بچه ای که شوهرم شد (۴)
…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه
داشتم به احسان نگاه میکردم و با حامد مقایسه می کردم دقیقا انگار تو همه چیز نقطه مقابل هم بودن یک پسر مظلوم با جسه ای کوچیک و چهره ای بیبی فیس بر عکس حامد که شر و شور بود چون ورزشکار بود اندام ورزیده و درشتی هم داشت و چهره حامد هم خیلی مردونه تر از احسان بود.
تو افکار خودم بودم که مژگان گفت هوی مگه خودت ناموس نداری اینجوری زل زدی به پسر من؟
لبخندی حوالش کردم و گفتم مال خودت من خودم بهترش دارم.
حواسم رفت سمت حامد کاملا داشت غضب آلود نگاهم میکرد و این نگاه معنیش این بود که دهنت سرویس می کنم.
به روی خودم نیاوردم یکم گپ زدیم که مژگان گفت خب من برم آقاهه همرام میای؟
احسان کاملا دو به شک بود و خیلی ریز پرسید حالا کجا؟
_بیا نگران نباش من نمیکنمت (با خنده)
احسان کاملا هاج و واج شده بود که حامد با پرویی تمام گفت مژگان خانم اونیکه میکنه یکی دیگه است شما قابلیتش نداری
با آرنجم زدم تو پهلوی حامد و گفتم عع مودب باشید که خیلی تند نگاهم کرد دقیقا عصبانیت تو چشاش میدیدم و اینکه با چشم داشت میگفت دارم برات.
مژگان و احسان با هم رفتن بیرون و منم بدرقه کردمشون تا جلوی در همینکه در بستم حامد براق شدم روم که هان به چی داشتی نگاه می کردی؟
_وا به چیزی نگاه نمی کردم
_زر نزن نگار زوم شده بودی رو اون کره خر که چی بشه؟
_درست حرف بزن حامد این چه طرز صحبت کردنه
حامد اومد طرفم گلوم گرفت و من چسبوند به دیوار و با جدیت خاصی گفت: ببین نگار روز اول بهت گفتم من غیرتیم این بار کاریت ندارم ولی فقط یکبار دیگه هیزی ازت ببینم یا ببینم به کسی آمار میدی همینجا سرت میبرم اوکی؟
واقعاً از حامد میترسیدم یک جاهایی وقتی عصبانی میشد غیر قابل کنترل بود و قشنگ مردونگی داشت.
سرم به نشونه تایید تکون دادم که حامد گلوم ول کرد ولی از شانس گند من همون لحظه تلفنم شروع کرد به زنگ خوردن محمدی(وکیلی که تو قسمت دو بهش پرداختم) پشت خط بود جواب دادم که حامد گفت بزن رو آیفون
_سلام آقای محمدی خوب هستید؟
_سلام ممنون شما خوبید؟
_شکر خدا میگذرونیم جانم امرتون چیزی شده؟
_واقعیت خیلی با خودم دو دو تا چهارتا کردم که زنگ بزنم سر این موضوع یا نه
_مشکلی پیش اومده؟
_مشکل که نه یعنی آره باید باهاتون صحبت کنم
_بفرمایید خب در چه موضوعی
_واقعیت برمیگرده به قرارمون یا مهندس پراهام
_آقای محمدی سکتم دادید درست بگید ببینم جریان چیه؟قرارداد مشکلی داره؟
_نه خدا را شکر که اون قرارداد به قوت خودش باقیه و مشکلی هم نداره جریان اتفاق بعدش هست در مورد اون بچه ای که گفتید فاملیتونه
_خب چی شده؟
_ببین نگار خانم هم من میدونم جریان چیه هم شما حیف شما نیست با این بچه دارید میپرید من همه جوره حاضرم ساپورتت کنم و واقعاً بهم زور اومد دقیقا جاییکه میخواستم شام دعوتت سر و کله اون بچه پیدا شد که فهمیدم رابطه خیلی فراتر از فامیلیه
وا رفته بودم و نمیدونستم چی باید بگم اصلا از محمدی همچین انتظاری نداشتم از طرفی هم حامد جلوم بود و میدونستم یک دعوایی سر این تماس بی موقع دارم با چشمام داشتم به حامد التماس میکردم که خر نشه و خیلی رک جواب محمدی را دادم و گفتم لطف کنه دیگه تماس نگیره تلفن قطع کردم که حامد با عصبانیت بهم گفت
_وقتی میگم باید بفهمن صاحب داری واسه همین وقتاست
_حامد درست صحبت کن گفتم خوشم نمیاد این اصطلاح بکار میبری بعدم دیدی که خیلی محترمانه جوابش دادم
_نه جون من نمیدادی اصلا میخوای برو زیرش هم بخواب
_حامد درست حرف وگرنه…
خیلی جدی اومد طرفم و گفت وگرنه چی؟
نگاهم تو چشماش بود و مونده بودم چی بگم که داد زد وگرنه چی نگار؟هان؟
_هیچی حامد هیچی بیخیال
_چیو بیخیال جوری رفتار نکن که هرکسی به خودش اجازه بده بیاد طرفت
_من مار اشتباهی نکردم
_نگار از فردا همه جا باهات میام و همه جا هم من شوهرت معرفی میکنی اوکی
_نه حامد نمیشه
_نگار سگم نکن
_سگم نکن چیه بهت گفته بودم قبلاً هم
حامد خیلی جدی اومد دستم گرفت و من برد سمت مبل نشوندم روی مبل و جلوم ایستاد و گفت نگار میخوای سگ بودن ببینی؟
_حامد یکاری نکن رابطمون همین الان…
حرفم تموم نشده که یک سیلی از حامد خوردم و داد زد جرات داری ادامه بده
نگاهی بهش انداختم واقعا عصبانی بود فقط تونستم راضیش کنم که یکم بره بیرون تا عصبانیش بخوابه و کاری نکنه که خودش هم پشیمون بشه.
حامد با عصبانیت خونه را ترک کرد منم یک دوش گرفتم و زدم بیرون تا بتونم یکم به اعصابم مسلط بشم.
ساعت حدود ۱۰ شب بود که زنگ خونه را زدن حامد بود که از صبح تا الان هیچ خبری ازش نبود در باز کردم اومد تو بازم با یک دسته گل(واقعا این حرکت دوست داشتم و باعث می شد شیفته حامد بشم)
_سلام خوشگلترین دختر دنیا
_سلام
_اوه چقدر یخ
دسته گل از حامد گرفتم گذاشتم روی اپن و خیلی سرد ازش تشکر کردم تصمیم داشتم مدل رفتاریم باهاش تغییر بدم تا بفهمه هرجور که دوست داره رفتار نکنه
_چیزی شده نگار؟
_یعنی خودت نمیدونی؟
_نه میشه شما بگی؟
_به رفتار صبحت فکر کن متوجه میشی
_ببین نگار هرکس دیگه ای هم …
پریدم وسط حرفش که نه حامد هرکس دیگه ای نداریم اولا آدم با فکر سالم به پارتنرش شک نمیکنه دوما من کاری نکرده بودم که بخوای اونجوری رفتار کنی سوما اینبار چیزی نمیگم فقط یک دفعه دیگه همچین رفتاری ازت ببینم همه چیز تموم میشه شیرفهم شد؟
حامد یکم نگاهم کرد و یک لبخندی زد بعد اومد سمتم لپم کشید و گفت عصبانی میشی جذابتر میشیا توله
_حامد دارم جدی صحبت میکنم
_منم جدی گفتم آنقدر جذاب میشی که آدم دلش می خواد…
_حامد انگار حالیت نیست من چی دارم میگم
_حالیمه اوکی من صبح یکم تند رفتم البته توام مقصر بودی یک جاهایی الآنم که گل گرفتم اومدم منت کشی دیگه ناز نکن
پشتم کردم به حامد و هیچی نگفتم که از پشت بغلم کرد و گفت آشتی دیگه توله؟
نه دلیلی نداره آشتی کنم
حامد از پشت بغلم کرده بود و قشنگ بزرگ شدن کیرش روی کونم حس میکردم نمیخواستم شهوت بهم غالب بشه به همین دلیل سریعا ازش جدا شدم و گفتم
ببین حامد اگر نمیتونی جلوی خودت و رفتارت بگیری من دیگه ادامه ندم باهات چون…
حامد انگشتش گذاشت روی لبم و یک هیس گفت بعدم گفت بالاخره دعوا نمک زندگیه منم که معذرت خواهی کردم اوکی عشقم سعی میکنم تو رفتارم تجدید نظر کنم
از اینکه پیروز میدان بودم خوشحال بودم و گفتم خواهیم دید
حامد یک سیلی نرم بهم زد و اومد جلو یک لب کوچیک ازم گرفت و همزمان دستاش روی کونم قفل کرد لبش بوسیدم و ازش جدا شدم و گفتم چیزی میخوری؟
_آره ممه(با خنده)
_خبری از ممه نیست اگر شام نخوردی یک چیزی برات گرم کنم بعدم که میخوام بخوابم
_نگار بیخیال دیگه چقدر وحشی شدی امشب
_تازه کجاش دیدی هنوز اون روم ندیدی حامد
_باشه پس یک چایی بیار با هم بخوریم
رفتم دوتا چایی ریختم و آوردم با حامد خوردیم که یک پیپر گل از جیبش درآورد و گفت بکشیم؟
تا الان فقط یکبار کشیده بودم و باهاش خیلی حال نمیکردم ولی با خودم گفتم شاید باعث بشه یکم اعصابم آروم کنه واسه همین قبول کردم.
تقریباً نیم ساعتی از کشیدن گل گذشته بود که به خودم اومدم و دیدم روی لخت روی تخت افتادم و حامد هم داره با ولع خاصی سینه هام میخورم خواستم جا به جا بشم که احساس کردم خیلی محصور شدم یکم که توجه کردم دیدم حامد دستام به بالای تخت بسته و تقریباً هیچ جوره نمی تونستم از دستش دربرم چشمام بستم و تو افکار خودم غوطه ور بودم که یهو کل بدنم شروع کرد به سوختن داغ داغ شده بودم بله آقا حامد یک حال اساسی بهم داده بود و داشت برام میخورد واقعا به حدی تو لذت بودم که ناخود آگاه شروع کردم به ناله کردن و جیغ های ریز کشیدن حامد یک چند دقیقهای که برام خورد اومد و کیرش گذاشت روی لبام منم با تمام وجود کیرش کردم توی دهنم و شروع کردم به خوردن بخاطر نوع پوزیشنی که توش بودم حامد اومده بود روم و براحتی داشت توی حلقم تلمبه میزد جالب بود که نه تنها مشکلی نداشتم که کاملا داشت بهم لذت میداد چند دقیقه ای که تو حلقم تلمبه زد پاشد یکم نگاهم کرد و گفت جنده کوچولو دیدی هروقت اراده کنم زیرم میخوابی؟
اون لحظه به حدی شهوت داشتم که به چیز دیگه ای فکر نمیکردم گفتم آره حامد بیا بکن فقط بکن الان فقط کیرت میخوام
حامد لبخند از روی غرور و رضایت زد دستام از تخت باز کرد و من به حالت داگ استایل درآورد و دستام بهم بست رفت پشت سرم و شروع کرد کیرش روی کسم کشیدن قشنگ داشت دیونم میکرد شروع کردم به التماس کردن که حامد تورو خدا بکن توش داری دیوونم میکنی
_حالا حالاها باید التماس کنی توله
_حامد خواهش میکنم اذیت نکن نمیتونم تحمل کنم
_جنده بیشتر التماس کن بگو ببینم تو الان چی هستی؟
_هرچی تو بگی من جندتم من تولتم هرچی که بگی هستم
_اوووف توله سگ من بگو ببینم صاحبت کیه؟
_تویی حامد خواهش میکنم بکن توش هرکاری بگی میکنم اصلا از این به بعد هرچی تو بگی فقط بکن عوضی
که یهو احساس کردم دوباره بدنم داغ شد آره کیر حامد بود که تا دسته توی بدنم بود و من فقط لذت میبردم قشنگ تو اوج بودم که حامد دوباره همزمان با تلمبه زدنش شروع به ماساژ کلوتوریسم کرد دیگه هیچی دست خودم نبود یک جیغ بلند کشیدم و ارضا شدم.
بعد از ارضا شدنم حامد یکم بهم زمان داد تا آروم بشم و رفت سراغ جایی که نباید هرچی گفتم نکن گوش نداد و یکم کونم چرب کرد و اول با انگشتاش قشنگ تحریکش کرد و بعدم شروع کرد به گاییدن من از کون نمیدونم چقدر طول کشید که دیدم حامد جلوم ایستاده و کیرش توی دهنم و داره ارضا میشه.
بعد از ارضا شدن حامد با هم رفتیم حمام و یک دوش گرفتیم و لخت اومدیم افتادیم روی تخت و من باز مثل یک بچه توی دستان مردی که الان هم شوهرم بود هم صاحبم بود و یجورایی عاشقش شده بودم(یک زن وقتی ببینه یک مرد روش غیرت و تعصب داره ناراحت که نمیشه هیچ خوشحالم میشه و این براش ارزش داره همچنین هرچی حالات مردونه تری توی طرف باشه و هرچقدر بتونه تسلطش روی زن را بیشتر کنه برای یک زن جذابیت بیشتری داره این دو مورد در مورد اکثریت خانم ها صدق میکنه) خوابم برد.
صبح با صدای زنگ تلفنم از خواب بیدار شدم
مهندس پراهام
ادامه…
نوشته: Negar