خارتو , گل دیگران 162

یه جفت آشنای دیگه وارد بدن ویدا شده در حال حال دادن به اون بودند .
ویدا : دلم می خواد بخوابم .. خیلی آروم و راحت …
 چهار نفرشون دیگه از این که سه زن منتظرشون هستند عین خیالشون نبود . اونا خیلی زود رفته بودند به پیشواز لحظات با هم بودن … نه پسرا و نه این زنا فکرشو نمی کردند که این قدر زود و راحت بتونن در کنار هم باشند ..  خونه پرش اونا فکر می کردند که بتونن وقتی که به ویلای جنگلی رسیدن در کنار هم باشن .
مهران دستاشو گذاشته بود روی کون ویدا و در حالی که یه نگاهی به دو تا سوراخای ویدا داشت که چه جوری با التهاب باز میشه و به دو تا کیر اجازه میده که حرکات خودشونو به نرمی و با هوس انجام بدن به این فکر می کرد که این زنا چه خوب و راحت و بی دغدغه می تونن از زندگیشون لذت ببرند و هم به اون دو نفر برسن .. حتما شوهرا شونم هواشونو داشته  اونا رو زنای زندگی می دونن  . تمام این دونستن ها نسبیه . همه از زندگی خودشون لذت می برند . بدون این که اتفاق خاصی بیفته که مانع لحظات خوش اونا بشه . ولذت زندگی هم در همین لحظات خوش و به یاد ماندنیه .
ویدا : اوووووووههههههه .. مهران ! دردم میاد .. یواش تر .. یواش تر …
ویدا هم یه پهلو رو زمین دراز کشیده بود . خستگی شو به زمین داده بود و می خواست که که در یه حالتی قرار داشته باشه که از تماس کیر پسرا با بدنش به نهایت لذت برسه و هم احساس خستگی نکنه و با نگاه کردن به طبیعت و مناظر زیبا و سر سبز به اوج لذت برسه .  با این که حرکات  این چنینی و در آغوش پسرا قرار داشتن براش یه حس و حالت تکرار رو داشت  ولی ویدا از این تکرار ها لذت می برد . چون آدمایی که  به اون طعم این تکرار رو می چشوندن تکرار نبودند و همین براش تنوع داشت . ..
ماندانا : عزیزم  خواهر شوهر نازم ! جیگرم ! خوب حال کن .. این جا قشنگه … اصلا من دلم نمی خواد پاشیم بریم .. ویدا با تعجب محو حرکات ماندانا شده بود که پس از این همه سکس همچنان در حال ور رفتن با خودش بود . معین که  حالا از روبرو کرده بود توی کس ویدا و زیر گردن و شونه های اونو می بوسید گفت اون جایی که الان داریم میریم خیلی خوشگل تر از این جاست …
 ماندانا : آخخخخخخخخخخ نگو که دلم رفت و دیگه من ول کن شما نیستم …
ویداپشتشو به بدن مهران می مالوند . دوست داشت به پسرا لذت بیشتری بده و با اونا بیشتر حال کنه  . اونا در ابتدای سفر بودند و هنوز کلی هم راه داشتند . خیلی زود تر از اونی که فکرشو می کرد تسلیم پسرا شده بودند . اون جوری که پسرا تعریف می کردند جایی که داشتن می رفتن از این جا هم قشنگتر بود و سر سبز, طبیعت فشردگی بیشتری داشت . معین و مهران خودشونو  بیشتر و بیشتر به بدن ویدا چسبونده مهران لباشو گذاشته بود پشت گردن ویدا و معین هم لباشو رو لبای زن قرار داده بود و به آرومی اونو می مکید و کیرشو هم توی  کس ویدا حرکت می داد … احساس گرمای ناشی از ورود دو کیر به بدن همراه با نسیم خنکی که در حال نوازش بدن ویدا بود آرامش خاصی بهش می داد . چشاشو کاملا بسته بود و به حرکت کیر ها فکر می کرد … ماندانا خودشو به نزدیک اونا رسونده بود .. اون از حالت و سکوت ویدا فهمیده بود که نزدیکه ار گاسم شه با اشاره دست پسرا رو متوجهشون کرد که به همین سبک ولی کمی سریع تر ادامه بدن . سعی می کرد با ایما و اشاره با پسرا حرف بزنه و سکوت رو نشکنه که تمرکز ویدا بهم نخوره . ویدا هم کاملا  به حرکت و سوختن و لذت فکر می کرد و به این که این حرکت به همین منوال ادامه داشته باشه .. لباش باز شده و به آرومی ناله می کرد ..
 -ولم نکنین ..ولم نکنین .. ادامه بدین پسرا .. ادامه بدین … دارم منفجر میشم .. منفجر میشم …
پسرا حسابی خسته شده بودند . ولی مهران که از تماشای کون سفید و براق ویدا بی اندازه حشری شده به اوج رسیده بود به  نرمی کیرش رو به داخل کون ویدا می فرستاد و آروم آروم بیرون می کشید ولی معین سرعتشو زیاد تر کرده بود .. پسرا هم هنوز این حس رو داشتن که دارن خواب می بینن . براشون باور این موضوع که دو تا خانوم خوشگل رو تورش کرده و اونم در فضایی بسیار زیبا و روح پرور در حال سکس با اونا باشند رویایی نشون می داد .. وقتی ویدا دیگه حرکتی نکرد .. معین و مهران دو تایی شون همزمان آخرین ضربات کیرشونو هم بر تن ویدا وارد کرده و با این که این که این بار خیلی کمتر انزال شدند ولی ویدا حس کرد که تمام وجودش به این آب و جذب اون نیاز داشته ….. ادامه دارد …. نویسنده …… ایرانی

دکمه بازگشت به بالا