تریسام هاردکور
استرس وجودم رو گرفته بود. بالاخره میخواستیم فانتزی که مدتها داشتیم روعملی کنیم. سپهر از دوستای من و فرزاد بود. البته تازه دوست شده بودیم. یه موسسه تبلیغاتی داشت و قرار شدهبود کارای تبلیغات کسبوکارمون رو بهش بسپاریم. طولی نکشید که متوجه چیزی توی سپهر شدم که با بقیه فرق داشت. حتی صداش هم باعث خیس شدنم میشد. چندبار هم به فرزاد گفتم و اونم مثل همیشه جونِ کشداری تحویلم داد و باعث شد تشویق بشم فانتزی توی ذهنم رو تقویت کنم. زنی با اینهمه فانتزی عجیبوغریب جنسی مگه میشد که به عملی شدنش فکر نکنه؟ با تایید فرزاد شروع کردم به سپهر چراغ سبز نشون دادن. اوایل میخواست بگه من برای حریم خانواده احترام قائلم و این حرفا؛ ولی طولی نکشید که فهمیدم خودش هم ذهنی پر از فانتزیهای جنسی مختلف داره. به هر سختی بود بهش نزدیک شدم و قضیه رو براش تعریف کردم که من و فرزاد مدتهاست دنبال کیسی برای تریسام میگردیم و آدمی که قابل اعتماد باشه رو پیدا نمیکنیم. یک روز که جلسهی سهنفره برای کسبوکارمون داشتیم دلم رو زدم به دریا و رو به سپهر و فرزاد گفتم میخوام دوتاتون من رو بکنین. اولش دوتاشون هم از اینهمه صریح بودنم تعجب کردن ولی بعدش دوتاشون رو تنها گذاشتم تا حرفهای لازم و مردونه رو بزنن. روز موعود رسیده بود. یک ست شورت و سوتین بنفش بادمجونی رنگ براق پوشیده بودم و روش تاپ و شلوارک زرد پوشیده بودم تا رنگ شورت و سوتینم مشخص بشه. قرار رو توی خونمون گذاشته بودیم. برای اینکه سبک باشیم، برای شام سالاد الویه درست کرده بودم. همهی استرسم برای این بود که نکنه یکهو نظر سپهر عوض بشه و برای همیشه باهامون قطع رابطه کنه. تو این افکار بودم که زنگ خونه به صدا دراومد. ضربان قلبم انقدر بالا بود که حس میکردم میتونم با گوشام بشنومش. فرزاد همراه با سپهر اومدن تو. باهم دست دادیم و با لمس دستای هر دو مرد کمی از استرسم کم شد.
سپهر مثل همیشه آروم و پر از آرامش بود. انگار نه انگار که اومده بود منرو بکنه! به چشمای فرزاد هم نگاه کردم. انگار اونهم کم از من نداشت. طبق تعارفات دعوتش کردم بشینه رو مبل و خودم رفتم آشپزخونه تا چای بریزم. کتری رو چک کردم که آب جوشیده باشه. چای رو درست کردم و منتظر شدم کمی دم بیاد. انگار میخواستم زمان جلو نره و من همونجا توی آشپزخونه بمونم. چایهارو ریختم و رفتم و تعارفشون کردم. انگار زمان متوقف شده بود و کسی نمیخواست حرفی بزنه. بالاخره خودم سر حرف رو باز کردم:
-خب چخبر سپهر؟ امروز کار و بار چطور بود؟
+شُکر بد نبود میگذرونیم.
دوباره خونه توی سکوت فرو رفت تا اینکه اینبار فرزاد سکوت رو شکست.
-نسترن تو نمیخوای لخت شی؟
از حرفش تعجب کردم که یکهو و ناگهانی بود ولی لبخند زدم و تاپ و شلوارکم رو درآوردم.
فرزاد با لحنی جدی گفت:
-گفتم لخت.
از لحن دستورگونهی فرزاد خیس شدم و شورت و سوتینم رو هم درآوردم. نگاه هر دوشون روی من بود. بالاخره برق شهوت رو میتونستم تو چشمای دوتاشونم ببینم.
-میخواین اول شام بخوریم؟
سپهر از جاش بلند شد و گفت:
+به اونم میرسیم.
هر لحظه خیسی کسم بیشتر میشد. سپهر اومد سمتم و یکهو سینههام رو گرفت تو دستاش. زبونش رو برد سمتشون و نوبتی نوکشون رو میک میزد. صدای نالهی شهوتیم بلند شده بود. فرزاد رو دیدم که داره لخت میشه. سپهر رو بلند کردم و با کمک خودش لختش کردم. کیرش نیمهراست شده بود. کمی کوتاهتر ولی کلفتتر از کیر فرزاد بود و کس من تشنهی چشیدن کیر کلفتتر.
فرزاد هم اومد سمتم و لبهاش رو گذاشت روی لبهام. سپهر اشاره کرد روی کاناپهی سهنفره بشینم. بلافاصله نشستم و ناخودآگاه پاهام رو از هم باز کردم. فرزاد لبهام رو میخورد و سپهر زبونشو میکشید روی کسم. نالههام توی دهن فرزاد خفه میشد و این باعث میشد ترشحات کسم بیشتر و بیشتر بشه. خیلی زود فهمیدم قرار گذاشتن باهام خشن رفتار کنن. جوری که خودم دوست دارم جرم بدن. فرزاد یه اسپنک محکم روی سینههام زد و گفت:
-یالا داگی شو جنده وقتشه جر بخوری.
اینو که شنیدم برنامههام کلا بهم ریخت و استرس گرفتم. فکر میکردم اول قراره شام بخوریم و یخ بینمون آب شه بعد به سکس برسیم اما خیلی زود به سکس رسیده بودیم. فرزاد که مکثم رو دید با یک حرکت من رو داگیاستایل کرد و کیر خودش رو نزدیک سوراخم نگه داشت.
سپهر که انگار همون آدم آروم همیشگی نبود من رو از روی کاناپه انداخت زمین و کیرشو یکهو توی دهنم فرو کرد. خواستم عوق بزنم که کیر فرزاد رو توی کسم حس کردم. آه و نالههام مثل همیشه زود شروع شد و همزمان که کیر سپهر تو دهنم بود ناله میکردم.
سپهر جونِ کشداری کشید و یه سیلی محکم به صورتم زد. خواستم آه بکشم که دوباره یه سیلی دیگه به همون طرف صورتم زد. دیگه استرسم از بین رفته بود و فقط میخواستم از شرایطی که توش هستم لذت ببرم.
صدای تلمبههای فرزاد تو کسم قاطی شد با صدای سپهر که میگفت:
-جون ساک بزن برام جندهی خیابونی. مگه همینرو نمیخواستی؟ مگه این کیر رو نمیخواستی؟ یالا بخورش که تو کف کس نرمته.
نگاهم به نگاه پراز شهوتش گره خورد و کیرشرو از توی دهنم درآورد. فرزاد گفت:
-به پشت دراز بکش نسترن. یالا زود باش.
خیلی سریع به پشت دراز کشیدم. فرزاد اومد پاهام رو از هم باز کرد و سپهر اومد کیرشو مالید به کسم. آه بلندی کشیدم و با دستم کیرشو هل دادم توی کسم. آهم بلندتر شد چون کیرش کلفتتر از کیر فرزاد بود و احساس درد و لذتم با هم قاطی شده بود. فرزاد پاهای منرو باز نگه داشتهبود و سپهر همینجوری داشت تلنبه میزد که حس کردم فرزاد داره برای خودش جق میزنه. نگاهم و به چشماش دوختم. همهی لذتم خلاصه میشد تو لذت بردن فرزاد. همهچیز همونطور که همیشه فانتزیشو داشتیم داشت پیش میرفت. فرزاد با یه آه بلند آبش رو خالی کرد روی سینههام که با تلنبههای سپهر تکون میخورد. تلنبههاش تندتر شد و فهمیدم که اونم داره ارضا میشه. گفتم روش پیشگیریم قرصه و راحت باشه. همینو که شنید یکهو گرمی آبش رو توی کسم حس کردم و به اوج رسیدم. دستم رو به کیر خوابیدهی فرزاد رسوندم و گفتم:
-حالا چی؟ جندهی خوبی شدم؟
پایان
نوشته: تتیس