حقیقت تلخ (۱)
سلام
شاید اوایل کمی ترس داشتم ولی خب زیادم بد نبود و یه جورایی بهم خوش گذشت چون خودم مقصر بودم
نسیمم یه زن ۳۶ ساله با یه بچه ۱۷۲ قدمه ۶۳ وزنم سایزمم ۷۵
بعدظهر بود که میخاسیم بریم عروسی یکی از اقوام،اومدم خونه مامانمم که باهمدیگه بریم،رضا داداشم اومد با دوستش میثم بود،میثم رو میشناختم.وقتی دید منو با که چه دافی شدم،بدون معتلی اوند داخل سلام کرد گفت نسیم خانم یه لیوان اب بهم میدین
خب میدونستم شیطونه،از اونجایی هم که میثم یه پسر فوق العاده جذاب و سکسی هست.منم خب زیرچشمی ریز ریز نگاهمو بهش داشتم اما…
یه لیواناب بهش دادم،لیوانو که گرفت دستمم نوازش کرد خندیدم گفتم بی ادب،اونم یه چشمک بهم زد برگشتم
اون ی ساپورت با ی تاپ پوشیده بودم ی کفش پاشه بلند ارایش ملایم
میثم مدام رضا رو صدا میزد که بیا بریم
رضا هم واسه اینکه صداشو بندازه گفت بیا بالا الان میریم
گفت سعید پایینه
سعیدو ک شنیدم برق از چشمام رفت
اخه قبلا یه چند ماهی تو بوتیک اقا سعید باهم بودیم
سعید خیلی قد بلنده خوشتیپ مدل هم خودش بود توی بوتیک
خب من دیگ نشد ک برم توی بوتیک بعد چند ماه دیگ نرفتم
پیام دادم بهش که بیا بالا نکنه قهری!
دیدم نوشت نه عزیزم تو هم هسی الان میام
دیدم سعیدم اومد با میثم اومدن بالا
خب ی چایی واسشون اوردم
بعد چند دقیق همگی رفتن
پیام اومد رو گوشیم،وای نسیم چی شدی با خنده
منم نوشتم قدر ندونسی با خنده
رفتیم عروسی،تقریبا ساعت ۹و نیم ۱۰ بود که اس اومد سلام کجایی
نوشتم شما؟
پیام اومد میثمم
خب میدونسم چشه ولی نمیتونسم رو بدم
گفتم این چه طرز حرف زدنه کجایی
استیکر خنده داد گفت من نمیگم سعید میگه
گفتم خودش بگه
گفت روش نشد من گفتم.دیگ چیزی نگفتم
پیام از سعید اومد نسیم خانم این میثم چرت میگه ببخشید شوخی کرد
گفتم اشکال نداره
که پیام دادن دوباره شروع شد ک کجایی و چیکار میکنی عجب ناز بودی
و این حرفا
منم راسش یکم …
ساعت ۱۱ بود اومدیم بیرون عروس و داماد خاستن برن دور دور با دوستاشون
خب ما هم بیرون بودیم،دیدم یکی داره بوق میزنه،داد زد نسیم نگا کردم دیدم میثم هست و سعید با ماشین
گفتم شمایین چیه
گفت سوار شو دیگ اه دوساعته اینجا
گفتم کجا بریم،عروس داماد با دوستاشونم،من نمیخام برم
دیدم سعید گفت سوار شو تا کسی ندیده دیگ بریم ی دور بزنیم با عروس داماد برمیگردیم،خب بدم نیومد
سوار شدم،میثمم گازشو گرفت
گفتم کجا اینا ک نرفتن هنوز خب میدونسم قراره ی لاس ساده یا حداقل ی عشوه چیزی باشه ولی…
یکم ک رفتیم میثم توقف کرد اومد عقب پیشم
سعیدم نشست پشت فرمون
گفتم اوه کجا
خندید گفت پیش نسیممممم
گفتم کوفت
یه اهنگ گذاشتن حرکت کرد،یهو دیدم یواش یواش داره دستش میاد پشت کمرم ،دستشو رد کرد،چسبید بهم
دوباره دستشو اورد
گفتم نکن میثم زشته
ولی یواش یواش هی دستشو اورد
منم مدام میگفتم نکن زشته
دیدم گفت دارم میمیرم چی زشته فداتشم،یکم نوازشو بغله
گفتم متاهلم من خجالت بکش
گفت متاهلا خوبناتفاقا
یواش دستشو میمالید بهم نازم میکرد،یواش یواش گردنمو میبوسید اولش چیزی نگفتم خب بدمم نیومده بود
دستشو کرد توی شورتم یواش یواش مالید
دیگ شهوتمم زد بالا
یواش یواش ناله میکردم
میثمم داشت حال میکرد باهام شروع کردیم یکم لب خوردن
که دیدم ماشین وایستاد
میثم گفت عشقم پیاده شو نگا کردم گفتم اینجا کجاس میثم گف خونه ما هست کسی نیس
گفت نه چی خونه ما هست من باید برم خونه مگه میشه
ک میثم اصرار که زود میشه و از این حرفا
سعیدم نگام کرد گفت پیاده شو دیگ تازه ۱۱ و نیمه تا ۲،۳ هم که میزنن میرقصن
دیگ نمیدونسم چیکار کنم
میثم دستمو گرفت ب زور پیادم کرد،گفتم ن میثم هم توی ماشین بیاین برگردیم
ولی اونام شهوتی شده بودن
خلاصه پیاده شدیم رفتیم بالا
درو باز کردیم داخل شدیم که سریع میثم بغلم کرد شروع کردیم لب خوردن
منتظر سعید بودم ولی دیدم نمیاد نگاه کردم دیدم رو مبل نشسته بهش اشاره کردم
منتظر اشارم بود
اومد از پشت شروع کرد گردنمو و لاله گوشمو خوردن
گفتم گردنمو نخور کبود میشه
سعید از پشت چسبونده بهم میثم از جلو
یکم تو بغل هم بودیم
که میثم دستمو گرفت گذاشت رو کیرش
منم یواش کیر جفتشون میمالیدم سعید برم گردوند بغلم کرد لبامو داشت میخورد
میثم گفت سعید بیاین اینجا دیدم لخت شده نشسته رو مبل
رفتیم جلو
نشستم پهلو میثم ک گفت خانم نمیخوریش
با خنده با سر اشاره کردم باشه
زانو زدم جلوش کیرشو کردم دهنم شروع کردم ساک زدن
سعیدم داشت ساپورتمو میکشید پایین
کصم خیس خیس بود
سعید خابید زیرم خاست کصمو بخوره دید نمیشه
منم مست بودم که گفتم سعید تمومش کن
گفت چیکار کنم گفتم همون کار ک میخاسین
گفت نه بگو،گفتم سعیددددددد،گفت جون باید بگی،میثم بهم گفت نسیم
گفتم هوم،گفت خشن دوس داری،خندیدم،گفت ای جوووونم
ی لحظه کصم داغ شد،گفتم حیوون یوووواش یهو نمیکننا
ک سعید گفت جنده ساکتو بزن خفه
ی نگاش کردم گفت خشن دیگ قربونت برم ک برگشتم
دوباره ساک زدن،سعیدم محکم تلمبه میزد داشتم جر میخوردم دیگ شروع کردم ب داد زدن،میثمم میگفت جر بده جنده رووو جووون
منم مدام میگفتم سعید ت رو خدا ت رو خدا یواش جر خوردم،کیرت بزرگه یواااش
دیدم با ی اه بلند ارضا شد ابشم ریخت تو کصم،دستمال کنارش بود کرد تو کصم اب کیرش ریخت رو دستمال دیدم گفت خسته شدم رفت روی مبل
ک میثم بلند شد اومدم بخابم گفت داگی میخام
حالت داگی موندم نامرد کیرشو کرد تو کصم و میکرد ارضا نمیشد معلوم بود قرصی چیزی خورده گفتم وای چرا نمیشی پاره شدم
گفت دوس دارم تا صبح بکنمت گفتم میثم ت رو خدا تمومش کن دیگ
شهوت وجودمو گرفته بود برگشتم گفت چیه گفتم طاق باز میخابم بکن گفت نه داگی گفتم میخام نگات کنم بکن ببینم
گفت چطور میکنم
گفتم عالی تا حالا اینجوری نکرده بودنم
خابیدم کصمو داد بالا کرد تو کصم وحشیانه تلمبه میزد اونقدر زد ک ارضا شدم بعلش کردم بوسش کردم گفتم جوووون چه حالی میده
اونم تلمبه میزد
شروع کردم ب حرفای سکسی زدن
میثم
میثم: جووونم
حست چیه زن متاهل میکنی
میثم: این زن دیگ مال منه فهمیدی
گفتم اررره عشقم
دوباره میثم گفت هر موقع خاسم میدی بهم
گفتم باید باشی بکنی هر هفته دو سه بار باید منو جر بدی تا روانم اروم بشه خیلی خوب میکنی خیلی دوس دارم
کصم داره حال میاد از کیرت
میثم
میثم: جوووونم
به دوستت خیانت کردی خاهرشو گاییدیا
میثمم گفت باید مرد واسه همچین دوستی که خاهر ب این جندگی داره
گفت دوس داری بکنم
گفتم ارررره ت باید خاهر دوستتو بکنی ن غریبهااا بکن کص نازمو قربونت برم
که از شدت این حرفا یهو دیدم بلند شد اومد روصورتم
کیرش نزدیک صورتم،یهو با ی اه بلند ی لیتر اب ریخت روی صورتم و گردنم و دهنم
یواش کیرشو اورد نزدیک دهنم منم حسابی لیسش زدم
بعدم ی دستمال گرفتم ابشو پاک کردم
حسابی ۳ تایی خندیدیم ساعتو دیدم ۱ و نیم
گوشیم نگا کردم دیدم خداروشکر کسی زنگ نزده
گفتم بریم بچها
انگا دلشون نمیخاست
دیگ گفتم بچها بزارین واسه ی روز دیگ بریم دیر میشه
بلند شدیم ی لب از همدیگه گرفتیم
خاستن عکس بگیرن نزاشتم
اومدیم سوار شدیم برگشتیم …
این داستان سر آغاز زندگی جدید من شد…
ادامه…
با تشکر
نوشته: نسیم