خارتو , گل دیگران 185
–
ماندانا : من که از هیجان دارم یه جوری میشم . به نظرت این مردایی که تقریبا دو برابر ما سن دارن کیرشون شق میشه ;
ویدا : چرا که نه .. تو که خودت همش میگی مردا در هر سنی اگه آب ببینن شناگرای ماهری میشن . آخ که چه حالی میده این کار اونا .. دیدی که نزدیک بود که شلوارشونو پایین بکشن و پیش همدیگه به یاد ما با آلتشون بازی کنن . ولی خودمونیم عجب ساپورتی پامون کردیم .. چقدر کون گنده تو رو خوشگل تر و هوس انگیز تر می کنه …
ماندانا و ویدا دو تایی شون ساپورتی به رنگ پوست بدن پاشون کرده بودند طوری که هر کی اونا رو می دید فکر می کرد چیزی پا شون نیست و از کون و پا لختن .
ماندانا : نمی دونم چه جوری جور شیم با هاشون .. میگم باید یه کاری کنیم که اونا بیان سمت ما …. من و تو اگه نشون بدیم که با همیم و اونا رو وسوسه کنیم کسی نمی تونه بر ما ایرادی بگیره که چرا داریم با هم حال می کنیم . هر چند که جلوه خوبی نداره . ولی بهتر از اینه که خودمونو بندازیم توی بغل اونا . بریم چند متر اون طرف تر و طوری وانمود کنیم که در عالم خودمون هستیم و داریم با هم لز می کنیم .
ویدا : راستی راستی منم هوس همچین کاری رو دارم . راستم میگی ها . بذار اونا بیان سمت ما . این جوری راحت تر میشه هضمش کرد … ولی اگه وحشی شن و بخوان تیکه پاره مون کنن چی ; !
ماندانا : این جوری خیلی بیشتر می چسبه و حال میده . فقط طوری همدیگه رو بغل می زنیم که باسن بر جسته ما حسابی بیفته توی دید . خیلی حال میده این حالت .
زن داداش و خواهر شوهر سخت همو در آغوش کشیده لباشونو گذاشتن رو لبای هم …. دستاشونو رو شونه های هم قرار داده شروع کردن به ور رفتن با بازو های لخت طرف …
ماندانا : ناله هاتو بیشتر و قوی ترش کن . قوی تر …
ویدا : آخخخخخخخخخ .. من می خوام .. اون جام می خاره ….
و اون طرف مردا که سرگرم عشق و حالشون بودند واسه یه لحظه دسته جمعی میخکوب شدن …
مسعود : شما هم این صدا ها رو می شنوین ;
محمود : انگاری دو نفر دارن سکس می کنن .
مجید : به نظر چهار نفر میان . من صدای دو تا زنو می شنوم . فکر کنم ویدا و ماندانا و وحید و رامین چهار تایی شون این جان …
مسعود : یواش تر .. صدای دو تا زن میاد ..من که صدای مرد نمی شنوم … خیلی نزدیکن . سرتونو بدزدین … آروم آروم میریم طرف صدا .. فقط خم شین ..وای نایستین .. یعنی دارن چیکار می کنن ;
محمود : شاید دارن با هم لز می کنن . آخه زنا این جوری هم خیلی عشق و حال می کنن ..
مجید : هیسسسسسس اون جا رو نگاه کن … محمود راست میگه .. دو تایی دارن با هم ور میرن … الان بهترین موقعیه که تا دسته بکنیم توی کس و کونشون ..
مسعود : این جوری حرف نزن … با کلاس و با فرهنگ می کنیمشون …
محمود : شاید اونا دوست دارن این جوری عشق و حال کنن .. ولی چه ساپورتایی دارن ! رنگ کونه … دارم آتیش می گیرم ..
ویدا : ظاهرا اومدن .. یه پچ پچایی میاد …
مسعود : میگم نوبتی بریم ;
محمود : من که تحملشو ندارم . ما که غریبه نیستیم . مگه تو فیلما ندیدین که چند تا مرد لخت کنار هم دارن یه زن یا چند تا زنو می کنن ; اگه قصد کاری رو داریم باید زود تر انجام بدیم ممکنه دیر شه .. شاید وحید و رامین بیدار شن و بیان کار خراب شه …. مجید : اونا رو محاصره می کنیم طوری که در نرن و بتونیم غافلگیرشون کنیم .. مسعود : من با تجاوز موافق نیستم .
مجید : کی از تجاوز حرف زد … واسه اینه که اونا فرار نکنن و متوجه شن که ما متوجه حشری بودن اونا شدیم .
قلب سه تایی شون به شدت می تپید … آروم آروم به زنا نزدیک شدن … ماندانا و ویدا کاملا بی اعتنا بودند .. سرشونه لباساشون و سوتین تا به حدی پایین اومده بود که سینه های درشت و سپید و بلوری اونا کاملا توی دید افتاده بود . مردا با هم سرفه کردند …. ماندانا و ویدا مثلا جا رفتند …
ویدا : واااااااایییییییی نهههههههه آبرومون رفت .. شما این جا چیکار می کنین .. ماندانا : ما رو ببخشید .. اومده بودیم از هوای صبحگاهی لذت ببریم . خیلی خوش منظره هست .
مجید : ما هم اومدیم لذت ببریم .. خیلی خوبه که با هم از این اب و هوا استفاده کنیم .. سه تا مرد همزمان دستاشونو گذاشته بودن لای پاشون و با کیر ورم کرده داخل شلوار ور می رفتن .
ویدا : نهههههههه شما می خواین چیکار کنین …
مسعود : عجله نکن .. الان نشون میدیم . گر صبر کنی زغوره حلوا سازی .. ما که هستیم این کارا چیه ;!…. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی