ددی و لیتل گرل (پارت ۱)

قسمت اول: زیر سلطه بودنو تجربه کن

این داستان خودمه بعد از یک روز سخت کاری با لیتل گرلی که روزای خوبیو باهم داشتم اما الان باهاش نیستم ، یه معرفی کوتاه از خودم بهزادم و ۲۶ سالمه و تهران زندگی میکنم ، قدم خیلی بلنده وضعیت کارمم خوبه خداروشکر امیدوارم از این داستان لذت ببرید
.
.
امروز یه روز سخت و خسته کنندست که ددی از سرکار برمیگرده و اعصابش خیلی خورده بخاطر دعوایی که تو شرکت انجام داده ، وقتی میاد خونه میشینه رو مبل و سیگارشو روشن میکنه تو فکر خودشه که یهو چشمش میخوره به تو ، تو چشات زل میزنه جوری که از نگاهش میترسی و خودتو جمع وجور میکنی دو تا میزنه رو پاش و با علامتش بهت اجازه میده که بری سمتش و رو پاهاش بشینی

تو که میدونی ددی امروز اعصاب نداره تمام تلاشتو میکنی تا حالشو خوب کنی چهار دستو پا میری سمتش و جوراباشو در میاری و پاهاشو ماساژ میدی با دستای کوچولوت آروم آروم یه بوسه کوچیکم میکنی پاهاشو بعد سرتو میذاری رو زانوش و ددیم آروم آروم شروع میکنه ناز کردنت و یهو از موهات میکشه سرتو میاره بالا ددی رو پاهاش وایمیسه و صورتت به سمتشه وقتی از این زاویه بهش نگاه میکنی با اون قد بلندش بیشتر به این پی میبری که چقدر جلوش کوچولو و ریزه میزه ای و هیچ توانی نداری

همونجوری که ددی داره بهت نگاه میکنه یه چک محکم میزنه تو گوشت تا صورتت قرمز شه و بهت میگه دهنتو باز کنی دهنتو که باز میکنی یه تف میندازه تو دهنتو سرتو ول میکنه دوباره میشینه

میری سمتش تا دوباره سرتو بذاری رو زانوش اما اینبار جلو میگیره و نمیزاره این کارو انجام بدی میترسی و اون حس بچگونه و ظریف دخترونت خیلی اذیتت میکنه که چرا ددی نمیزاره نزدیکش شی با اون صدای نازک و با مزت ازش میپرسی که چیکار کنم خوشحالت کنم ددی بازم بهت توجهی نمیکنه باز دوباره تقلا میکنی تا به ددی نزدیک شی اما بازم ددی بهت توجهی نمیکنه شروع میکنی دوباره پاهاشو ماچ کردن و جلوش زانو میزنی با تمام وجودت پاهای ددیو میخوری تا بهت توجه کنه و آروم آروم میخوای بری سمت کیرش که بازم جلوتو میگیره

بغض میکنی و با اون چشای خوشگلت ملتمسانه به ددی نگاه میکنی ، ددی هیچ واکنشی بهت نشون نمیده تصمیم میگیری لباساتو دونه دونه دربیاری و جلوی ددی یه خودنمایی خوشگل بکنی با بدنت بلکه ددی بهت توجه کنه ، یکم که برا ددی خودنمایی و شیرین بازی در اوردی و خودتو بهش نشون دادی بلند میشه و شونه هاتو میگیره میندازتت زمین بهت دستور میده کمربندشو باز کنی توهم با ذوق و شوق انگار که قراره یه جایزه بزرگ بگیری این کارو انجام میدی و کمربندشو باز میکنی شلوار ددیو که در آوردی محکم سرتو میگیره و صورتتو میماله به کیرش توهم مثل کسی که داره عبادت میکنه کیر ددیو صورت و لباتو از روی شرت میمالی به کیر کلفت ددی

ددی کیرشو در میاره و میگیره جلوت و تو این لحظه میخوای با تمام وجودت براش بخوری اما جلوتو میگیره و بهت میگه باید از تخماش شروع کنی شروع میکنی دولپی تخمای ددیو لیس زدن و اونارو می مکی و میکنی تو دهنت و مثل وحشیا تخماشو لیس میزنی تا ددی بهت اجازه بده بتونی براش بخوری بعد اینکه تمام تلاشتو برای خوردن تخماش کردی سرتو میگیره و بهت میگه دهنتو باز کنی و چشاتو ببندی و وقتی این کارو انجام میدی یهو کل اون کیر بزرگ و کلفتشو تو یه ثانیه همشو میکنه تو دهنت عوق میزنی اما مجبوری جلوی ددی تحمل کنی چون میدونی اگر لوس بازی در بیاری ددی خیلی ناراحت میشه و دیگه نمیتونی کیرشو بخوری، با تمام وجودت کل کیر ددیو میکنی تو دهنت و براش ساک میزنی و با حرکت دستای ددی هر ثانیه تندتر و تندتر میشه و تو ثانیه به ثانیه لذت بیشتری میبری تا اینکه یهو…!!!

اگر خوب بازخورد بگیره پارت بعدیشو میذارم

نوشته: بهزاد

دکمه بازگشت به بالا