تجاوز پسرعمه

دبیرستان بودم عموم می خواست بره مسافرت خونه اش رو داد دست من و پسر عمه ام یکی دو شب اول دوستان و فامیل هم میومدن تا صبح فیلم سوپر و سیگار و …من بچه مثبت و درسخون کنار اینا…تا یه شب که رفتم خونه حول و حوش ساعت ۹ شب رسیدم معلوم بود پسر عمه ام خیلی حالش خوب نیست رفتم در زدم در رو باز کرد تا رفتم دیدم چشاش سرخ سرخه من که رفتم داخل صدای بسته شدن و قفل در اومد تعجب کردم اومد داخل گفتم چرا در رو بستی شاید کسی اومد گفت نه میخوام مزاحم نباشه تا اومدم بفهمم چی به چیه اومد جلوم لخت شد و گفت تو هم لخت شو …چند سالی ازم بزرگتر و یه نیمچه لات…اومدم اعتراض کنم که اولین کشیده رو خوردم و یه چاقو گرفت دستش و قسم خورد میزنمت …با ترس و لرز لخت شدم با خجالت …شورتم رو در نیاوردم از خجالت گفتم از رو شورت هر‌کار خواستی بکن گفت باشه …یهو گفت پیک نیک رو از پشت سرت بذار این طرف تا خم شدم شورتم رو کشید پایین و گفت خفه شو چاقو رو از پشت سر گرفت زیر گلوم و خوابوند و شروع کرد بوسیدن و لیسیدن بدنم …بعد گفت چار دست پا شو .شدم نشست رو م و گفت برو سمت tvرفتم یه فیلم سوپر پلی کرد و گفت حالا برو سمت پیک نیک رفتم گفت بخواب شکم بالا .خوابیدم نشست رو سینه ام و گیرش رو می مالید دم دهنم میگفت زبون بزن از ترس یک کم میزدم و اون هم دود می گرفت و فوت میکرد تو صورتم بعد از کمی کشیدن و سیگار کشیدن دو سه نخ سیگار پشت سر هم …گفت برگرد و بالش بذار زیر شکمت برگشتم بالش رو کشیدم زیر شکمم هنوز کامل نخوابیده بودم که حس کردم درد دارم بله فرو کرده بود و اصلا تکون نمی خورد و فیلم میدید باور کنید حتی نای آه و ناله هم نداشتم تا در میاورد کمی خیسش میکرد من نفس میگرفتم و دوباره فرو میکرد آروم آروم جای کیرش که باز شد یک کم صدام در اومد و التماس کردم اما فایده نداشت فرو میکرد و بی حرکت می ایستاد بعد از کلی کردن گفت حالا هلی کوپتری و با دستا و پاهاش سعی میکرد بچرخه دهنم خشک شده بود و از شدت ترس و درد حتی نای آه و ناله هم نداشتم تا اینکه نشست پشت پاهام کیرش رو تف میزد التماس کردم گفت باشه ابم رو میارم گفتم تا ده می شمارم بیار گفت باشه و فرو کرد با صدایی بی رمق و مظلوم میگفتم یک …دو …سه …گفت نه بگو یک …یک و بیست و پنج…یک ونیم …این جوری بشمار فهمیدم داره منو مسخره میکنه دیگه چیزی نگفتم و سعی کردم شل بگیرم خلاصه سیر دل منو گایید تا اینکه دیدم کیرش رو در آورد یک کم آروم شدم و یهو دیدم پشت کمرم خیس شد ابش رو ریخت تو کمرم …بلند شد منم بعد از چند دقیقه به زور پاشدم بالا سرم ایستاده بود و با خنده نگام میکرد گفت خودت رو بشور رفتم تو دستشویی و بعد حموم خودم رو شستم اون هم با گوشی حرف زد یهو دیدم در حموم بسته شد هر چی التماس کردم در رو باز کن گفت نه بمون نمیدونستم میخواد چیکار کنه چند دقیقه بعد صدای در اومد در رو باز کرد و یکی اومد تو و داشت جریان رو تعریف میکرد و میخندیدن …بعد از چند دقیقه اومد با چاقو دم در حموم در رو باز کرد گفت بیا بیرون با خجالت اومدم بیرون دیدم یه پسر کم سن و سال که شاید از من ۵ یا ۶ سال کوچکتر ه نشسته تا اومدم بیرون بهش گفت می بینی چه تیکه آیه…گفت اره رو کرد به من و گفت وای به حالت حرفی از دهنت در بیاد در اختیار آقا سجادی خلاصه گفتن زانو بزن .زدم و شروع کردم به خوردن کیر ش بعد گفت میخوام کتابی بکنمش…گفت برو بالا یه تاقچه بود مال گلخانه رفتم بالا شکم بالا پاهام رو گذاشت سر شونش و کیر کوچولو ش رو فرو کرد و رو کرد به پسر عمه ام گفت کونکش این که گشاد شده و هر دو خندیدن اما زود ابش اومد و هر دو راضی رفتن خوابیدن و منو نگاه میکردن منم لباسام رو پوشیدم اومدم و دیدم نزدیک صبحه یک کم دراز کشیدم از دردکون خوابم نمیبرد…یک ساعت بعد اونا خوابیده بودن پا شدم و فرار کردم

نوشته: امین

دکمه بازگشت به بالا