تاوان (۱)
قسمت اول
چادرمو روی سرم مرتب کردم و در رو باز کردم با دیدن روی نحس علیرضا اخمامو کشیدم توهم و گفتم:فرمایش ؟
خنده ی کریهی کرد و گفت:چاکر دختر عمو حال و احوال؟
بی حوصله گفتم:اگه دنبال باباتی خونه ما نیستش امروز سرمون هوار نیست
لبخندش جمع شد :پدر من بعد مرگ بابای مفنگیت تو ننت رو جمع کرده پنج ساله دارین تو خونه ای که براتون اجازه کرده زندگی میکنید خرج خورد و خوراک و لباس های رنگ و وارنگت رو میده بعد دو قورت و نیمتم باقیه؟
صدامو انداختم تو سرم : پدرت اینقدر به ما بدهکاره که اگه تا آخر عمرش برا ما کیسه کیسه طلا بیاره باز باید سرش پایین باشه بعد جای عرعر کردن جنازه تو ببر جای دیگه دنبالش
با غضب اومد سمتم که صدای نحس عمو اومد:چه خبره چه خبره باز؟
علیرضا برگشت رو به عمو و گفت: سلام بابا
عمو سلام کرد و با قیافه مضحکش سمت من اومد دست رو سرم کشید و گفت:چیه بابا؟باز صدات در اومد که…نگفتم زشته دختر صداش بلند بشه؟
با چندش سرمو کشیدم عقب
مرتیکه برا من درس اخلاق میداد
میتونست چقدر ازش متنفرم و وقتی با آرامش باهام حرف میزد بیشتر اتیشم میزد
سرشو با آرامش تکون داد:رعنا بابا برو لباساتو بپوش ببرمت داروهای مادرت رو بگیری یکمم خرید داریم
بی حوصله گفتم:من امروز دانشگاه دارم باشه یه وقت دیگه
باز با آرامش گفت:امروز رو باهم هماهنگ کرده بودیم بابایی برو حاضر شو من تا هفته آینده نیستم
صدای مادرم از تو حیاط اومد:الهی خدا خیرت بده عباس آقا بخدا روم نمیشه نگات کنم .یخچال پر از مرغ و گوشته چیزی لازم نیست
عمو مودبانه سلام کرد:نه زنداداش وظیفه اس داداشم فوت شده من تا زندم برا شما کم نمیذارم
برا اینکه مامان بیشتر از این شرمنده نشه بلند گفتم:البته عمو عباس باید بگه که بابای من کم براش خوبی نکرده و و در واقع عمو خیلی بیشتر از اینا به ما بدهکاره
مامان زد رو گونش:این چه حرفیه رعنا
با لبخند رو به عمو گفت: ببخش داداش زبونش تلخه
عمو لبخند زد: زبونش تلخه و برا ما عزیزه برو رعنا جان تو ماشین منتظرتم
با حرص و خشم چادر گل گلی رو از سرم کشیدم و روی تاپ مشکیم یه مانتو مشکی و شال مشکی انداختم
کیفمو برداشتم و سوار ماشین شدم
علیرضا معلوم نبود کدوم گوری رفته بود که تو ماشین نبود
عمو رو تو ماشین نشست
مثل همیشه مرتب و ادکلن زده
ماشین رو راه انداخت با غضب رو به من گفت:عزایی مگه میری سر تا پا مشکی پوشیدی ؟ اون همه لوازم آرایش و ادکلن و لباس رو برات میخرم بندازی یه گوشه مثل مرده ها بیای؟
دندون فشردن:خب نخر مثلاً فکر کردی خرج ما رو ندی ما لنگ میمونیم ؟ خودم خیاطی رو ادامه میدم
مگه قبل مرگ بابا تو خرج ما رو میدادی ؟
ابرو بالا انداخت: به نکته خوبی اشاره کردی قبل مرگ بابات!
اینقدر دندون فشردم که داشتم خورد شدنشون رو حس میکردم
رو به روی باغ همیشگی نگه داشت بی حوصله دنبالش راه افتادم و وارد اتاقک شدم
شال و مانتوم رو در آوردم و بدون هدر دادن لحظه ای وقت به سمتم اومد
لبش رو روی لبم گذاشت و با زور دست فکمو باز کردم
حرکت زبونش روی دندونام و لثه هام حس میکردم
دستش سوتینمو باز کرد و مشغول مالیدن سینه هام شد
اونقدر حرفه ای اینکارو میکرد که علیرغم این همه تنفر نفس هام تند و کشیده شدن
بعد پنج سال به خوبی یاد گرفته بود کدوم نقاط بدنم حساسه و حالمو خراب میکنه
کف زمین منو خوابوند و نوک سینه هام رو توی دهنش کرد و همزمان از رو شورت کوسمو مالید
ناله های ریزم بلند شد
فشار ریش های بلندش روی سینه و شکمم لذتمو بیشتر میکرد
شلوارمو از پاک بیرون کشید با انگشتاش چوچولمو میمالید
کوسم خیس شده بود و دلم میخواست سریعتر منو بکنه
سرشو برد تو گردنم و با شدت میمکید
منو به شکم خوابوند و همونجور که چوچولمو میمالید کیرشو با تفش خیس کرد و مالید به سوراخ کونم
رابطه از جلو به شدت لذت بخش بود اما به قدری ازش متنفر بودم که هیچوقت مستقیم بیان نکرده بودم
ورود کیرش تو کونم درد و سوزشم رو زیاد کرد
نالم بلند شد
سرعت انگشتاش رو روی چوچولم بیشتر کرد و رسماً داشتم از شدت لذت جیغ میکشیدم
سینمو میمکید و تلمبه های سریع تو کونم میزد
خودمم انگشتمو بردم سمت کوسم و بیشتر کوسمو مالیدم
سینمو از دهنش آورد بیرون و با صدای کلفت شده از شهوت گفت:بگو داری حال میکنی
در حالیکه کوسمو میمالیدم گفتم: لذت برا تحریک جسممه اما از سمت تو نیست
تلمبه هاشو محکم تر کرد و دوباره سینمو تو دهنش کرد
دیگه طاقت نیاوردم و با جیغ ابم اومد
بدنم به شدت میلرزید
چند تا تلمبه طولانی و دردناک زد و تو کونم ارضا شد
بی حال گفتم:از روم پاشو خیلی سنگینی
گونمو بوسید و از روم کنار اومد
خواستم بلند بشم که کمرمو نگه داشت:کجا؟ یه دور از کوسم باید بکنمت یه هفته نیستم
دستشو از کوسم پس زدم :یه نیم ساعت صبر کن الان جون ندارم
رهام کرد
تو خودم جمع شدم و بهش نگاه کردم
سن زدی نداشت اما یه پیرمرد ریشو و شکم گنده بنظر میرسید
تنها نکته ی مثبتش این بود که تمیز بود
پنج سال بود که شب و روز در اختیارش بودم و تموم ایندمو ازم گرفته بود
کسی که تو محل سر اسمش قسم میخوردن تبدیل شده بود به یه متجاوز که محرمش تجاوز میکرد
دست کردم تو موهام متجاوز ؟ همین من نبودم که زیرش جیغ میزدم برا ارضا شدن؟ من نبودم که پریشب به یاد سکس هامون خود ارضایی کرده بودم؟
دستمو کشید سمت خودش :بیا بشین رو دهنم
پا شدم و کوسمو رو دهنش گذاشتم
قبل خوردنش گفت:تو ساک نمیزنی ؟
-من هیچوقت برا تو اینکارو نمیکنم توام میتونی نکنی
-من برا تو همه کار میکنم
حرکت چونه و لبش رو کوسم شروع شد و همزمان زبری ریشش رو کوسم حشریم کرد
شروع کردم خودمو رو دهنش تکون دادم
چند دقیقه نگذشته بود که نفسام تند شد و دستمو سمت سینم بردم
نوکشون رو میمالیدم و با سرعت رو دهنش بالا و پایین میشدم
با گازی که از چوچولم گرفت حس کردم از شدت لذت میخوام جیش کنم
از رو دهنش بلند شدم و رو کیر سیخ شدش نشستم
سینم مستقیم جلوش بود و شروع کرد به خوردنش
جیغ زدمو و سعی کردم خودم و با سرعت بیشتری بالا و پایین کنم
کنترل شهوتم دست خودم نبود
با دستاش کونمو فشار میداد و ناله های منو بلند تر میکرد
نمیدونم چقدر بالا و پایین شدم و خودمو رو کیرش جر دادم تا حس کردم دارم میام
سرعتمو بیشتر کردم و با فشار اومدم
انقدر بی حال شدم که داشتم از زیر دستش لیز میخوردم
که نگهم داشت و تلمبه هاشو شدید کرد
چون ارضا شده بودم کوسم حساس بود و درد میکرد چند دقیقه تلمبه زدن و ارضا شد
بی حال گفتم:چرا ریختی اون تو
-قرص میخوری دیگه
با تموم شدن کارش دوباره حال بد و نفرت اومد سراغم
و من تا کی باید بابت یه خطا به این آدم سرویس میدادم ؟
لباسامو و مرتب کردم و باهم از باغ خارج شدیم
تو ماشین نشستم و خواستم درباره داروی مامان چیزی بگم که با دیدن علیرضا رو موتور با دوستش که مستقیم به ما نگاه میکردن
حس کردم سکته قلبی و مغزی رو باهم کردم
رو بهش کردم و گفتم: علیرضا مارو دید هم خودش هم دوستش
سرشو اورد بالا و گفت: اینجا که کسی نیست
با صدای لرزون گفتم:با دوستش سوار موتور بودن ته کوچه خودم دیدم
متعجب گفت:چرا چرت و پرتی میگی رعنا کسی اینجا نیست
جیغ کشیدم:دیدمش رو موتور دید نگاش میکنم گازشو گرفتن رفتن مگه من شوخی دارم با تو
ماشین رو روشن کرد و همزمان شماره علیرضا رو گرفت
جواب داد :بابا کجایی ؟…آها باشه باشه …نه اصلا چک قبول نکنی بابا جان…نه منم با رعنا آوردمش خرید خونه و داروها رو بکنه بعدم یه سر اوردمش خونه دوستم خانمش قرار بود برا رعنا یه کاری درست کنه سرگرم شه …حالا ببینیم…باشه باشه خداحافظ
گوشی رو رو داشبورد انداخت و زمزمه کرد:از بس تو خونه نشستی زده به سرت
با گریه گفتم:تو گاوی که نمیفهمی…پسره دیدتمون مگه خره بیاد مستقیم بگه
با تو دهنی محکمی که خوردم گریم بند اومد:اینو زدم که دیگه به خودت اجازه ندی با من اینجوری حرف بزنی پتیاره مگه من هم سنتم ؟
-تو الان خودتو قابل احترام میدونی ؟ زندگیه منو خون کردی آینده و همه چیزمو ازم گرفتی …میدونی اگه علیرضا بره بقیه بگه چه بلایی سرم میاد؟
-آینده ی تورو غلطی که پنج سال پیش کردی ازت گرفت نه من بعدم تو الان فکر میکنی اگه با من نبودی خواستگار بود که پشت در خونه صف میکشید ؟ اون از ننه ی مریض و دست کشت اون از بابای قاچاقچیت که ابرو برا خانواده نذاشته بود تو خودتم یه دختر سلیطه زبون دراز فکر کردی یه خانواده درست و درمون تورو ادم حساب میکردن ؟
تهش یه جاکش مثل بابات میخواست بیاد بگیرتت
گریه هام بلند تر شد و به بخت خودم این همه بدبختی لعنت فرستادم
هر چقدرم میخواست بگه توهم بود
من مطمئنم اون علیرضا بود
نوشته: ماه شب
ادامه…