حرف , حرف بابا 15


حالا قهر نکن دخترم هنوز که چیزی نشده . یه پدر نگران بچه اشه . من که با عاطفه خانوم کاری نداشتم داشتم با هاش حرف می زدم . ولی کار شما دونفر که خیلی بد تر بود ….. هرچی اون حرف می زد من تحویلش نمی گرفتم وبهش اعتنایی نمی کردم . اصلا خوشم نمیومد با هاش یکی بدو کنم . حالم دیگه از این همه خیانت و دروغ داشت به هم می خورد . نمی دونم تو این دنیای کثیف دیگه باید به کی اعتماد می کردم . رفتیم خونه و خیلی سرد با هاش بر خورد می کردم . مامان رفته بود وبه جای این که از این لحظات نهایت استفاده رو ببریم داشتیم این لحظاتو به کام هم زهر می کردیم . البته من که مقصر نبودم از سیر تا پیاز ماجرا رو واسه بابا تعریف کردم وگفتم حالا فکر می کنی هرزه کیه بابا . من یا تو . چشاش داشت از کاسه در میومد . دستشو آورد بالا تا این بار به جای پشت دست با کف دستش منو بزنه ولی پشیمون شد .-بزن بابا معطل چی هستی شما مردا همه تون همین جوری هستین . دلتون می خواد هر کاری انجام بدین ولی کسی به کارتون کاری نداشته باشه . دنیا رو واسه خودتون می خواین این که رسمش نمیشه . این انصاف نیست . نه .. هرکاری دوست داری انجام بدی و صدام در نیاد .;/;  دیدی که من یه دختر مجرد بودم وخودمم دوست نداشتم این وضع برام پیش بیاد ولی تو چه جوری حرص خوردی و تحملشو نداشتی . اما تو تو یه مرد زن دار تازه می خواستی به مامان هم خیانت کنی . اومد طرف من تا منو ببوسه و اشکامو پاک کنه . اونو پس زدم . اومد دستشو بذاره لای بلوزم و از راه شورتم می خواست به کوسم برسه -چیه بابا آب کیرت جمع شده ;/;  نتونستی خودتو با عاطی جون ارضا کنی ;/;  راه کوس اونا بازه ;/; دخترت بهت حال نمیده ;/; کمبود داری ;/; مگه صد دفعه بهت نگفته بودم که می تونی راه کوسمو باز کنی تو خودت نخواستی و نمی خوای -چرا حالیت نیست شیدا من یه حرفو که صد دفعه نباید واست توضیح بدم . خیلی بچه ای برو از همکلاسیهات بپرس کدومشون حاضره قبل از از دواج جر بخوره ;/; -تو از همین جاش باید می فهمیدی که چقدر دوستت داشتم بابا که حاضر بودم از همه چیز خودم بگذرم -عزیزم حالا دیگه منو دوست نداری ;/; ازم بدت میاد ;/; -من اون بابایی رو که چشش دنبال زنای مردم باشه دوست ندارم -باور کن قصد بدی نداشتم -معلوم بود . از نگات به اون زنا معلوم بود . از روزی که چشامو به روی این دنیا و آدماش باز کردم این نگاهها رو می شناسم . هنوز خیلی زوده که بتونی گولم بزنی . با این نگاهها بود که خودمو شناختم وعشقو شناختم . حرف زدنو دونستم واز همون روزای نوزادی سکسو شناختم -باشه شیدا اگه این همون چیزیه که خودت میخوای من حرفی ندارم . دیگه نه من نه تو . دیگه این همه جاسوسی منو نکن که اصلا از این کارا خوشم نمیاد . اگه می خوای به ننه ات گزارش بدی کور خوندی من دختر تر بیت نکردم که مثل یه مار تو آستینم باشه وبخواد بهم نیش بزنه -اوخ کی میره این همه راه رو قربون بابا جونم برم که خیانت کردن واسش نوش شد . صبر کن مامان بر گرده می دونم چیکارت کنم .-تو هیچ غلطی نمی کنی . فقط حواست باشه داری چیکار می کنی . دیگه هم نه به تو و نه به هیچکس دیگه ربطی نداره که من دارم چیکار می کنم . دو تا بازوهامو تو چنگش گرفت و گفت حالیته ;/; فهمیدی چی گفتم ;/; جوابشو ندادم یه تفی رو زمین انداختم ورفتم تو اتاق خودمو خودمو انداختم رو تخت و زار زار زیر گریه زدنو شروع کردم . با همون لباس مجلسی فانتزی دراز کشیدم و دیگه نفهمیدم بابا کجاست وداره چیکار می کنه . با این که خودمو واسش می گرفتم و می خواستم تنبیهش کنم ولی بد جوری ترسیده بودم . دوست نداشتم که به این آسونیها اونو از دستش بدم . خیلی باهاش تند بر خورد کرده بودم . حقش بود . من از جوونی و روزای خوش خودم داشتم می گذشتم و اون با کمال پررویی می خواست بهم نارو بزنه . یعنی فکر می کرد یه مرد حق داره با هر کی که دلش می خواد بلاسه ;/;  داغ شده بودم از حرص و عصبانیت انگاری تب کرده بودم . لباسامو در آوردم و لخت فقط با یه شورت دراز کشیدم . واسه این که مریض نشم یه چیزی کشیدم تنم ولی مگه خوابم می برد ;/; می دونستم بابام تنهام نمیذاره و دنبال عیاشی نمی ره ولی بیش از آن که از تنهایی ناراحت باشم از این ناراحت بودم که اون خودشو اسیر یه زن دیگه کنه . حسادت داشت منو از پا مینداخت . هنوزم نمی خواستم یه رقیب براخودم تصور کنم . شایدم در تمام این سالها بهم خیانت می کرده ومن نمی دونستم . وقتی صدای شر شر آب حمومو شنیدم خیالم جمع شد . خب تا حالا نرفته بیرون از این به بعد هم نمیره . تازه نصفه شبی کجا می خواست بره . سرم داشت می ترکید . به روی شکم دراز کشیده چشامو بستم . دوست داشتم بخوابم . ولی نمی تونستم . در یه حالتایی بین خواب و بیداری سیر می کردم . نمی دونم چند دقیقه در این حالت بودم که حس کردم بوی عطر تن بابا میاد . یه صابون مخصوص به خودش که یکی دوبار اثرش تو اتاق من نزدیک بود من و مارو پیش مامان لو بده وبا بوی ادکلن هوس انگیز خودش . دستشو فرو برده بود لای موهای سرم . می خواستم دستشو بگیرم و یه طرف پرتش کنم ولی دلم نیومد . حس کردم یه هیجاناتی دوباره تو ناحیه سینه و کوسم داره ایجاد میشه . مامان رفته بود مسافرت وما تا حالا جز وقت تلف کنی کار دیگه ای نکرده بودیم . دوست داشتم بابا تا حد بی نهایت باهام حال کنه . طوری باهام حال کنه که با هیچ زن دیگه ای نکرده باشه وطوری بهش حال بدم که دیگه هوس هیچ زن دیگه ای رو نکنه . واسه همین با خودم عهد بستم تا کیرشو وارد کوسم نکنه دیگه باهاش آشتی نکنم … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 
language=javascript> function noRightClick() { if (event.button==) { alert(“! حق کپي کردن نداري “) } } document.onmousedown=noRightClick

دکمه بازگشت به بالا