خاطره من با حریف تمرینی، مازیار
سلام من حسینم و تو شیراز زندگی میکنم این داستان برمیگرده به دوسال پیش، یک روز که کلاس کشتیمون تموم شد با دوسه تا از بچه ها رفتیم زمین فوتبال شب بود هیچکی به غیر ما سه تا نبود، یه نیم ساعتی که گذشت حرف سکسو اینا شد که دیدم مازیار گفت ببینم چقدر داری منم به روی خودم نمیاوردم دوسه بار گفت، آخر کار گفت هیچکی نیس زودی بکش پایین نگاه کنم ببینم چقدر داری خلاصه منم کشیدم پایین یک ذوقی کرد و دیدم آب دهنش رو قورت داد گفت کیر خوبی داری منم به شوخی گفتم قابلت رو نداره خلاصه یه دو روزی که گذشت تو کشتی باهم یار شدیم یه دو بنده تنگ قرمزی پوشیده بود بدن دخترونش تو چش میزد خلاصه با هم فن میزدیم منم زیاد کیرم رو به کونش می چسبونم فهمیدم خوشش میاد با صدای نازک و دخترونش میگفت نکن زشته بقیه میبینن یه ده دقیقه که گذشت کیرم شق کرده بود همش میخورد به بدنش خیلی خوشش میومد همینطور که فن میزد میگفت یکاری کنم به کسی نمیگی؟ گفتم نه گفت کلاس کشتی که تموم شد بریم پشت سالن کارت دارم منم فهمیدم چی میخواد رفتیم میخواست لب بگیره منم استرس داشتم که اولین بار با ی پسر لب بگیرم منم دلو زدم به دریا شروع کردیم به لب گرفتن دستم رو بردم تو شرتش با لپای کونش ور میرفتم شلوارمو کشید پایین برام ساک زدن واییی هرچی بگم کم گفتم یه دوسه دقه ای برام ساک زد وای که چقدر خوب بود تاحالا دختر اینطوری برام ساک نزده بود خم شد گفت بکن توش منم کردم یه هایی کشید منم گفتم جون بلند تر ده دقیقه براش تلمبه زدم موقعه ارضا شدن کیرم رو در آوردم آبم رو ریختم روی صورتش همینطور زبونش رو میکشید دور لب هاش منم لپ کونشو یه ماچ کردم گفتم دیگه مال خودمی اونم گفت چششم خلاصه این قضیه هفته ای یک بار فقط چهار شنبه ها چون کلاس کشتی ماهم شنبه، دوشنبه، چهارشنبه هس که مازیار فقط چهار شنبه ها میومد دوماه که هر چهارشنبه کارمون این بود آخرین سکسی که داشتیم گفت من دارم میرم تهران گفتم یعنی دیگه نمیای گفت نه ولی هنوز بهم پیام میده و عکس کونشو برام میفرسته این بود از خاطر من امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
نوشته: حسین