خار تو , گل دیگران 93
ماندانا : پس نشون بده .. نشون بده بازم نشون بده .. اصلا یادم رفت چی داشتم می گفتم . نمی دونم چرا بعضی وقتا که بیکار می شینم یه فکرای عجیب و غریبی میفته توی کله ام . یا اصلا نمی تونم کار کنم .. میثم : این کیر رو می بینی فکر آدمو به کار میندازه . خونو در تمام بدن خانوما به جریان میندازه .. ماندانا : خوش به حالت میثم جون الان مینا جون فکرش حسابی داره کار می کنه چون دو تا کیر رو با هم خورده و حسابی راه افتاده . اگه بدونی چقدر به آدم مزه میده .. وقتی که بر گشتی خونه با یک مینای جدید طرفی زنی که می تونه با افکار سازنده خودش به زندگی تو سر و سا مون بده . ویدا خنده اش گرفته بود . می دونست ماندانا چون یکی از میثم خورده داره این جوری داره رو اعصابش راه میره ..ماندانا زبون میثمو بسته بود .. خودشو انداخت رو اون و بدنشو روی کیرش می کشید . -آخخخخخخخخخخ نهههههههههه ماندانا نههههههههه .. ماندانا : چرا اتفاقا الان بهترین وقته که بتونم از این لحظات استفاده کنم . می خوام فکرم باز شه و بتونم از اون استفاده کنم . وقتی رسیدم خونه پیش آقا وحیدم واسش یک زن خوب باشم . در ضمن تو هم باید جبران کنی . این که یکی داره به زنت حال میده تو هم باید به من حال بدی .. دیگران کاشتند و تو خوردی .. تو بکار و دیگران بخورن مینا : آفرین ماندانا .. اگه نزذیک من بودی همین حالا لباتو می بوسیدم .. ماندانا : این که کاری نداره تو بیا نزدیک من تا من لباتو ببوسم .. مینا : واااااایییییی پسرا پسرا … چقدر شما اکشن و داغین . راست میگن دوستام که اگه با یه مردی غیر شوهرتون می خواین حال کنین سعی کنین که اون زن نداشته باشه . حیلی بهتر و بیشتر حال میده … میثم : ببینم تا حالا با من از این حرفات نزده بودی .. مینا : مگه هر حرفی رو هر جایی بر زبون میارن . هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد .. متین یه لحظه کیرشو کشید بیرون و اونو جلوی صورت میثم گرفت و گفت مثلا الان مقام این , کون زنته … میثم هم که دید این جوری نمیشه و داره از قافله عقب می مونه واسه این که کم نیاره گفت پسرا این جوری هم نیست که شما یه روزی زن نگیرین . منم یه روزی زنای شما رو جر میدم … ولی : مگه ما الان داریم زنتو جر میدیم که تو بخوای تلافی اونو سر ما در بیاری . ویدا هم واسه این که یه چیزی گفته باشه گفت سیلی نقد به از حلوای تسیه . تو امروز رو دریاب . مینا دیگه نتونست چیزی بگه … پسرا طوری اونو می کردند که هر لحظه حس می کرد آب کسش می خواد بپاشه … فقط یه لحظه به میثم گفت -شوهرم حواست به من باشه که این جوری باید آبمو بیاری .. دو دقیقه به من نگاه کن ..منم دوست دارم وقتی که رسیدی به خونه این جوری شور و اشتیاق داشته باشی . اگه دوست داری من زیاد فانتزی مردای دیگه رو نداشته باشم پس بهم حال بده ولی با این حال تنوع لازمه … ولی : دختر خاله حالا این قدر حرف نزن فکرو فقط حواست باشه به همین دو تا کیری که داره بهت حال میده .. مینا چشاشو بسته بود و خیلی خمارانه به میثم نگاه می کرد که چطور با حرص و هوس داره ماندانا رو می کنه . ماندانا هم تا می تونست سنگ تموم گذاشت . اون زیاد واسه چیزی ناراحت نمی شد و خیلی ریلکس بود . فقط از این که جماعت مرد خودشو خیلی قدرتمند حس کنه لجش می گرفت و دوست داشت یه جوری پوزه مرد رو به خاک بماله .. چون مردی که در مقابل کس زن و بدن اون خیلی راحت تسلیم میشه و وا میده دیگه به این مرد که نمیشه گفت یک مرد قدرتمند . پس قدرت در وجود زن به ظاهر ضعفیه که تونسته اونو راحت تسلیم کنه و زبونشو ببنده . یه لحظه مینا که با اون دو تا پسر خودشونو به نزدیک ماندانا و میثم رسونده بودن سر ولی داد زد که بکش بیرون بکش بیرون .. تا ولی کیرشو کشید بیرون آب از کس مینا با یه جهش بلند ریخت به سمت میثم و ماندانا و میثم به خوبی صحنه رو دید همین طور ماندانا و ویدا شاهد بودند .. ویدا : شاهکار کردی ولی جون .. مینا : آخخخخخخخ هنوز تموم نشده .. یه خورده سبک شدم . بازم این کس کیر می خواد . داغم .. داغم پسر …اوووووووووووففففففف متین بیا کسمو بزن .. بیا کسمو بزن … یه بار هم باید تو منو ارگاسمم کنی … میثم جون شوهر گلم بعدش تو هم باید بیای ارضام کنی .. امروز خیلی سر خوشم . اعصابم آرومه …. اگه تمام کیر های دنیا برن توی کسم همه شون منو ارضام می کنن . اعصابم آرومه چون می بینم بهترین شوهر دنیا رو دارم . که دارم در کنارش با مردای دیگه سکس می کنم نه تنها چیزی بهم نمیگه بلکه از این کار من لذت هم می بره . میثم صداش در نمیومد .. نمی تونست اعتراضی کنه . آخه زنش داشت ازش تعریف می کرد . خصوصا این که در ادامه اینو گفته بود .. مینا : منم راضیم منم کاری به کارش ندارم .. چقدر خوبه که زن و شوهر همو این جوری درک کنند …. ادامه دارد …