تنفر از سکس با مردها

سلام.من lona jonمیخواستم کمی از زندگیم واستون بگم تا کسایی که میتونن کمی بهم کمک کنن…
ازتون میخوام هر کسی نظری داره بگه خوشحال میشم حتی میتونه واسم پ خ کنه و هر چی هم که اینجا بگین ناراحت نمیشم…
من الان حدودا 22 سالمه و وقتی 20 سالم بود به اجبار خانواده با یکی از پسرای فامیل که اصلا تا حالا ندیده بودمش(فامیل دور) نامزد کردم و یک هفته بعد از نامزدی فهمیدم اقا یه دختر بازه حرفه ایه وحتی از اینکه منم میدونم هیچ ترسی نداره و اینکه از شب اول که محرم شدیم مثلا !!! فقط تو فکر کردن و دیدن بدن من بود و همون روز اول هم بهم گفت که اونم به اصرار خانواده اش با من نامزد کرده …خیلی ادم خشک و بی احساس و رکی بود ومنم هنوززیاد نمیشناختمش واسه خودم از شب اول با شوهر اینده ام کلی رویا ساخته بودم…ولی حیف!! چند شب بعد که خواستیم پیش هم بخوابیم قبل از خوابیدن بهم گفت تمام لباساتو در بیار منم مونده بودم چون قبلش با هیچ پسری سکس نداشتم و خیلی خجالت کشیدم …داشتم سوالو واسه خودم هضم میکردم که خودش اومد شلوارموکشید پایین و لباسمم در اورد منم گفتم چیکارمیکنی ؟چیزی نگفت چند قدم رفت عقب منم با دستم جلوی کسمو گرفته بودم گفت برش دار من برداشتم و کل بدنمو نگاه کرد و با خودش یه چیزی گفت و غر غر کرد و شلوارشو دراورد و به زور جوریکه من حتی نتونستم حرفی بزنم و یا کاری بکنم ،دستاموگرفت و خوابوند و منو از جلو کرد حتی به حرفهامم گوش نمیکرد انکارکر شده بود…نمیتونستم سرصدا کنم چون توی اتاق اون تو خونشون بودیم.باورتون نمیشه حتی من کیرشم ندیدم و حتی منو یه بوس کوچیک هم نکرد…منم با اینکه خیلی درد داشتم فقط اشکام میریخت پایین ومحکم دهنمو بسته بودم تا صدام بیرون نره !کارش که تموم شد خودشو تمیز کرد و لباسهاشو پوشید و لباسهای منم انداخت روم و حرفی نزد و رفت خوابید .منم تا صبح فقط گریه میکردم…این بود اولین تجربه ی سکس من با مثلا شوهر اینده ام که حتی رضایت خودمم مهم نبود و از یه جنده بدتر باهام برخورد شد…ما تقریبا سه ماه نامزد بودیم و من نمیتونستم به کسی بگم بخاطر این چیزا میخوام جدا بشم و واسم تحملش خیلی سخت بود چون توی هیچ چیز هم توافق نداشتیم و اون اصلا منو ادم حساب نمیکرد…
سکسش خیلی با من جالب بود.وقتی سکس میخواست (البته من جرات گفت حرف هم بهش نداشتم چه برسه ازش سکس بخوام )میومد میگفت لباساتو در بیار من الان میام(که بعد مدتی فهمیدم میرفته فیلم سوپر میدیه تا اماده بشه چون گوشیش پر بود) .منم مجبور بودم در میاوردم و میومد کلی غز میزد و از همه جام ایراد میگرفت و میگفت چه سینه هایی داری ؟من خیلی بدم میاد و حتی دست بهشون نمیزد وکلی از کوس و کونم هم بد میگفت واز دوست دختراش واسم میگفت و واینکه اونهاروتصور میکنه و منو میکنه !! فقط میومد کیرشو جامیکرد تو کوسم و چشماشو میبست تا ابش بیاد منم یا اروم گریه میکردم یا بی احساس منتظر میشدم کارش تموم بشه! شده بودم مثل دیونه ها به همه ی زن و شوهرهایی که با هم خوب بودن حسودیم میشد و بقیه وقتی از سکسهاشون تعریف میکردن اشکم در میومد.همش به حرفهاش در مورد ایراداته بدنم فکر میکردم و واقعا بهم تلقین شده بود که من یه دختر زشتو بد اندام بودم (با اینکه بقیه خلافشو میگفتن).خلاصه همینطور میگذشت تا بالاخره یه روز که میخواست با تو خونه وقتی من حموم بودم به خواهرم تجاوز کنه و چند تا موضوع دیگه که همه فهمیدن و نامزدی ما تموم شد و جدا شدم بعد از سه ماه … الان یکسالونیم از اون ماجراها میگذره و اما من تنفر خاصی از همه ی مردها پیدا کرده بودم و با اینکه نمیدیدمش ولی حرفهاش در مورد خودم تو ذهنم میپیچید و هنوزم ادامه داره .دیگه حتی واسه یه لحظه هم نمیخوام به ازدواج فکر کنم و تو این مدت دوستام واسه فراموش کردن اینچیزا خیلی کمکن کردن ولی همچنان از سکس با مرد بدم میاد.این حرفم دلیل نمیشه به اقایون توهین کنم و خودم مردهای با احساس زیادی دیدم اما هر کاری میکنم دیدم عوض نمیشه…!همیشه فک میکنمهمه جای بدنم مشکل داره!!
توی ای ن مدت که گذشت و با اینجا هم اشنا شدم ، خیلی تمایل پیدا کردم به همجنسهای خودم چون هم مهربونتر هستن هم خیلی خوب منو درک میکنن و از دیدن کس بیشتر لذت میبرم تا کیر اقایون… خیلی دوست دارم لز رو امتحان کنم و و یه دوست خوب و همیشگی داشته باشم نمیدونم کسی هم عقیده با من هست که راهنماییم کنه ! ممنونم که خوندین و وقتتونو گرفتم …نظری داشتین که به دردم میخورد بهم بگین…یادم شد بگم من عضو همنیجام…

نوشته:‌ lona jon

دکمه بازگشت به بالا