تولدی که مسیر زندگیمو عوض کرد (۱)
سلام خدمت دوستان عزیز
من هستی 22 سالمه میخوام داستان تولدی که کل زندگیمو زیر و رو کرد براتون تعریف کنم فقط قبلش یکم مقدمه داره تا بدونین چی شد کار به اینجا کشید اول از خودم بگم پوستم گندمیه قدم 170 و سینه هام 75 یه نامزدی داشتم به نام آرش که پسری با قد 190 و پوست سفید و چشمای رنگی بود ما سه سالی بود که همو میشناختیم و قرار بود چند ماه بعد بیاد خواستگاری و خانوادمون در جریان ارتباطمون بودن. آرش با اینکه توی حرفاش و پشت پیام هاش خودشو مردی حشری نشون میداد ولی وقتی می دیدمش حسی بینمون ایجاد نمیشد از طرفی اون هم هروقت فضایی جور میکرد تا با هم راحت باشیم من طفره میرفتمو میگفتم بعد نامزدی هرجور خواستی باهاتم من توی دبیرستان دوس پسرم پردمو زده بود ولی بعد از اون دیگه سکس نکرده بودم تنها ارتباط جنسیم با یکی از همکلاسی های دانشگاهم که قبل ازدواجش همسایه بودیم به نام پریسا بود و من از همه شیطنت هاش با خبر بودم هرجا میخواست بره به شوهرش میگفت با منه با اینکه بارها سکسشو دیده بودم ولی دوس نداشتم با هیچکدوم از دوس پسراش وارد رابطه بشم و هر از چندگاهی فقط لز میکردیم. همیشه از اینکه چه شوهر خوبی داره و قدرشو نمیدونه حسادت میکردم پریسا همیشه از سکس شوهرش فرشاد برام تعریف میکرد و میگفت هیچی کم نداره ولی چون مزه خیانت رفته بود زیر زبونش نمیتونست بیخیالش بشه یه بار ازش خواستم از سکسش با شوهرش فیلم بگیره اونم قبول کردو وقتی فرداش خونشون رفتم و فیلمو برام گذاشت حالم بدجوری خراب شد من سکس پریسا رو با چندتا از دوس پسراش دیده بودم ولی هیچوقت نشده بود دلم بخواد جاش باشم ولی این بار فرق داشت حالم بد شده بود و افتادم به جون پریسا گفت چت شده امروز گفتم حالم بده کیر میخوام گفت صبر کن گفتم به کسی زنگ نزنی ها میدونی که نمیخوام به آرش خیانت کنم گفت نه وایسا رفت آشپزخونه و با یه هویج کلفت و بلند اومد از کشوی تخت یه کاندوم برداشت و روی هویج کشید و اول برام کسمو خوب خورد با دستاش سینه هامو میمالید و من چشم هامو بسته بودمو فقط به فیلمی که پریسا از سکسش با شوهرش گرفته بود فکر میکردم تا اینکه یهو دیدم از روم پاشد دوربین و توی همون زاویه ای که از شوهرش فیلم گرفته بود گذاشت گفتم چیکار میکنی گفت بذار فیلم بگیرم بعدش پاک میکنم نمیدونم چرا قبول کردم دوباره مشغول شدیم لبای نازشو میخوردم این دختر واقعا سکسی بود هر پسری رو میتونست راحت مال خودش کنه دوباره گرم شدم که دیدم داره آروم با دستاش لبه های کوسمو باز میکنه چشمامو بسته بودمو فقط لذت میبردم که دیدم یه چیز سفت و کلفت رفت توی کسم خیلی سخت تو می رفت مدت ها بود سکس نداشتم ولی انقد خیس شده بودم که نتونم مقاومت کنم داشت با هویج توی کسم عقب و جلو میکرد دلم میخواست آرشو تصور کنم که داره با کیرش توی کسم میکنه ولی مدام تصویر کیر فرشاد وقتی داشت پریسا رو میکرد جلوی چشمام بود پریسا خوب منو میشناخت گفت دوس داشتی الان فرشاد اینجا بود جفتمونو میکرد اولش سکوت کردم دوباره گفت دوس داشتی جرمون میداد با ناله گفتم آره گفت دیدی تو هم مثه من جنده ای گفتم آره دلم میخواد بدم تو که میری به این و اون میدی فرشادو بده به من بذار جرم بده هر روز. حالم دست خودم نبود نمیدونم چرا این حرفا رو میزدم توی این حال و هوا بودم ک بدنم لرزید و ارضا شدم بعدش اصلا دوس نداشتم حرف بزنم پریسا پاشد فیلمو قطع کرد و رفت منم همونجا خوابیدم بعد یه ساعت که پاشدم دیدم پریسا توی حاله کم کم وقت رسیدن فرشاد بود قسمش دادم حرفامو فراموش کنه و ازش معذرت خواستم اونم خیلی عادی گفت یه فانتزی بوده بهش فک نکن تموم شد رفت من بهت اعتماد دارم بهش گفتم فیلم چی شد گفت پاک کردم گفتم میذاشتی میدیدیم باهم گفت نمیخوام حرفایی که زدیم دوباره تکرار بشه منم اصراری نکردمو رفتم چند وقتی از این داستان گذشته بود هربار که فرشادو میدیدم حس میکردم نگاهش به من عوض شده شک کرده بودم شاید پریسا چیزی گفته یا شاید اون فیلمو پاک نکرده و چیزی نشونش داده از طرفی ازش عصبانی بودمو از طرفی یه حسی درونم بدش نمیومد فرشاد تنمو دیده باشه منم مرتب براش کرم میریختم و باهم کل کل میکردیم تا اینکه اون شب کذایی و تولد فرشاد رسید.
از اونجایی که من بهترین دوست پریسا بودم زودتر با آرش رفتیم کمکش فرشاد سر کار بود و از هیچی خبر نداشت من اون شب یه تونیک مشکی کوتاه پوشیده بودم که تا زیر کونمو میپوشوند یه جوراب شلواری سکسی هم باهاش ست کردم بالای تونیکم باز بود و مدل یقه قایقی بود که بخشی از سینه هامو به نمایش میذاشت وقتی آرش منو دید اخماشو کرد توی هم گفت این چیه سینه هات افتاده بیرون گفتم آرش یه شبه گیر نده گفت من الان سیخ کردم برات دوس ندارم بقیه هم روت فاز بگیرن گفتم آرش از اول زندگی بخوای بهم گیر بدی ریده میشه به همه چیمون اذیت نکن آرشم دیگه چیزی نگفت مهمونا ساعت 8 اکثرا اومده بودن که فرشاد کلید انداخت یهو همه جیغ کشیدیم و با برف شادی به استقبالش رفتیم و مهمونی شروع شد پریسا پیشم اومد گفت که کاوه یکی از دوست پسراشو دعوت کرده میگفت هوای فرشادو داشته باش که اگه منو با کاوه دید ضایع نباشه میدونستم فرشاد از شیطنت های پریسا بعد این چند سال خبر داره ولی به خاطر آبروی خانوادگیشون به روی خودش نمیاره خودشو غرق کار کرده بود تا کمتر به کارای پریسا فکر کنه اون شب فرشاد واقعا خوشحال بود و با همه میگفت و میخندید کم کم پیکا میرفت بالا و فضا گرم تر میشد من با آرش میرقصیدمو پریسا و فرشاد اون وسط بودن چشمام همش دنبال فرشاد بود نگاه اونو روی تنم حس میکردم همش آرشو میفرستادم بره پیکمو پر کنه که راحت تر باشم واقعا سرم گرم شده بود یادمه آرش میگفت دیگه آخرین پیکته میگفتم یه امشبو قرار شد گیر ندی پریسا سمتم اومد و بهم اشاره کرد برم پیش فرشاد انگار لحظه شماری میکردم واسه این لحظه بدون اینکه به آرش چیزی بگم رفتم پیش فرشاد تا آهنگ بعدی رو با اون برقصم پریسا هم دست آرشو گرفت و برد اون سمت که من توی دیدش نباشم به آرش مطمئن بودم و میدونستم پریسا هم چشمی بهش نداره آهنگ شروع شده بود دستای فرشادو گرفته بودم و باهاش میرقصیدم هر از چندگاهی میچرخیدم و از پشت بهش میچسبیدم جوری که حجم کیرشو روی کونم حس میکردم اونم مست بود و راحت تنشو بهم میمالوند یه جا وسط رقصمون دستمو زدم به کیرش جوری که تصادفی به نظر بیاد هیجان عجیبی داشتم کارام دست خودم نبود حس کردم نیمه شق شده یهو یاد آرش افتادم از دور دیدم پریسا سپردتش به مرجان خواهرش و خودش رفته پیش کاوه بازم رفتم پیکمو پر کردم دیگه سرم داشت گیج میرفت نور فضا رو خیلی کم کرده بودنو همه توی فاز خودشون بودن منم داشتم با فرشاد میرقصیدم چشم تو چشم هم بودیم که یهو صورتمون بهم نزدیک شد یه لحظه مخم قفل کرده بود وقتی به خودم اومدم دیدم لبامون روی همه سریع ازش جدا شدم دوروبرمو نگاه کردم کسی حواسش به ما نبود خیالم راحت شد سریع خودمو از اون فضا دور کردم و دیگه تا دادن کادوها سمت فرشاد نرفتم کادوها رو که دادیم و مهمونا کم کم رفته بودن آرش منو کشید کنار و گفت چه گهی بود خوردی یهو به خودم اومدمو گفتم با منی گفت آره فکر کردی ندیدم داشتی فرشادو بوس میکردی گفتم وقت کادو دادن فرشاد با همه روبوسی کرد گفت خودتو نزن به اون راه هی بهت میگم انقد مشروب نخور وسط رقصتون لباتون روی هم بود یادت نیست من که یخ کرده بودم منکر همه چی شدم گفتم آرش این چه حرفیه میزنی میخوای گند بزنی به شبمون تو تا حالا از من چیزی دیدی آرش گفت انگار دنیا روی سرم خراب شده بود وقتی تورو توی اون حال دیدم ولی تقصیر تو نیست تو مست بودی و یادت نیست چیکار کردی من دهن فرشادو سرویس میکنم زنش جندست فک کرده زن بقیه هم مثه زن خودشن تا اومدم حرفی بزنم آرش که صبر کرده بود تا همه مهمونا برن به سمت فرشاد حمله ور شد از شانس بد هیچ مردی نمونده بود ک جلوشو بگیره فقط مرجان و پریسا بودن ک سعی داشتن جلوی مشتای آرش و بگیرن لب و دماغ فرشاد پر خون شده بود و آرش ول کن نبود من یه جیغ کشیدمو خودمو انداختم زمین که آرش به سمتم اومد گفت چی شدی تو گفتم سرم گیج میره چشمام سیاهی میره کمکم کن برم دستشویی زیر بغلمو گرفتو بردم سمت حموم باهاش رفتم کنار توالت فرنگی نشستم اون داشت پشتمو ماساژ میداد و منم توی دلم از طرفی ناراحت فرشاد بودم از طرفی خوشحال که تونستم جداشون کنم وقتی آرش پشتمو ماساژ میداد دستمو سمت شلوارش بردمو زیپشو باز کردمو شورتشو کنار زدمو کیر سفیدشو از توش درآوردم گفت چیکار میکنی گفتم حرف نزن دوس دارم مال خودمه هرکاری میخوام باهاش بکنم گفت مگه نگفتی بعد نامزدیمون گفتم سکس نمیکنیم ولی دوس دارم امشبو خوب تموم کنم اونم که کیرش سیخ شده بود و عصبانیتش کم شده بود دستشو سمت سینه هام آورد و از توی سوتین بیرون انداختشون و شروع کرد میک زدن با چنان ولعی میخورد که حس میکردم هر لحظه ممکنه سرش کنده بشه سرشو گاز میگرفت میگفتم چته گفت شانس آوردی دختری وگرنه تلافی کار امشبت یه جوری جرت میدادم تا عمر داری یادت نره توی دلم خوشحال بودم ک چیزی از پردم نمیدونه سرمو سمت کیرش بردم تا به تلافی خوردن سینه هام حالشو جا بیارم کیرشو که توی دهنم کردم تصویر کیر فرشاد دوباره برام زنده شد چند سانتی از کیر آرش بلندتر و کلفت تر بود چشمامو بستمو به فرشاد فکر کردم توی حال و هوای خودم بودم ک یهو با شدت آبش پاشید توی حلقم اوغ زدمو تف کردم توی توالت بهش توپیدم که چرا نگفتی چرا انقد زود اومدی ازم معذرت خواهی کردو گفت دست خودم نبود خیلی فشار روم بود گفتم حالا پاشو برو یه آب به سر و صورتت بزن از فرشادم خداحافظی کن زشته شب تولدشه من که یادم نیست مرجان و پریسا هم که چیزی ندیدن ولی اگرم چشمات اشتباه ندیده باشه یه لحظه بوده و تموم شده تو جاش شب تولدش کل صورتشو آوردی پایین گفتم تو برو منم با مرجان میرم خونه آخه مرجان ازدواج نکرده بود و با مامان بابای پریسا زندگی میکرد که همسایه ما بودن آرش رفتو منم ولو شده بودم از طرفی حالم بد و بدون اینکه ارضا بشم افتاده بودم دلم میخواست همه برن تا با پریسا یه حال اساسی بکنم خدا رو شکر که آرش از تمایلاتم نسبت به پریسا خبر نداشت وگرنه ممکن نبود بذاره با هم در ارتباط باشیم مشکل امشب اینجا بود ک فرشاد خونه بود و نمیشد حتی با پریسا این شب پر اتفاقو تموم کنم. نفهمیدم چقد زمان گذشت که در حموم باز شد من که چشمامو توی این مدت بسته بودمو سرم روی توالت فرنگی بود چشمامو به زور باز کردم چی میدیدم فرشاد بود لباساشو عوض کرده بود و با یه تیشرت و شلوار جین به سمتم اومد قلبم تند تند میزد بعد اون بوسه کذایی دیگه حرفی نزده بودیم صورتشو نگاه کردم یکم کوفتگی داشت ضربه های آرش جاشو سرخ کرده بود خواستم بلندشم گفت بشین گفتم ببخشید تورو خدا تقصیر من بود نفهمیدم چی شد گفت هرچی بود ارزششو داشت یهو قند توی دلم آب شد با اینکه معلوم بود داره درد میکشه و آخر تولدش گند خورده بهش ولی لبخند روی لباش بود گفتم آرش کو گفت رفت گفتم مرجان چی گفت بهش گفتم امشب و خونه نمیمونم چون حالت خوب نیست صلاح نیست خونه بری من میرم خونه دوستم تا تو با پریسا راحت باشین اونم اومد باهات خداحافظی کنه خواب بودی رفت چه صحنه ای واقعا سرم روی توالت فرنگی بوده و خوابم برده ادامه داد اومدم باهات خداحافظی کنم امشبو با پریسا حالشو ببر بعد مستی میچسبه میدونستم که همه چیو میدونه نخواستم انکارش کنم فقط نمیدونم چرا یهو گفتم میشه بیای اینجا پیشمو نری انگار منتظر همین لحظه بود در حمومو بستو اومد کنارم طپش قلبم بالا رفته بود کنارم نشستو دستشو برد روی موهامو نوازششون کرد و امتداد دستشو پشت گوشم میکشید آخ که چقد این کارو دوس داشتم با دستاش روی موهامو بعد صورتم میکشید وقتی دستشو روی لب هام کشید ناخودآگاه دهنمو باز کردمو اونم دستشو برد توی دهنم با زبونم باهاش بازی میکردم وقتی دستشو از دهنم بیرون آورد انگار همه چی از حالت اسلوموشن رفت روی حالت تند لبامون بهم قفل شد زبونشو توی دهنم میچرخوند و گاهی ازش یه گاز ریز میگرفتم دستاش داشت با سینه هام بازی میکرد اونا رو از توی لباسم بیرون انداخته بود و با چرخش دستش روی اونا و بازی کردن با سرش حالمو خراب تر میکرد منی که مدت ها بود با کسی نبودم امشب دومین پسری بود که داشت باهام ور میرفت ولی اصلا برام قابل مقایسه نبود فرشاد کارشو خوب بلد بود سراغ گردنو گوشم رفت خیس خیس شده بودم با لاله گوشم که با زبونش بازی میکرد به خودم میپیچیدم لباشو سمت سینه هام برد و منو کف حموم خوابوند تونیکمو کامل از تنم درآوردو و دستشو از توی جوراب شلواری وارد شرت خیسم کرد هیچ مقاومتی نشون نمیدادم دوس نداشتم به هیچی فکر کنم نه به پریسا که هر لحظه ممکن بود سر برسه نه به خیانتی که داشتم به آرش میکردم داشت با دستش با چوچوله ام بازی میکردو سینه هامو برام میخورد کم کم اومد پایین تر زبونشو دور نافم چرخوندو میک زد برام هرلحظه حالم افسانه ای تر میشد وقتی دهنشو گذاشت روی کسم دوس داشتم همونجا جون بدم خیلی حرفه ای میخورد خیلی بهتر از اون فیلم سکسی بود که ازش دیده بودم بهم حس پورن استارا رو میداد نمیدونم اگه پرده داشتم چیزی بهش میگفتم یا نه ولی منتظر بودم زودتر یه چیزی بره توی کسم که با یه انگشت این کارو شروع کرد با هر عقب جلو کردنش آب بیشتری ازم میرفت کم کم انگشتاشو اضافه کرد تا اینکه کل دستشو توی کسم کرده بود داشتم جر میخوردم بلد بود کارشو فک نمیکردم کسم انقد قابلیت باز شدن داشته باشه اونم منی که خیلی وقت بود سکس نکرده بودم یهو تنم لرزید دستشو یه جای خاصی توی کسم گذاشته بود و مرتب داشت با اون نقطه بازی میکرد لذتم چندین برابر شده بود اون یکی دستشم روی چوچوله ام بازی میداد توی اوج بودم که بدجوری لرزیدم باورم نمیشد یه آبی داشت به شدت از کسم بیرون میریخت مگه میشه اینجوری اورگاسم شد باورم نمیشد فوق العاده بود فیلماشو قبلا دیده بودم پریسا هم بهم گفته بود یه بار فرشاد اینجوری ارضاش کرده و کل تخت و به گند کشیده ولی فکر نمیکردم اینجوری باشه بهترین ارگاسم زندگیمو داشتم به خودم اومدم دیدم من حتی به کیر فرشاد دستم نزدم با اینکه دلم میخواست همیشه بعد ارضا شدنم بخوابمو کاری نکنم ولی دلم نمیخواست این فرصتو از دست بدم مثه وحشیا سمت کمربند و شلوارش رفتم کمربندشو باز کردم شلوارش دکمه ای بود با چنان شدتی کشیدم که یکی از دکمه هاش کنده شد فرشاد تکیه داده بود به در حموم شلوارشو شورتشو باهم درآوردم از پاش وای چقد خوب بود کیرش کلفت و دراز با ولع خاصی شروع کردم خوردن دوس داشتم ازش تشکر کنم بهترین حس دنیا رو بهم داده بود کسایی که اینجوری ارضا شدن میفهمن چی میگم تند تند و وحشیانه براش میخوردم که منو متوقف کرد و خوابوندم روی زمین تا حالا بدون کاندوم سکس نکرده بودم ولی واقعا توی این موقعیت کاندوم چی بود تا به خودم بیام کیرشو تا دسته توم کرده بود با اینکه اونجوری ارضا شده بودم ولی دوباره کسم بسته شده بود و انگار آبش تموم شده باشه با چندبار عقب جلو کردن دوباره حس کردم خیس شده و راحت تر ضربه میزد توی کل این مدت حواسمون بود آه و اوه نکنیمو چیزی نگیم ولی صدای برخورد تنمون بهم و ضربه های محکمی که توی کسم میزد فضای حمومو پرکرده بود واقعا هیچی دیگه از زندگی نمیخواستم به آرزوی دلم که حتی از خودم مخفیش میکردم رسیده بودمو اونم به لذت بخش ترین شکل ممکن فرشاد مرتب حالتشو عوض میکرد و منم مثل یه عروسک توی دستاش بودم تا لحظه ای که یهو کشید بیرون فهمیدم داره میاد سریع سینه هامو بهم فشار دادم و اونم فهمید باید کجا بریزه یهو چنان فواره ای زد بیرون ک تا گردنم پر آبش شد اومد بوسم کرد و با دستمال توالت آبشو از روم پاک کرد و کنارم نشست توی چشماش نگاه کردمو گفتم مرسی اون یه لبخندی زد و گفت وظیفه بود گلم.
به خودمون اومده بودیم و سریع لباسامونو پوشیدیم و اول فرشاد و بعد من از حموم اومدیم بیرون خونه ساکت ساکت بود دنبال پریسا گشتم انقد خسته بود که با همون لباساش روی تخت خوابشون خوابش برده بود فرشاد توی تراس داشت سیگار میکشید پیشش رفتم گفتم یه نخم به من بده گفت تو که سیگار نمیکشی گفتم با تو همه کار میکنم و سرمو به سینه اش تکیه دادم چند لحظه ای رو توی همون حال توی سکوت گذروندیم که بهش گفتم میشه بمونی امشبو گفت نه تو امشب خیلی بهت فشار اومده باید استراحت کنی تا پریسا خوابه من میرم گفتم نگران پریسایی اون خودش… دستشو گذاشت روی لبمو نذاشت ادامه بدم گفت من همه چیو میدونم ولی خیلی وقتا بهتره خیلی حریما ظاهرش حفظ بشه اینجوری بهتره دستمو گرفت توی دستش بوس کرد و رفت…
این داستان ادامه دارد
نوشته: هستی