داستان بی غیرت شدن سعید (۱)
این داستانی که میخونید داستان خودم کردم که لعنت بر خودم باده. اسم من سعید ۳۲ سالمه با قد و هیکلی معمولی و البته کیری کوچیک و باریک و سیاه. از بچگی با هر پسری حال کردم کیرش از من بزرگتر بود هیچکس ندیدم کیرش از مال من کوچیک تر باشه از طرفی از بس حشری بودم انقدر جق زدم که زود انزالی گرفتم و خیلی سریع آبم میاد. اوایل جوانی من آدم غیرتی بودم اما با دیدن فیلمهای پورن و خوندن داستان های سکسی یواش یواش بیغیرت شدم. الان میخوام روند بیغیرت شدنمو با پشیمونی براتون تعریف کنم.
قبل از ازدواج من انقدر حشری بودم که مرتب دنبال جق زدن، فیلم پورن، همجنس بازی با دوستام، دختر بازی و سکس باهاشون، دید زدن زنای همسایه و فامیل و … بودم اما از طرفی روی ناموسام غیرتی اما یواش یواش فیلمها و داستانها اثر خودشون گذاشت، از یه جایی ب بعد من دنبال فیلمها و داستانهای کاکولدی بودم. گذشت تا در سن ۲۷ سالگی با یه دختر مذهبی به اسم عاطفه ازدواج کردم. عاطفه چادری با حیا و چشم و گوش بسته بود، حتی خیلی از اصطلاحات رایج نمیدونست مثلا وقتی برای اولین بار ازش پرسیدم میتونی برام ساک بزنی نمیدونست ساک یعنی چی!!
بعد از گذشت چند ماه تو دوران عقد شبهای جمعه که پیش هم بودیم با هم فیلم پورن و عکس میدیم و سکس میکردیم. چند باری ازم پرسید چرا کیر مردای تو فیلم انقدر بزرگه و مال تو انقدر کوچیک منم فقط ماست مالی میکردم اونم خیلی از سایز کیر و تایم کوتاه سکسم شکایتی نداشت چون تو دوران عقد فقط از کون میکردمش. یواشیواش اونم به دیدن فیلمها عادت کرد ودوست داشت، برخلاف من از مردای سیاه پوست و بدنای ورزشکاری خوشش نمیومد مردای سفید پوست با هیکل معمولی با کیری متوسط و سفید دوست داشت. بعد از عادت به فیلمها رفتم سراغ فانتزی، هر دفعه که میخواستیم سکس کنیم یه فیلم به انتخاب عاطفه می دیدیم و بعد تو سکس عاطفه خودش جای زن توی فیلم تصور می کرد، اوایل مخالف فانتزی بود اما بعدش می دیدم که با حال بیشتری میکرد و من نمی فهمیدم اون داره با مرد تو فیلم حال میکنه نه با من که شوهرشم!
یواشیواش باید کارای عروسی و جهاز برون میکردیم، فامیل ما بر خلاف خانواده خانمم مذهبی نیستن مثلا تو جمع های خانوادگی زنا همه سرباز هستند بعضیا با بلوز شلوار بعضیا با تاپ و شلوارک یا دامن هرکسی هر دفعه یه چیزی می پوشه و چشم همه سیره واقعا. دختر عموم برای لباس عروس یه مزون پیشنهاد داد که هم مدلاش خوبه هم قیمتش فقط زیرزمینی بود یعنی یه زن و شوهر تو خونشون لباس عروس میدوختن و اجاره میدادن، آدرس داد ما فردا عصر رفتیم یه زن و شوهر بودن که زن جلوی من با تاپ بندی مشکی که نصف بیشتر سینه های سایز ۸۵ یا نودش بیرون بود با یه ساپورت مشکی نازک که سفیدی کون و روناش با حجم کسش توش راحت معلوم بود، عاطفه با دیدن زنه با این وضعیت جلوی من هنگ کرده بود. بعد از انتخاب مدل خانمم رفت برای پرو، شوهر اون خانم تو اتاق مشغول خیاطی بود خانمه به عاطفه گفت بالاتنهتو لخت کن صدام بزن به منم گفت کمکش کن و رفت عاطفه مانتو تاپشو درآورد و با شلوار پارچه ای کشی تنگ تنگ وایساده بود خانمه را صدا کرد اونم تا اومد گفت چرا سوتینتو درنیاوردیُ خودش درآورد، حالا سینه های ۷۵ و سفید عاطفه خودنمایی میکرد. خانمه کمکش کرد تا لباس پوشید مدل دکلته بود قسمت سوتین لباس یه کم گشاد بود خانمه به عاطفه گفت اگه مدل لباس دوست داری بگم همین شوهرم برات تنگ کنه عاطفه از من پرسید خوبه زیاد لختی نیست منم چون یه کم بی غیرت شده بودم گفتم خوبه قشنگه اما خداییش لختیترین لباس عروسشون بود.
(عاطفه مخصوصا این لباس انتخاب کرده بود تا روز عروسی خودی نشون بده جلوی همه بخصوص فامیل من که مرد و زن اونو تو این لباس میدیدن)
وقتی اوکی دادیم خانمه گفت تو با این لباس روز عروسی خیلی آنتن بلند خواهی کرد و خندید ماهم خندیدیم بعد شوهرش صدا کرد تا بیاد گشادی لباس ببینه منو عاطفه مونده بودیم چی بگیم چون کل دست و بازو و سینه و پشت کمر عاطفه لخت بود شوهر اومد خیلی عادی به عاطفه نگاه کرد بعد اومد جلوی عاطفه لبه سوتین لباس با دست گرفت کشید تا گشادی رو ببینه چقدر قشنگ سینه های عاطفه رو دید بعد پشت و بغل های لباس دید و گفت در بیار خانمه اومد لباس کمک عاطفه در بیاره اما مرده نرفت بیرون همونجا وایساد و از من پرسید نظرتون در مورد لباس قطعیه و حرف زد نرفت بیرون. لباس که از تنش اومد بیرون عاطفه با بالاتنه لخت جلو مرده بدون اینکه با دستش سینه هاشو بپوشونه خیلی راحت وایساده بود و مرد خیاط خیلی راحت دیدش میزد. بعد خانمه گفت بیایید بیرون یه نوشیدنی براتون بریزم بخورید تا لباس آماده بشه، ۴ تا لیوان شربت آورد و برد تو اتاق شوهرش بما گفت تشریف بیارید، منو عاطفه با بالاتنه لخت و شلوار تنگ تنگ رفتیم تو اتاق پیش شوهر خانمه نکته جالبش این بود عاطفه دقیقا نشست روبروی مرده که مشغول آماده کردن لباس بود بدون اینکه یه ذره حیا کنه و خجالت بکشه
واقعا من دختر به اون مذهبی که تو خونه جلوی پدر و برادرش روش نمیشد تاپ و شلوارک بپوشه را تو ۲ سال عقد به کجا رسونده بودم که حالا جلوی مرد غریبه با اون سرو وضع نشسته بود راحت راحت
بعد از آماده شدن لباس و پرو مجدد من کارت ملی خودم گرو گذاشتم اومدیم بیرون، تو ماشین که نشستیم به عاطفه گفتم تو چت شده گفت هیچی نگو فقط برو خونمون، وقتی رسیدیم منو برد تو اتاق خواب تزیینات روی تخت که برای جهیزیه چیدمان کرده بودن را کنار ریخت و بی مقدمه مشغول سکس شدیم
عاطفه آمپرش به ۱۰۰۰ رسیده بود یه جوری کیرم خورد که تا اومدم به خودم بیام آبم اومد و با کمال تعجب همه آبمو خورد(قبل از این بدش میومد آبمو بخوره) شلوارش کشیدم پایین شورت پاش نبود تا لای کسش باز کردم دیدم وای چقدر آب از کسش اومده با دستم کسشو مالیدم تا ارضا شد. یک ساعتی میمالیدمش.
بعد از اینکه حالش یه کم جا اومد برام تعریف کرد. خیلی براش هیجان انگیز بود که توسط یه مرد دیگه لمس شه دیده شه گفت هر بار که دست مرده به بدنش میخورده ناخودآگاه بدنش تکون میخورده و مرده فهمیده بود به عاطفه چشمک زده و بیشتر دستمالیش کرده یه بار که جلوش لخت نشسته بود با اشاره بهش گفته بود جوووون و دفعه آخر پرو هم تو یه فرصت که من حواسم نبوده بهش گفت خیلی بدن نازی داری خیلی سینه هات خوشگلن عجب کس و کون قلمبه ای داری عاطفه هم حسابی تحریک شده بود. عاطفه گفت مرده خیاط و خانمش خیلی خوش چهره و مودب و باحال بودن، از اینکه برای مرده جلوی زنش خودنمایی میکرده خیلی بهش حال داده بود گفت ای کاش میتونستیم باهاشون سکس کنیم تو جلوی من خانمه رو میکردی مرده هم جلوی تو منو میکرد بهش گفتم حالت اصلا خوب نیست که واقعا تو کف کیرش میخوام ببینم کیرش چه شکلیه، راستش منم از اینکه عاطفه اونجا خودنمایی کرده بود نه تنها ناراحت نبودم بلکه لذت میبردم تا روز عروسی هر شب پیش هم بودیم و هر شب به یاد اون روز سکس و حال کردیم.
عاطفه گفت مخصوصا لباس لختی انتخاب کرده تا روز عروسی چشم خانوما رو از حسادت و چشم مردا رو از شهوت دربیاره
ازم خواست تا پایهاش باشم تا هر کاری دوست داره انجام بده و مانعش نشم در جواب بهش گفتم منم میخوام تورو اندام تو به رخ مردا بکشم میخوام پُزِتو بدم چون عاطفه واقعا اندام خوبی داشت یه کم شکم داشت ولی بدن تپل و سفید و کس و کون بزرگ و قلمبه ای داشت که دل هر مردی رو میبرد.
اتفاقات روز عروسی و ادامه روند بی غیرتی خودم تا از دست دادن عاطفه را در قسمت های بعد براتون تعریف میکنم.
نوشته: سعید