حسن کچل و داداشش
((این داستان طنز است))
یکی بود یکی نبود.
قصه حسن کچلو همتون شنیدید ولی اونکه نشنیدید اینه که حسن هیچوقت تنها نبود حسن و حسام دوتا داداش کچل معروف تو ادبیات داستانی ما هستن،ولی معلوم نیس چرا فقط اسم حسن کچل تو تاریخ مونده!
اینا مث باباشون کچل و تنبل بودن.مامانشون میاد اینارو ترغیب کنه که از خونه برن بیرون تا بتونه یکم با باباشون کس کلک بازی کنه.در واقع ننه باباهه طبق تاثیر داستانای محارم انجمن کیر تو کس میخواستن یه خواهر واسه داداشا بیارن.شاید اونموقع اوضاشون بهتر میشه،دختره موعودو شوهرش میدادن به یه گی تا بتونن اونو بکنن،آخه عقده ی کردن داشتن،نه که همه اونایی که تو بچگی مورد تجاوز قرار گرفتن بعدا گی میشن این بندگان خدا هم همین شکلی بودن،هیشکی به این طایفه محل نمیداد.اوضاع از زمانی بدتر شده بود که ننه حسن سیبارو دونه دونه سر راهشون گذاشته بود و حسن و داداشش دولا شده بودن تا سیبا رو بردارن،آهان راستی این سیبا با اون سیبا فرق داره،این سیبا که من نوشتم یعنی سیستم یکپارچه بدبختی اونا
ولی دولا شدن همانا و چنبره زدن لات و لوتای محل رو قمبل داداشا همان.اونام شدن کونی،هرچند که پیغمبر کونیا میگه باس بهشون بگیم گی!ایشون در یکی از آیات نازل شده اش میفرماید کونی با گی فرق داره
القصه!
حسن و داداشش بعد قضیه سیبا هر روز میرفتن بیرون و کون میدادن،واسه هر دور دادن یه سکه میگرفتن،اونا میخواستن پولاشونو جمع کنن تا بتونن لبی تر کنن،دیگه از اتانول خوردن خسته شده بودن،میخواستن یه مشروب خفن استفاده کنن.
یه روز از روزا که پولشون زیاد شده بود رفتن سراغ ساقی محل،گفتن:” عامو ما شیوا میخوایم.”
ساقی گفت:“شیوا کیه؟کدوم شیوا رو میگید؟اون که مدافع بشریته یا اون که محافظ حشریته؟شیوا خیلی های لِوِله!”
داداشا گفتن:“نههههه اون شیوا که زندگی پیچیده داره که نههه!میدونیم دستمون به اون نمیرسه،اون یکی شیوام که خیلی وقته نیس،اون شیوا که میخورنش.از اونا میخوایم”
ساقی تِقی زد پسِ کله کچلشون و گفت:“عجب اسکل بودم من.شما شیواز میخواید؟ببینم کوناتونو؟چقد پول جمع کرده؟”
داداش کچلا گفتن:“نهههه ما کونامونو دادیم الان دیگه زرنگ شدیم و برگشتیم وینترفل!ریمایندر گذاشتیم هروقت کونمون سوخت بریم زیر همین زنه که میگی بشاشه رو کونمون،کلا همه زیر این زنه میرن”
ساقی گفت:“وات د فاز بابا!شما دوتا کلا رد دادید!مگه طایفه استارکید که برگشتید وینترفل؟شما خیلی هنر کنید میتونید تو سیرک بندبازی کنید،تازه تو محل چو افتاده که شما کون دادنم بلد نیستین!”
داداشا به هم نگاه کردن و گفتن خودمون میدونیم،مشکل از عن ماست،هرکی میکنه تومون بوی گندش بلند میشه،خب الان چیکار کنیم که خوب کون بدیم و کیر طرف عنی نشه؟پیغمبر ما کونیا فقط از رمانتیک بازی و جام جهانش میگه.تازه بعد اون کلی پیغمبر دروغینم اومده،چی میگن جدیدا بهش؟فیت؟
ساقی که میخواست مخدر جدیدشو رو این بدبختا تست کنه بهشون گفت بیاید بجای شیواز از این کدو ها بخورید،فازشم بهتره،به درد کون دادناتونم میخوره،بزنید به کدو همش بگید کدو کدو کله کدو،عنم بیا از کونم بیرون،کدو کدو کله کدو سربازای من،همگی بیرون!
داداشا مخدر جدیدو زدن و جای ننشون اونا ضایعمان کردن.ضایعمان داداشا شد مبدا هجری انجمن کیر تو کس.بعد از اون مثل تم عاشورا هرچندوقت یه بار یکی از سربازاشون از کونشون میومد بیرون و سعی میکرد یه کار مثبت کنه.ولی مگه از عن چه کاری جز بوی بد برمیاد؟
نوشته دیوی جونز