خاله نرگس من (1)
سلام اين ماجرايي كه ميخوام تعريف كنم ، واقعيتش نميدونم به كي برميگرده ، يعني اينكه از كي من رفتم تو كف خالم . اين خاله نرگس من ، كوچيكترين خاله ي منه كه يه 10 سالي ازم كوچيكتره .اگه بگم يه زن فوق العاده سكسي دروغ نگفتم . بعضا دوستان ميان ميگن كه از ديد زدن يواشكي اطرافيان كلي جق زدن ، اما واقعا من نيازي به يواشكي ديد زدن نداشتم . مثال ميزنم : خالم وقتي پسرش كوچيك بود و ميخواست بهش شير بده ، لم ميداد و كامل لباسش رو ميداد بالا ، جفت ممه هاشو در مياورد و پسره يه سالش ميومد رو شكمش و شير ميخورد ! بعد جلوي همه ، البته نه هركسي ها ، مثلا خواهراش و مادرش و ما كه خواهر زاده هاش بوديم و فكر كنيد كه من اون زمون 18 سالم بود !
خالم خيلي اهل گير دادن و انگولك كردن بود ، از بچگي يادم مياد كه فقط حرفاي بد ميزد و بچه ها رو انگولك ميكرد ، اما من هميشه خجالت ميكشيدم و يجورايي پا نميدادم . بعد آخه جالبه كه از وقتي كه من از اين كارا خوشم اومد و تو كف بودم ، ديگه زياد با من كاري نداشت . البته خيال نكنيد خالم جنده بوده ها ، نه اصلا ، فقط سيستمش اينجوري بود و يجورايي شوخي ميدونست اين كارا رو . كافي بود يكم لباسم تنگ باشه تا به سينه هاي مردونه ام دست بزنه ، يا واسه ورداشتن يه چي خم بشم كه بلافاصله اگه پشتم بود ، دست به كونم بزنه و اين موارد چندين بار برام اتفاق افتاده بود . من نميگم زياد خوشگلم ، اما رو فرمم و قد بلندي دارم ، اما خالم قدش كوتاهه ، ممه هاي بزرگي داره كه با سانتي متر اندازشون نكردم كه بگم سايزشون 85 هستش ! كونشم بزرگه و حالت كلي تو خونه و جلوي ما راحت و آزاد ميگرده ، مثلا با يه تاپ و شلوارك يا شلواراي تنگ چسبون . موهاشم معمولا بلوند ميكنه . منم بگم كه خيلي شهوتي شده بودم و هميشه واسش بلند ميكردم . اما طوري كه نميدونست . كيرم هم 18 سانتي ميشه . همچنان كه مثلا من بزرگ ميشدم ، روابطمون هم نزديك تر ميشد و خالم هم رفتاراي بنظر من سكسيش شديد تر ميشد . تصور كنيد از حموم ميومد بيرون و جلوي ما لباساش رو ميپوشيد . يادمه يبار گفت نگاه نكنيد من شرتمو بپوشم ، بعد راحت باشيد . انگار فقط شرت واسش پوشش محسوب ميشد . بارها جلوي من لخت شده بود ، چه تو جمع و چه وقتي تنها بوديم . شلوارش رو جلوم عوض ميكرد و منم كاري نداشتم . يجورايي شايد جلوم راحت بود و فكرش رو نميكرد كه يه روزي فكراي بدي به سرم بزنه و . . . طوري كه فكر كنم مامانم بهش اعتراض كرده بود كه يكم خودش رو جمع و جور كنه . چون بعد مدتي من ميديدم كه لباساش پوشيده تر شدن . و اين نزديك تر شدن ما هم شايد بعد از قبولي من تو دانشگاه شهري كه به خالم اينا نزديك تر بود اتفاق افتاد . چون ما تو يه شهر ديگه و دور ساكن بوديم و من بعضي وقتا ميرفتم خونه ي مادربزرگ يا خاله نرگسم . تو تمام اين مدت رفتن سراغ كمد لباساش تو برنامه ام بود ، حتي يبار رژ لبش رو ور داشتم زدم به سر كيرم ! دنبال كردن داستان هاي سكس با خاله تو برنامه بود و نقشه هاي زيادي تو سرم بود . حتي چندين بار خواستم بهش بگم ، اس ام اسي يا حضوري ، اما شديد ميترسيدم .
اين تو كف بودن من ادامه داشت تا اينكه شوهر خالم فوت كرد و خالم با پسر كوچيكش تنها شد . در مورد شوهر خالم بگم كه خالم حتي از اونم نميترسيد و يادمه يبار جلوي اون شلوارش رو درآورد و دنبال يه شلوار ديگه ميگشت . شوهرش بهش گير داد كه برگشت گفت مگه چيه ، مگه خود مهران پا نداره ؟ تازه من خالشم ، بهش محرمم ! من هر چي ميگذشت ، بيشتر ميرفتم تو كف . قبلا ها هي بهم ميگفت شبا بيا پيش من بخواب ، اما من خجالت ميكشيدم و تازه شم ، مامانم اينا هم خونه شون ميشدن و من ناز ميكردم . يه شب كه همين حرف رو زده بود و منم جامو اون ور تر انداخته بودم ، تا صبح خوابم نبرد و با هزار تا ترس و لرز نصف شبي غلت زنون رفتم پيشش كه اگه بيدار شد وانمود كنم كه تو خواب حركت كردم و غلت خوردم تا كنارش . دستم رو روي ممه هاش گذاشتم ، خيلي آروم ، اما جرأت كار ديگه اي نداشتم و زود برگشتم تو رخت خوابم . روزها همينجور ميگذشت تا يه شب تو خونه ي مادربزرگم كه خالم هم اونشبو اونجا بود ، يه حركتي زدم . من تو اون يكي اتاق ، درست جلوي در باز خوابيده بودم و معمولا خالم زودتر از من بيدار ميشد و اگه اينور رو نگاه ميكرد ، منو ميديد . نقشه اين بود كه يكم از كيرم رو بذارم بيرون و وانمود كنم كه خوابم . ببينم واكنش خالم چي ميشه . صبح شد و من بيدار بودم ، كير شق شدم رو يجور طبيعي از بالاي شلوار يخورده پايين كشيدم انداختم بيرون و لحافم انداختم كنار . خالم صحنه رو ديد ، اما هي كاري نكرد . اميدوار بودم حداقل دستمالي بكنه ، اما هيچ چي اما من جسارتم بيشتر شده بود و ديگه زياد خجالتي نشون نميدادم ، جلوش لباس عوض ميكردم و اين حرفا ، حتي بدم نميومد متوجه شق شدن كيرم بشه ، اما فقط از برخورد پيش بيني نشده ي اون و افتضاحي كه ممكن بود تو فاميل پخش بشه نگران بودم ، يعني وحشت داشتم . . . حالا من 24 سالمه و ميرم كه كار رو يسره كنم دلم رو به دريا بزنم . . .
ادامه دارد . . .
نوشته: مهران