جواب خیانت خیانته (1)

اسمم سمیرا 32 سال سنمه ودر شاهین شهر اصفهان زندگی میکنم یه زن خانه دارم یه پسر دارم که 3 سالشه 5 ساله ازدواج کردم،دوس داشتم درسمو ادامه بدم اما بخاطر ازدواج با رامین دیگه نتونستم چون اون خیلی بهم شکاک بود، من اصلا تو دانشگاه محل هیچ پسری نمیزاشتم ادعا ندارم که خوشگلترین دختر دنیام اما واقعا تو دوستام از همه سر بودم رامین ترم بالایی بود پولدار نبود اما اندازه خودش داشت تا اینکه با جنگولک بازیاش مخ منو زد و اومد خواستگاریم و منم جواب مثبت دادم
بعد ازدواج بخاطر دخالت های خواهر مادرش نذاشت درسمو ادامه بدم میگفت زن شوهر دار نباید تو محیطی باشه که پسر مجرد زیاده منم فقط بخاطر اینکه عشقمو بهش ثابت کنم قید آیندمو زدم خیلی دوسش داشتم میپرستیدمش ، بچم به دنیا اومد و زندگی ما شیرین تر شد اون دستش تو فولاد مبارکه بند شد و شیفتی شد تو هفته 2 شب شبا میرفت سر کار بعضی شبا هم میگفت اضافه کاری می ایسته یه شب که نبودش من رفتم خونه خواهرم تا رسیدم اونجا یادم اومد زیر کتری روشنه بچمو گذاشتمو با ماشین راه افتادم برم خونه پشت چراغ قرمز ایستادم یه ماشینم کنارم ایستاد یه لحظه جا خوردم دنیا داشت رو سرم خراب میشد بی اختیار گریم گرفت، اره رامین بود که با دوستش با دوتا دختر تو ماشین نشسته بودنو میخندیدن، چراغ سبز شد افتادم دنبالش تا رسیدن به یه خونه و رفتن توش من گریم بند نمی اومد رفتم خونه خواهرم اما به کسی چیزی نگفتم همه میگفتن چته میگفتم هیچی خستم اما تا صبح از فکر خوابم نبرد

فردا صبح که رامین اومد گفتم ازت یه سوال دارم گفت بگو گفتم تاحالا بهم خیانت کردی گفت نه عزیزم … از اینکه منو خر فرض میکرد لجم میگرفت هنوز باورم نمیشد پیش خودم میگفتم اون دست به کسی نزده و سر خودمو کلاه میزاشتم تا اینکه یه روز قرار شد ما واسه چند روز بریم ویلا بابام بهش گفتم تو که در هفته 2 روز بیکاری بیا ما هم بریم گفت نع باید برم جا یه دوستامو اضافه کاریو…اما تو باید حتما بری گفتم تو نیای من کجا برم سرم داد زد گفت نمیخوام تو این خونه تنها باشی میدونستم یکاری میخواد بکنه گفتم باشه اما نرفتم بچمو گذاشتم تو ماشین بردمش شهر بازی تا نزدیک غروب که زنگ زد و گفت سمیرا رسیدی گفتم اره گفت خوبه منم سر کارم راه افتادم رفتم در خونه دیدم چراغ روشنه یه زنه از ماشین پیاده شدو ایفونو زد اونم درو باز کرد و رفت تو دیگه طاقت نیوردم بازم گریم افتاد زنگش زدم گفتم بچم حالش خوب نیستو من تو راهم دارم بر میگردم چند دقیقه بعد جفتشون اومدن بیرونو رفتن میخواستم ازش انتقام بگیرم همش تو این فکر بودم که برم به یکی بدم که خودمو تسکین بدم

چند شب گذشت و من کاملا باهش سرد شده بودم بلاخره بهش گفتم که من اونشب همه چیو دیدم شروع کرد ب داد وبیداد و من زدم تو گوشش اونم منو میزدو بهم تهمت میزد که من جندمو خرابم تو دانشگاه هرزگی میکردم و همه با من خوابیدن… خیلی دردم گرفت از این حرفا ماشینو برداشتمو زدم بیرون مازیار گذاشته بودمو اشک میریختم همینجوری تو شهر تاب میخوردم گوشیمم خاموش کردم تا یه 206 اومد بغلمو اینقد با من شوخی کرد که منی که چشام از گریه قرمز شده بود شروع کردم به گریه ساعتای 10 بود 2 تا پسر حدودا 20 ساله بودن بهم گفتن خوشگله ما مشروب داریم بیا بریم بخوریم منم واقعا دلم میخواست از اون حال و هوا بیام بیرون گفتم باشه اما خونه نمیام رفتم نشستم تو ماشینشونو مشروب خوردیم من که مست مست شدم بهم گفتن میخوای بریم خونه گفتم باشه تو راه اوردم بالا و ماشینو لباسامو کثیف کردم تا رسییدیم گفتم من حوله میخوام برم حموم اونام از خدا خواسته گفتن باشه رفتم زیر دوش دیدم لا درو باز کردن دارن منو نگاه میکنن بهشون گفتم درو لاز کنین کامل ببینینم بعدم گفتم لباساتونو دربیارینو بیاین تو فقط تو فکر انتقام بودم تا اومدن تو ابو گرفتم بهشونو خودم اومدم بیرون رفتم خودمو خشک کردم شرت سو تینمو پوشیدمو نشستم رو کاناپه اومدن نشستن بغلم من با دستام کیر جفتشونو گرفتمو رفتم پایین کیرشونو لیس میزدم اب یکیشون همون وقت اومد همشو ریخت تو دهنم یکیشون شرتمو کشید پایین گفت من عاشق کس صورتیت شدم شروع کرد به خوردنش اون یکیم داشته سینمو گردنمو میخورد بهترین لحظه زندگیم بود بهشون گفتم باید تا صبح منو بکنین بردنم نو اتاق انداختنم رو تخت یکیشون پاهمو داد بالا و شروع کرد به تلمبه زدن اون یکیم کیرشو گزاشته بود جلو دهنم که لیس بزنم نوبتی عوض میشدن خلاصه 2،3 بار ابشون اومد و کم براشون میخوردم یکیشون خیلی شهوتی بود رفتم حموم خودمو بشورم دیدم درباز کرد اومد تو خوابید کف حموم گفت بشین رو دهنم منم نشستم زبونشو تو کسم میچرخوند و منم موهاشو چنگ میزدم بعد همونجوری ک خوابیده بود نشستم بالا پایین میشدم تا دوباره ابش اومد گفتم بریم بخوابیم من تا صبح تو بغل این 2 تا دستمالی میشدم خیلی لذت بخش بود صبحم دوباره بام سکس کردنو شمارمو گرفتنو گذاشتنم پیش ماشینم بود اما این شروع انتقام من از رامین بود
ادامه دارد

نوشته: سمیرا

دکمه بازگشت به بالا