دختر چیرلیدر

سلام به همه اسم من فرهاد هست ۲۵ سالمه و توی آمریکا زندگی میکنم پدر من تو کار تجارت فرش بود و همین تجارتش رو هم به پیشنهاد یکی از دوستاش برد تا توی آمریکا ادامه بده تو ایالت کارولینای شمالی پدرم بعد ۱ سال تونست اقامت من و برادر خواهرای کوچکترم رو هم بگیره من اون موقع ۱۷ سالم بود و قرار شد دبیرستان و دانشگاه رو دیگه تو آمریکا ادامه بدم دوستان قبل اینکه ادامه داستان رو تعریف کنم امیدوارم همتون یه زندگی خوب و سفر به آمریکا داشته باشید.
ما رسیدیم کارولینای شمالی و خونه ای که بابام گرفته بود مستقر شدیم خونه خوبی خوب تو جای خوبی بود و دسترسیش هم به همه جا خوب بود هم به مترو هم ایستگاه اتوبوس نزدیک بود من ثبت نام کردم تو یکی از دبیرستان های اونجا و قرار بود من یه سال آخر دبیرستان رو اونجا بخونم سال تحصیلی شروع شد ما هم رفتیم اونجا بچه هیکلی بودم و ریش نیمه بلند داشتم اصلا انگار بزرگتر از سنم میزد و وقتی وارد دبیرستان شدم همه فکر کردن من معلم هستم و اصلا قیافم به بچه های دبیرستانی نمی‌خورد همه پسراشون صورتای بچه گونه و یا بدون ریش یا ته ریش خیلی کم داشتن بگذریم اونجا چشمم به یه دختر مو بلوند چشم آبی خورد به اسم آدریانا خیلی دختر خوشگلی بود با قد تقریبا ۱.۷۰ اینا قدش نسبت به دخترای دیگه یکم بلند تر بود و دختر لاغر خوش هیکلی بود با سینه های سفت کون با اندازه معمولی خواستم برم جلو بهش سلام کنم گفتم بزار روز اول ضایعه بازی در نیارم رفتیم برای تو کلاس برای زنگ اول من تو نیمکت سمت چپ سمت پنجره بود و دیدم همون دختره آدریانا هم امد تو کلاس ما اما نیمکتش سمت راست و دره ورود بود بعد زنگ اول گذشت و زنگ دوم شد تا معلم بیاد بچه ها شروع کردن باهمدیگه صحبت کردن منم باهاش شروع کردم صحبت کردن بعد منم با بچه ها صحبت کردم باهاش کمی صحبت کردم بعضی هاشون بچه های سردی بودن بعضی هاشون گرم حتی اون وسطا دو سه کلمه ای هم با آدریانا صحبت کردم اما بعد یه جوک گفتم که کل کلاس با شنیدنش رفت رو هوا بعد گذشت ساعت نهار شد بچه ها رفتن برای نهار بهشون تو ظرف غذا میذاشتن غذا پوره سیب زمینی نخود سبز هویج آب معدنی یه تیکه گوشت مرغ هم بود من نشستم که غذامو بخورم دیدم میز نهار خوری من با آدریانا فاصله کمی داره هی بهش نگاه میکردم و یکی دوبار هم متوجه نگاهام بهش شد و اون هم بهم نگاه میکرد و بعد خوردن نهارم اون هنوز داشت نهارش می‌خورد من یه پرتغال هم همراه آورده بودم پوستش کندم و به آدریانا هم گرفتم گفتم بفرما آدریانا گفت نه نمیخورم دیدم دوستاش دارن میخندن میگفتن آدریانا اگه تو ور نمیداری ما ورداریم و بعد آدریانا هم چند تا تیکه ورداشت هم خودش خورد هم به ۲ تا از دوستاش داد و این شروع ارتباط من بود با آدریانا و حتی موقع برگشت به خونه که سوار اتوبوس های مدرسه می‌شدیم امد نشست کنار من و تا برسیم سر کوچه ما کلی باهم صحبت کردیم و تونستم ازش شمارش هم آیدیش رو بگیرم بعد تقریبا ۱ ماه رابطه من آدریانا حسابی قوی شد بود و حتی چند باری از همدیگه لب گرفته بودیم و حتی یبار آدریانا برام ساک زده اما آدریانا هیچوقت به رابطه از جلو راضی نمیشد و میگفت نه امدیم از پشت باهاش رابطه داشته باشم چون دردش امد دیگه انجام ندادیم و بیشتر رابطمون لاپایی بود بگذریم یکی از بچه های مدرسه بهم گفت تو که قد و هیکلت خوبه چرا نمیای عضو تیم بسکتبال مدرسه بشی منم قبول کردم و آدریانا هم شد عضو تیم چیرلیدر تیممون (دوستان چیرلیدر همون دخترایی هستن که تیم رو تشویق میکنن با لباس مدرسه یه سری پارچه های گرد) ما بسکتبال بازی میکردیم و آدریانا اینا هم تشویشمون میکردن من تو این مدت سعی کردم برم رو مخ آدریانا برای یبار رابطه از عقب اما اون چون درد داشت همش امتناع میکرد تا اینکه یروز بعد بازی منتظر شدیم همه بچه ها برن و باهاش تو رختکن پسرا من حواسم بود کسی نیاد و نباشه دیدم آدریانا با همون لباس های چیرلیدری امد با یه تیشرت و دامن قرمز سفید و کتونی قرمز سفید جوراب ساق بلند تا زانو با ۳ خط قرمز روی امد با کلی استرس ه اینور اونورش نگاه میکرد میگفت فرهاد مطمئنی کسی نیست یه وقت کسی نیاد ببینه برای جفتمون بد میشه منم برای اطمینان بیشتر تمام پنجره های رختکن رو بستم پوشوندم تمام کمد هارو همه جای رختکن رو هم چک کردم که دوربین یا کسی نباشه و در رختکن رو هم قفل کردم وقتی مطمئن شدم ‌کسی نیست وقتی خیال جفتمون راحت شد آدریانا رو بغل کردم شروع کردم ازش لب گرفتن اما آدریانا هنوز استرس داشت می‌ترسید و منم همش بهش دلداری می‌دادم حرفای خوب بهش میزدم و اونم هی کمی آروم میشد شروع کردیم از هم لب گرفتن حسابی لباش میخوردم بعد چند دیقه پیرهنش دادم بالا و سینه هاش از تو سوتین درآوردم شروع کردم سینه هاش خوردم مالیدم جوری سینه هاش میخوردم که ناله های آدریانا هم درآمده بود بعد چند دیقه خوردن سینه هاش میخواستم برم سراغ کص و کونش اما پاها جوراباش توجهم رو جلب کرد دست انداختم کتونی هاش درآوردن شروع کردم مالیدن پاهاش اول چند تا بوس از پاهاش کردم آدریانا گفت فرهاد چیکار میکنی گفتم عزیزم من فوت فتیش هم دارم گفت چیه گفتم تو گوشیت بزن زدم از تو اینترنت خوند عکسا فیلمای فوت فتیش رو هم دید گفت اگه میخوای انجام بدی فقط سریع که زود بریم تا کسی نیومد منم دست انداختم جوراباش از پاش درآوردم پاهای کشیده و انگشتای بلند آدریانا با لاک سفید من حشری تر کرد شروع کردم اول پاهاش حسابی بوس کردن بعد چند تا بوس شروع کردم از پای چپش از انگشت کوچیکش لیس زدن تا شصتش بعد رفتم سراغ پای راستش اونم همینطور بعد چند دیقه لیسیدن پاش نوبت کص و کونش شد تو همون حالت که آدریانا رو یه صندلی رختکن نشسته بود خوابوندمش پاهاش دادم بالا دامنش رو هم همینطور بعد شورتش زدم کنار شروع کردم حسابی کص و کونش رو لیس زدن زبون از بالا تا پایین میکشیدم یا برعکس زبون تو مینداختم میک میزدم زبون میکشیدم حسابی کص کون آدریانا رو لیسیدم بعد بهش گفتم برگرد داگی شو بعد دوباره تو همون حالت داگی دوباره سوراخ کونش رو لیسیدم تف زدم و کیرمم تف زدم و حسابی سوراخ کونش کیرم با تف حسابی خیس کرده بودم بعد سر کیرم گذاشتم رو سوراخش آروم فشار دادم و ایندفعه در کمال تعجب راحت تر از قبل رفت داخل و خود آدریانا هم همکاری میکرد و خودش شل کرد بود و تا کیرم رفت تو شروع کردم آروم آروم تلمبه زدن بعد و آروم آروم سرعتش زیاد میکردم و به طوری که آدریانا هم داشت لذت می‌برد تلمبه میزدم ازش لب میگرفتم با دستمم هم سینه هاش از پایین با دست میمالیدم بعد چند دیقه تلمبه آبمو خالی کردم تو کون آدریانا تو همون حالت هم ازش لب گرفتم بعد بلند شدیم آدریانا شروع کرد به پوشیدن جوراب و کتونی هاش منم شورت شلوارم رو پام کردم بعد جفتمون رفتیم تو دستشویی رختکن البته نوبتی اول آدریانا رفت بعد من رفتم و خودمون رو تمیز کردیم بعد این ماجرا من بازم با آدریانا سکس کردم و تا الان هم هنوز باهاش تو رابطه هستم و قراره ازدواج کنیم و اینم بگم تو همون دوران دبیرستان بعد سکس تو رختکن هم پردشو زدم اگه شد داستان اون رو هم براتون میگم خب اینم از داستان من خداحافظ همگی

نوشته: فرهاد

دکمه بازگشت به بالا