکنی که با پشت دستش آروم زد توی دهنم و گفت نگار تو‌ توله منی فهمیدی دیگه خوش ندارم بحث کنم راه بیافت سمت خونه.
یجورایی هم حرصم گرفته بود هم از حامد خوشم میومد اینکه یکنفر اینجوری روت حساس باشه حس خوبی به یک زن میده ولی نمی‌خواستم قافیه را هم باخته باشم پس گفتم اوکی ولی باید بدونی نمیتونی همه جا با من بیای و هرجا دوست داری خودت شوهرم معرفی کنی.
_خوبم میتونم نگار چون شوهرتم الان
_حامد چرا لج میکنی دیشب هم بهت گفتم اختلاف سنی من با تو مشکلاتی ایجاد خواهد کرد
_از نظر تو مشکله من باهاش مشکلی ندارم و کون لق بقیه هرچی می‌خوان بگن برام مهم نیست و باید هم بدونن که الان دیگه صاحب داری
_صاحب داری یعنی چی مگه داری در مورد گوشی موبایلت حرف میزنی
_نگار یک سوال الان به جز من کسی حق داره لبت ببیوسه؟
_نه
_کسی حق داره لختت کنه؟
_نه
_کیر کس دیگه ای به جز من میخوری؟یا کس دیگه ای به جز من حق داره بکنتت؟
_نه ولی اینا دلیل نمیشه که…
پرید توی حرفم و گفت پس صاحبت منم دیگه هم بحث نکن الآنم یک لب بده آشتی کنیم و بریم.
کنار لب حامد آروم بوسیدم و گفتم بریم
_آشتی دیگه؟
_آره
_جیگرت بخورم خانم خوشگلم
ماشین روشن کردم و به حامد گفتم امروز یک قرارداد خوب بستم بریم شیرینی مهمون منی
با هم رفتیم بوفه کباب اسفندیار و از اونور هم رفتیم خونه جلوی در حامد گفت نگار امشب نمیتونم بیام خونه مادرم یکم قاطی کرده
خندیدم گفتم باشه عزیزم برو فردا میبینمت لپم بوسید و از ماشین پیاده شدیم.
توی رخت خواب داشتم هم به حامد و هم به پولی که قرار بود از اینکار بهم برسه فکر میکردم کلا شب خوبی بود هم کارم درست شده هم با آدمی آشنا شده بودم که هنوز هیچی نشده بهش حس پیدا کرده بودم فقط کاش یکم سنش بیشتر بود.
خوابیدم و صبح با صدای زنگ تلفن بیدار شدم
_جانم
_سلام تنبل خانم خوابی هنوز؟
_اوهوم خیلی خستم حامد
_تنبل نباش پاشو صبحانه را آماده کن شوهر تا ده مین دیگه اونجاست
_باشه عزیزم بیا
پاشدم دست و صورتم شستم یک تاپ و شلوارک صورتی سکسی پوشیدم چایی دم کردم و میز صبحانه را چیدم که زنگ خونه را زدن.
در باز کردم حامد با یک دسته گل اومد تو خونه سلام عشقم
_سلام عزیزم چرا زحمت کشیدی
_چه زحمتی واسه زن خوشگلم گل گرفتم
_مرسی گلم تو‌ خودت گلی
رفتم سمت حامد که دیدم داره سر تا پام نگاه می‌کنه و یهو گفت لامصب تا حالا اینجوریت ندیده بودم علاوه به خوشگلی هیکلتم دیونه کننده است.
خندیدم و یک لب از حامد گرفتم و نشستیم پای میز صبحانه که تلفنم زنگ خورد شماره غریبه بود و جواب ندادم که حامد گفت چرا جواب نمیدی؟
_معمولا شماره غریبه جواب نمیدم
_منم زنگ زدم غریبه بود ولی جواب دادی
_فرق میکرد اون موقع منتظر زنگ کسی بودم که تو زنگ زدی
_جواب بده و بزار روی آیفون
_بیخیال حامد خوب نیست آدم آنقدر شکاک باشه
_پس یکاری نکن بهت شک کنم جواب بده
_حالا که قطع شد اگر دوباره زنگ زد جواب میدم
_بهش زنگ بزن همین الان
_حامد گیر دادیا
_آره نگار سگم نکن و بهش زنگ بزن
_باشه فقط واسه اینکه بفهمی کارت زشته بهم شک میکنی
گوشی برداشتم زنگ بزنم که بازم خودش زنگ زد
_سلام بفرمایید
_سلام خوشگل خانم
_ممنون شما؟
_یعنی میخوای بگی نمیشناسی آرشم عوضی چرا بلاک کردی
قبل از اینکه حرفی بزنم حامد با عصبانیت گوشی گرفت گفت
_ببین بچه خوشگل دیگه به این شماره زنگ نمیزنی
_اوهوع جنابعالی کی باشن
_شوهرشم
_آهان نگفته بود شوهر کرده اوکی خوشبخت بشین فقط داداش بدون زنت خوب کسیه هواش داشته باش
_خفه شو مادر… که آرش تلفن قطع کرد
قشنگ عصبانیت تو چشمای حامد میدیدم و اون لحظه سکوت کرده بودم که حامد با عصبانیت گفت نگار فقط یکبار دیگه ببینم اینجوری تلفنت زنگ میخوره خودم میکشمت
ببین حامد من هیچ ارتباطی با این آدم دیگه ندارم پس روزمون که قشنگ شروع شده خراب نکن بیا صبحانه بخوریم و نشستم سر میز حامد بالای سرم ایستاد و پشت موهام گرفت سرم کشید بالا اول یک لب ازم گرفت و بعد انگشتش کشید روی گلوم گفت کاری نکن که مجبور بشم تنبیهت کنم باشه نگار؟
باشه الان بیا صبحانه بخور.
صبحانه را خوردیم میز جمع کردم و داشتم استکان ها را میشستم که حامد از پشت بغلم کرد گردنم بوسید و شیر آب بست و من چرخوند سمت خودش یک لب وحشیانه از گرفت و با دستش روی شونم فشار داد که نشستم روی زمین و کیر حامد از شلوارش درآوردم و شروع کردم به خوردن.

ادامه…

نوشته: Negar

دکمه بازگشت به بالا