خاطرات دوستی من و مرسده و دامون
این دومین بار بود که مرسده و دامون را می دیدم و باهم وقت میگذروندیم. اولین بار ۶ ماه پیش بود و یک دیدار تصادفی. حالا دومین بار بود که با دعوتشون و برنامه قبلی به یک ویلا که اونها رزرو کرده بودند رفتم و حدود ۱۰ روز با هم بودیم. این دو دیدار ۱۴ روزه بدون شک پرماجراترین، هیجانانگیز ترین و سکسی ترین دو هفته زندگی من بوده. اولین بار خیلی اتفاقی توی یک هتل کنار دریا و در ایام تعطیلات تابستونی با مرسده و دامون آشنا شدم. با یک سلام و علیک ساده کنار استخر شروع شد. بعد هم صحبتهای خودمونی از هر دری. فوتبال، سفر، فیلم، کتاب، موزیک و طبیعت گردی. زوج جوانی بودند اما چهار پنج سال از من بزرگتر. شاید حدود ۳۵ سال داشتند. یکی دو سال بالا و پایین تر. هردو جذاب و سرحال و قد بلند. دامون حدود ۱۸۴ سانت داشت و مرسده ۱۷۱. من هم وسط ایندو با قد ۱۷۹ سانتی. هردو حسابی برنزه شده بودند و این خیلی جذاب ترشون میکرد. موهای مرسده روشن بود و چشمهای عسلی داشت. لبهای قلوهایاش خیلی سکسی بودند و بوسه خواه. سینههاش خوشتراش، سفت و کوچولو و خوردنی. دامون هم بدن ورزشکاری مثل دوندهها داشت. با هم خیلی سریع جور شدیم. یکی دو روز صبحها میرفتیم جاهای دیدنی اون شهر توریستی را با هم دیدیم. بعدازظهرها توی استخر بودیم و شب هم میرفتیم مرکز شهر که اکثر رستورانها و کافهها و مغازهها اونجا بودند. بهشون گفته بودم که مجردم و چندماه است با دوست دختر سابقم قطع رابطه کردم.یک شب رفتیم رستوران. غذا و مشروب سفارش دادیم و سرمون بعد از گیلاس سوم کمی داغ شده بود . دامون یک دفعه ازم پرسید که هیچ وقت به رابطه و سکس سهنفری فکر کردم؟ راستش از سوالش زیاد تعجب نکردم. توی این چندروزه هر دو شوخیهای سکسی میکردند و مرسده اگر فرصتی پیدا میکرد بدن خودشو میچسبوند به من بخصوص وقتی که توی برای راهپیمایی و طبیعت گردی به تپههای اطراف میرفتیم و بعضی وقتها لازم میشد از یک سربلندی بالا بریم یا از روی نهر آب بپریم. توی استخر هم وقتی والیبال بازی میکردیم چند بار حسابی با هم قاطی شدیم. خندیدم و پرسیدم تا با کی باشه و چهجور؟ لبخندی زد و گفت با همون آدمهایی که سر این میز نشستند! نگاهی به مرسده انداختم و نظرشو پرسیدم. اونم با لبخندی که علامت تایید بود جوابمو داد.دامون موبایلشو در آورد و توی اینترنت سایتی را بالا آورد که پوزیشنهای مختلف رابطه ۳نفره را نشون میداد. نقاشی ها را بالا و پایین کردم. یک زن همزمان دو مرد را ساک میزد. یا اینکه یک زن داگی خم شده بود روی یک مرد و بهش حال میداد و دومی از پشت مشغول بود. یک نقاشی و طرح دیگه بود که اینبار یک مرد در حالت داگی به یک زن اورال میداد و مرد دوم پشت مرد اولی بود. روی عکس مرد اولی که کون می داد دست گذاشتم و پرسیدم «این کیه»؟ دامون گفت: این منم ولی میتونه هر کسی باشه. سرم را تکون دادم و گفتم به هیچوجه! محاله. من اینو حاضر نیستم. از صندلی کمی بلند شدم و ژست رفتن را گرفتم. مرسده دستش را روی دستم گذاشت و گفت کجا میری؟ این پوزیشن را دوست نداری، بقیهاش چی؟ اونها را هم دوست نداری؟ دستشو ول نکردم و شروع کردم اونو نوازش کردن. کمی مکث کردم و بدون اینکه حاشیه برم پرسیدم خوب پیشنهادتون چیه و کجا؟ بقیه ماجرا خیلی سریع پیش رفت. ساعت ۸ و نیم شب از رستوران زدیم بیرون. ۲۰ دقیقه بعد توی اتاق اونها بودیم و من و مرسده کنار هم روی مبل نشسته بودیم و دستهای همدیگه را گرفته بودیم .دامون این ور و اون ور میرفت که لیوانهای کنیاک را پر کنه و کمی تنقلات پیدا کنه. بازوهای لختش و پوست لطیفشو نوازش ميدادم. هر دومون خیلی حشری شده بودیم ولی این مرسده بود که یخ رابطه را شکست و یک بوسه گذاشت روی لبم. منم ادامه دادم. دستمو گذاشتم پشت سر و گردنش و کشیدمش نزدیکتر. بوسههامون طولانی تر و داغتر شدند. چند لحظه بعد دامون با یک سینی نوشابه و تنقلات اومد. مرسده نگاهش کرد و گفت سینی را بزاره روی میز و کنارش بشینه. اونم از خدا خواسته اطاعت کرد. لیوان هامون را به سلامتی هم بهم زدیم و کمی کنیاک نوشیدیم. حالا هر سه ما توی یک مبل نسبتا کوچک کنار هم بودیم و مرسده وسط ما دوتا. مرسده شروع کرد بوسیدن لبهای هر دو ما. صورتشو میچرخوند. یکی دو دقیقه با دامون. بعدش با من. هر از چندگاهی عوض میکرد. دستم را بردم روي رونش و گذاشتم وسط پاهاش. گرمای تنش و کسشو حس میکردم. یک لباس نازک کتونی دکمهدار آستین حلقهای تنش بود و همه جای بدنش راحت در دسترس بود. دستمو بردم زیر شورتش و شروع کردم با کسش بازی کردن. دامون هم دستشو را گذاشته بود همونجا. دستامون به هم میخورد. مرسده هم با دستش اومد سراغ شلوار من. زیپشو کشید پایین و سر کیرم را بین انگشتاش گرفت. همین کار را با دامون کرد. همه دستها ضربدری شده بود. دست چپ مرسده توی شورت من بود و دست راستش توی شورت دامون. ما هم هر دو یک انگشتمون توی کس مرسده بود. یک دستمو هم برده بودم زیر سوتینش و سینههای کوچولوی سفتش را نوازش میدادم. هر سه تا به مبل تکیه داده بودیم و چند دقیقه این حالت بازی با کیر و کس و سینه طول کشید. حسابی حشری شده بودیم. مثل گرمکردن قبل از یک مسابقه فوتبال بود. پیش غذا بود و همه منتظر غذای اصلی. بالاخره مرسده خانم کم کم پایینتر رفت. جلوی من زانو زد. شلوار و شورتمو کشید پایین و شروع کرد به ماساژ دادن. زبونشو میکشید زیر و بالای کیرم و لبهای قلوهای خوشگلش را می کشید روی کلاهک کیرم.حالا که فضای مبل بیشتر باز شده بود دامون هم خودشو به من نزدیکتر کرد. تنمون به تن هم میخورد. دستاشو کردهبود توی موهای مرسده. یکجورهایی بهش توی کاری که میکرد کمک میکرد. معلوم بود دامون از دیدن زنش و یا دوست دخترش (هیچ وقت ازشون نپرسیدم که چه رابطهای دارند) که با کیر من بازی میکرد حسابی لذت میبرد. شاید هم دوست داشت خودش جای اون بود. دست منو توی دستاش گرفته بود و فشار میداد. مرسده حالتشو عوض کرد و رفت سراغ کیر دامیان. یکی دو دقیقه هم اونجا بود و بهش حال داد. کلا مرسده اوضاع را کنترل میکرد و ما هر دو یک جورهایی منتظر حرکت بعدی اون بودیم. با اشاره مرسده هر دومون از مبل بلند شدیم. با یک حالت سکسی شلوار و شورتمون را که نیمه پایین بودند را از پامون درآورد. ما هر دو حالا با پایین تنه لخت وایستاده بودیم. از من خواست که لباسشو از تنش دربیارم. منهم آروم آروم دکمههای پیرهنشو باز کردم و لباس و سوتینشو را درآوردم. بعد از دامون خواست که شورتشو در بیاره. دامون هم با حالتی سکسی و رقصگونه شورت مرسده را با دندوناش کشید پایین. مرسده کاملا لخت بود. واقعا بدنی زیبا و سکسی داشت. معلوم بود از اینکه مرکز توجه است واقعا لذت میبره. مرسده منو بغل کرد و صورتشو آورد نزدیک من و شروع کرد بوسیدن. دامون هم از پشت اونو بغل کرد.مثل ساندویچ شده بودیم وچند دقیقه توی همون حالت ساندویچی بودیم. از هم جدا شدیم. مرسده به دامون گفت که روغن نرمکننده را بیاره که اونم آورد. بعد از من خواست که روی زمین با کمر دراز بکشم. خودش روی من چنبره زد و شروع کرد با دست و زبونش کیرم را نوازش دادن. کونش هم هوا کرده بود و به دامون هم گفت بره پشتش. چندتا کلمه بینشون ردبدل شد. معلوم بود دامون ژله نرمکننده را براش مالیده و ازش میپرسید اگر همه چیز خوبه و راحته. مرسده آروم آروم شروع کرد ساک زدن من. همه کیر من را تا هر جا میتونست توی دهنش جا میداد. بعد اون را درمیاورد و دوباره همون کار را تکرار میکرد. حالا سریعتر و با انرژی تر این کار را میکرد و با ولع ساک میزد. یک منظره عجیبی بود. صورتشو و سینههاشو میدیدم. از اون طرف هم نصف بدن دامون را می دیدم که پشت مرسده زانو زده و عقب و جلو میره. نمیدیدم کاملا چکار میکنه ولی کار مشکلی نبود که بشه حدس زد اون پشت چهخبره. یکجورهایی این سه بدن به هم زنجیر شده بودند. کیر دامون توی کس مرسده بود و کیر من دهن خوشگل مرسده را پر کرده بود. حرارت بدنمون به هم منتقل میشد. دلم میخواست هیچوقت این زنجیر قطع نشه. اون شب همونجا موندم و ۳ روزی هم که از سفرم مونده بود بیشتر تو اتاق اونها وقت میگذروندم.
از اون شب تابستانی ۶ ماه و ده روز گذشته. این خاطره را توی سالن انتظار فرودگاه مینویسم وقتی که منتظرم بعد از دیدار دوم برگردم خونه. خداحافظی سخت بود. چند ماه پیش یک پیام از مرسده گرفتم که اگر میخواهم دوباره ببینمشون. میگفت یک ویلای کوچولو توی یک کمپ زمستونی رزرو کردند. بعد از یکی دو روز قبول کردم ولی ازشون خواستم مشخصات رزرو خونه را با اسم و رسم برام بفرستند. نمیخواستم برم اونجا و ببینم سرکاری باشه. اومدند توی فرودگاه جلوم. لحظه عجیبی بود. هردوشون را بغل کردم. حدود ۹۰ دقیقه تا ویلا رانندگی بود. اطمینان دارم هر سه میخواستیم زودتر برسیم خونه. تا رسیدیم ویلا رفتم دوش گرفتم تا خستگی سفر ۶ ساعته را از تنم در کنم. با حوله پالتویی از حموم اومدم بیرون. هر دوشون توی آشپزخونه بودند. دامون ظرفها را جا میداد و مرسده روی کانتر آشپزخانه مشغول درست کردن سالاد بود. رفتم از پشت بغلش کردم. کارشو ادامه میداد ولی صورتشو برگردوند و لباشو گذاشت روی لبام. داغ بودند. دستم را دور سینههاش حلقه کردم. سوتین نداشت. شروع کردم سینههای خوشتراششو مالیدن. هنوز برنگشته بود و کارشو ادامه میداد. دستمو روی همه بدنش کشیدم و بردم زیر شلوار راحتی که تنش بود. حالا دیگه کارشو قطع کرد. خم شد و دستاشو گذاشت روی کانتر و کمی کونشو بالا آورد. شلوارشو کشیدم پایین و شروع کردم با کونش ور رفتن و بوسیدن. ۶ ماه منتظر این بدن و کون زیبا بودم. برش گردوندم. روی زمین آشپزخانه یک قالیچه کوچولو بود. همون جا خوابوندمش و رفتم رفتم بین پاهاش و شروع کردم کسش رو خوردن و با انگشت بهش ور رفتن. حسابی تمیزش کرده بود.لبه های کسش رو میکشیدم و میخوردم. صداش و آه و نالههاش همه جای آشپزخونه رو گرفته بود. خودش داد میزد finger fuck me. موهامو گرفته بود. بعد از ۱۰-۱۵ دقیقه صداش آروم تر شد و اولین ارگاسمشو را گرفت. توی این مدت دامون فقط نگاه میکرد. کنارمون نشسته بود و با خودش ور میرفت. لذت میبرد که اینو میدید. وقتی مرسده آرومتر شد اومد کنارش و شروع کرد مالیدن کیرش روی بدن، سینه، و کس مرسده تا بالاخره خودشو خالی کرد روی سینههاش و همونجو کنار مرسده دراز کشید. نگاهشون کردم. زوج زیبا و دوستداشتنی بودند. چقدر دلم براشون تنگ شده بود. قرار بود ۱۰ روز دیگه اینجا باهم باشیم. فانتزیهامو توی سرم مرور میکردم. یک حوله پیدا کردم. رفتم کنارشون. بدنشون را تمیز کردم. کمک کردم از زمین بلند بشن. بغلشون کردم و بوسیدمشون. رفتیم کنار کانتر آشپزخونه و به سلامتی دوستیمون لیوانهای ویسکی اعلای ۱۴ ساله را بههم زدیم. معلوم بود که هر سه تا هیجان زده بودیم و مشتاقانه منتظر اتفاقات آینده. داستان اتفاقات ۱۰ روز بعدی که پر از سورپرایز است بماند برای یک وقت دیگر، البته اگر شما هم مایل باشید که بخونید.
نوشته: Matin