دردام خیانت

وقتی بهم گفت که ما سه نفری میریم تا یکی دوشب مجردی رو با هم خوش بگذرونیم خیلی خوشخال شده بودم . من و سمانه وسمیرا دوستان دوران دانشگاهی هم بودیم . اونا دخترای شیطونی بودند و من آروم . سمانه شوهرش خیلی پولداربود و یه ویلا در نوشهر داشت که بهمون گفت آخر هفته ای رو میریم اونجا . اون دو تا خطشون با هم می خوند ..وقتی که اولین باردردوران مجردی  اونا رو با هم تنها در منزل سمانه  دیدم که دستشون لاپای همدیگه بوده و دارن با هم ور میرن از این حرکتشون خیلی بدم اومد .. با هم ور می رفتند . خیلی از این کارشون چندشم شد ولی اون روز نه تنها جلو من لخت شدن و لز کردند بلکه تاحدودی در اون جلسه و بعدش به طور کامل منو در دفعات بعد با خودشون هماهنگ کردند . سه تایی مون بد جوری به هم عادت کردیم . بعد از از دواج دیگه دور این کارو قلم کشیدم .با هم فارغ التحصیل شدیم .. و بعدش به نوبت یکی یکی از دواج کرده بودیم . حالا هم موقع رفتن به ویلای شمال بهشون گفتم دخترااگه بخواین از اون کارا کنین من نمیام .. دوتایی شون به من قول دادن از این خبرا نیست و فقط می خواهیم یه حال مجردی کنیم . یه بساط چای و قلیون و از این حرفا .. هر سه تامون بیست و هفت سالمون بود و در این دو سالی که از از دواجمون می گذشت بچه نخواستیم .. من به قول اونا اعتماد داشتم . از این که بعد از از دواج بخوام لز کنم حس می کردم که در حق شوهرم خیات کردم . اوایل بعد از ظهر پنجشنبه بود که رسیدیم به نوشهر . یک شهر زیبای ساحلی و در اواسط بهار .. هنوز برای شنا مناسب نبود .. تازه ویلا با دریا فاصله داشت . اما من از تماشای زیبایی ها و سر سبزیهای شمال لذت می بردم . چند ساعت بعد سه تا پسر که سن و سالشون تقریبا هم اندازه ما نشون می داد اومدند به ویلا . سه تا پسری که همکلاسای زمان دانشگاه ما بودند .. که با منم سلام علیکی داشتند . . دستشونو خونده بودم  . سمانه رو به گوشه ای کشیدم و گفتم ببینم اینا از فک و فامیلاتن که دعوتشون کردی ;/; من نیستم . بر می گردم تهرون …ولی می دونستم بی فایده هست .. پشیمون شده بودم . راه بر گشن نداشتم . کارد بهم می زدی خونم در نمیومد .-ببینم اگه برام نقشه ای چیده باشین حالتونو می گیرم . جیغ می کشم همه رو خبر دار می کنم که اینجاشده جنده خونه . پسرای پررو خجالت نمی کشن که  هوس زنای شوهر دارو کردن;/; -اونا تقصیری ندارن . من ازشون خواستم که بیان . رفتم به اتاقی که یک در پشتی هم داشت و بدون این که اونا رو ببینم می تونستم برم محوطه رو بگردم . فضای سرسبزی رو که باغ مرکباتش زیبا تر از قسمتای دیگه بود .. شامو که خوردم بازم رفتم تا واسه خودم بگردم . حتی از شنیدن صدای خنده هاشون چندشم می شد . جنده ها ..کثافتا .. پسرای پررو و از خود راضی .. این سه تا پسر اون وقتا هم خیلی به خودشون می نازیدن ولی من آدم حسابشون نمی کردم . دیگه از تماشای زیبایی های طبیعت و ماه و ستاره و شب آرام خسته شده بودم .. اومدم به اتاقم که بخوابم .. اون پنج تا رفته بودند به محوطه پذبرایی .. بوی قلیون خفه ام کرده بود . با این که قبلا می کشیدم ولی دو سالی بود که ترکش کرده بودم . سهیل وداود وامید این سه تا پسر دیوونه ای بودند که داشتند با سمانه و سمیر حال می کردند  دیگه باید دوستی خودمو با این بی بند و بار ها قطع می کردم . کاش بر می گشتم . صدای ناله ها و جیغ و داد های اون پنج تا نشون می داد که کارشونو شروع کردن .. سمانه : بچه ها یواش تر .. این سیما اگه بیدار شه ناراحت میشه . حساسیت داره .. سمیرا : پس می خواستیم بریم یه اتاق دیگه -جا تنگه . سهیل : درعوض شما دخترا گشادین سمیرا : بی ادب گشاد ننه ته .. پنج تایی با هم کل کل می کردند و  یواش یواش کنجکاو شدم به این که ببینم اونا که شوهر دارن چه جوری با چه تمایلی خودشونو در اختیار مردای غریبه میذارن . به اندازه دو سه سانت طوری که بتونم اون کانون عملیات رو زیر نظر داشته باشم در رو باز کردم . هر پنج تاشون کاملا مشخص بودند . کف هال ولو شده بودند . هیچی هم تنشون نبود . حالم داشت بهم می خورد از دیدن کیرپسرا و تن لخت زنا که یه روزی با هم لز می کردیم . سهیل و داود رفتن سراغ سمانه .. داود : بهتره سیما رو بیدارش کنیم دستمون جور شه -بچه ها گفتم دست از سرش و دارین . خودم جور سیما رو می کشم . سمیرا : منم کمکت می کنم . تنهات نمیذارم . فکر کردی رفیق خوب به کی میگن . تازه من و تو مثل خواهریم واسه هم . سهیل و داود دو تایی شون چسبیدن به سمانه . اونو رو هوا بلند کردند و بدون هیچ مقدمه ای یکی کرد توی کونش و یکی دیگه هم فرو کرد توی کسش . ..از این بر نامه ها رو من قبلا در فیلمها دیده بودم . از اون طرف هم امید رفته بود سراغ سمیرا .. اون دو تا با ماچ و بوسه شروع کرده بودند . با اعضای بدن هم ور می رفتند .. بالاخره اونا هم به فینال کار رسیدند .. نمی تونستم صحنه ها رو نگاه کنم .. نمی دونستم واسه چی .. شاید اونو خیانت در حق شوهرم می دونستم . شاید لجم گرفته بود . شایدم خوشم میومد و می ترسیدم از خودم و از دوستام و از وجدانم خجالت می کشیدم . رفتم چشامو بذارم رو هم خوابم نگرفت . ولی باید می خوابیدم . باید چشامو می ذاشتم رو هم . عادت داشتم شبا لباسام همه رو در آرم و با یه شورت برم بغل شوهرم و اونم همونو واسم درش بیاره . چقدر دلم هوا و هوس اونو کرده بود . با همون عادت هر شبم چشامو گذاشتم روی هم .. تو خواب خواب یه مرد غریبه رو می دیدم که اومده سراغم داره لختم می کنه . من جیغ می کشم . میگم شوهر دارم ولی یواش یواش راضی میشم لذت می برم .. چشامو باز کرده بودم . خیس عرق شده بودم .. بد جوری غرق هوس بودم ولی نمی خواستم با اون سه تا پررو باشم .. دوباره خوابم برد .. این بار در خواب حس کردم که دستای یکی روی باسنمه و دو تا دست دیگه داره با کمرم ور میره .. واااااییییییی بازم یه خواب دیگه ..  دوست داشتم این خوابو ببینم . نباید حواسمو می بردم جای دیگه که بیدار شم . دلم می خواست این خواب ادامه داشته باشه حداقل به این صورت لذت ببرم .. ولی خیلی طبیعی به نظر می رسید .. -داود فکر می کنی بیدار شه چیکار می کنه -مگه ندیدی چه جوری توی خواب ناله می کرد . اون بد جوری حشری شده . باید کیر درمانی شه وگرنه افسردگی می گیره ..سمانه هم پیداش شده بود -پسرا برین گم شین -هیس یواشتر بیدار میشه شما دو تا دخترا برین گم شین . بهتون قول میدم اونو طوری بیارم توی خط که همیشه یک پای شما در سفر هاتون باشه . -اگه بتونی که عالی میشه هفته دیگه بازم میاییم -البته اگه شوهراتون بهتون اجازه بدن .. منو با سه تا مرد تنها گذاشتند . می خواستم پا شم در رم . واقعا شرم آور بود . دلم نمی خواست . ولی دستای اونا روی بدنم قرار داشت .. امید : فکر می کنی هنوز خوابه یا خودشو زده به خواب .. داود : نمی دونم . ولی من خیلی زود متوجه میشم . نمی خواستم بفهمن که من بیدارم ..ولی اگه منو می کردند چی . اون وقت مجبور بودم بیدار شم . شاید دست از سرم بر دارن . بهتره صبر کنم ببینم چیکار می کنن . داود خیلی آروم شورتمو پایین کشید . با این حرکتش یاد خونه ام افتادم . کف دستشو گذاشت لای پام . برای لحظه اول حالم داشت بد می شد از این که دستی بیگانه رو روی کسم حس می کردم . ولی این حس بیگانگی لحظاتی بعد با لذت محو شده بود . حتما خیسی کس منو دیده . الان صداش در میاد و میگه که داره حال می کنه . من نباید نشون بدم که خوشم اومده . نباید نشون بدم که دارم لذت می برم . اونا دارن منو مث گوشت قربونی بین خودشون تقسیم می کنن و ازم کاری بر نمیاد . این نباید درست باشه . سهیل : خب داود خان جناب کارشناس نظر شما چیه .. -بچه ها این ظاهرا خوابه . گناه داره . بهتره دست از سرش بر داریم . بهتره برای یک بار هم که شده وجدان داشته باشیم .. نمی دونم چرا وقتی که داشت این حرفو می زد من ناراحت شده بودم . انگاری دلم می خواست که بمونن . می خواستم یه تکونی بخورم و متوجهشون کنم که بیدارم ولی اونا خیلی زرنگ تر و پررو تر از این حرفا بودند . ظاهرا کس خیس من کار خودشو کرد و داشتن فیلم میومدن .. فهمیده بودن من بیدارم البته در اون لحظات هنوز اطمینان نداشتم چند لحظه بعد فهمیدم . . . داود : سهیل خان شما چند ماهی رو بزرگتر از مایی . -با این حساب اذن دخول می فرمایید ;/; -صاحب اختیارید شما سر ور مایید . -این یک کار همگانیه . همه باید از این خوان نعمت بهره مند شیم .. داشتند با صحبتای ادبی منوبیشتر مشکوک می کردند . هر چند گفته هاشون واضح بود ولی نمی خواستم باور کنم که ممکنه بخوان کاری کنن .. یه لحظه دیدم که پنجه های دست یکی که بعدا فهمیدم مربوط به سهیل بوده روی کونم قرار گرفته و محکم فشارش میده تا بخوام کاری کنم و چیزی بگم کیر سهیل رفته بود تا ته کسم .. اول به یاد زندگی و شوهرم افتادم این که چه جوری می تونم تو روش نگاه کنم . چه جوری می تونم از عشق و دوست داشتن دم بزنم . ولی چند ضربه کیری دیگه فکر منو از تهرون به نوشهر کشوند . دیگه تمام افکار مزاحم ازم دور شده بود . هنوز دلم نمی خواست که چشامو باز کنم . ..-داود عجب کسی داره این .. تنگ تنگ . جون میده بیست و چهار ساعت اونو داشته باشی یه اسپری به کیرت بزنی قرص بخوری همین جور اونو بکنی بکنی بکنی . من می دونستم همون وقت که هم کلاس بودیم می دونستم چه باریه چه تیکه ایه . انگاری تن و بدنم قفل کرده بود سهیل پی در پی ضرباتشو وارد کسم می کرد و کیرشو بیرون می کشید .. -جنده ! می دونم خیلی حال می کنی .. اینجا رو نتونستم تحمل کنم .. -جنده عوضی ننه اته . خجالت نمی کشی ;/; .. ولی حوصله جر و بحث بیشتر با اونا رو نداشتم . هم این که از سکس لذت می بردم و هم این که اونا سه نفر بوده نمی شد با اونا کل کل کرد .سهیل  کمرمو گرفت و منو گذاشت زمین و تا به خودم بیام رفت زیرم قرار گرفت . دستاشو دور کمرم حلقه زد و کیرشو روی کسم تنظیم کرده اونو از همون پایین فرو کرد توی کسم .. نههههههه حالا نوبت این بود که داود کمرمو بگیره و کیرشو به کونم فشار بیاره .. سر کیرشو طوری به سوراخ کونم فشار داد که دادم رفت آسمون .. من فقط یک بار به شوهرم کون داده بودم . اونم از بس روش منت گذاشتم که دیگه جرات نکرد ازم بخواد که بهش کون بدم .. -آشغال مگه زوره خب نمیره .. منو کشتی . کونم پاره شد . من جواب شوهرمو چی بدم .. -ببین امید برو از سمانه اون ژل کونو بیار .. .. دو دقیقه بعد حسابی سوراخ کون منو چرب و چیلی کرده و حالا داود کیرشو محکو به کون من فشار می داد . -جووووووون من اون کون کونتو تا ته کونتو بخورم .. . معلوم نبود این چه معجونی بوده که به کونم زدند که دیگه احساس درد نکردم تازه از این که دو تا کیر رو با هم توی سوراخام حس می کردم احساس لذت می کردم . امید هم کیرشو آورد طرف دهنم .. لامپ اتاقو روشن کردند به این بهانه که می خوان تن و بدن منو بهتر ببینند . هرچی بهشون گفتم که در تاریکی شاعرانه تره اعصاب آدم آروم تر میشه به گوششون نرفت که نرفت . خلاصه اولش یه خورده خجالتم میومد . حداقل در تاریکی می شد یه احساس شرمی کرد ولی اون جوری اولش نمی دونستم چه عکس العملی نشون بدم ولی  پس از چند لحظه که دیدم همه مثل همیم دهنمو باز کرده و کیر امید رو با جان و دل و اشتها فرو بردم توی دهنم .. یه لحظه یه چیزی یادم اومد . برای چند ثانیه ای کیر رو بیرون کشیدم … -آههههههه .. پسرا… پس سینه هام چی … دوباره کیرو فرو بردم توی دهنم .  راستی راستی احساس یه دختر مجرد رو پیدا کرده بودم . با یک شور و حال بی نظیر داشتند منو می کردند . شنیده بودم که پسرای مجرد وقتی به زنی برسن به اونا رحم نمی کنند . و حداکثر شور و هیجان خودشونو نشون میدن ولی این جوری که اونا با من طی می کردند فکر نمی کردم به این زودیها ازم سیر بشو باشند . طوری خوشم میومد که خیلی زود تر از اون چه که فکر می کردم منو به ار گاسم رسوندند . کیر سهیل وقتی که توی کسم بود این اتفاق افتاد .. .. سه تایی شون با هم هماهنگ کرده بودند که یک زمان آبشونو توی تن من خالی کنند . نمی دونستم به کدوم کیر توجه کنم . خیلی جالب بود . کیر امید و با هوس و هیجان ساک می زدم .. قبلش از امید خواسته بودم که تا وقتی که شدت میک زدن من   زیاد نشده لذتش به اوج نرسیده توی دهنم خالی نکنه . می خواستم که این جوری حواسم پرت نشه به آب کیری که میره توی دهنم و اول اون آبایی رو که وارد کس و کونم میشه به خوبی حس کنم . کون دادن  من برای دومین بار بود ولی نوش جون کردن آب کیر برای اولین بار .. وووووویییییی دو تایی شون با هم توی کس و کون من خالی کردند . چقدر حال می داد و این دو تا پسر چه آبی هم داشتند .. یه احساس آ رامش و سبکی به من دست داده بود که فکر می کردم من دارم سیراب از تشنگی میشم .. امید دید تا دوستاش کارشونو کردند خودشم دیگه امون نداد .همراه با میک زدن من کیرشو هم توی دهنم حرکت می داد و عقب جلو می کرد .. سرانجام آب کیرشو توی دهنم حس می کردم . اولش کمی سختم بود ولی اون کیرشو تا ته فرو کرد توی دهنم .. من دیگه نفسم بند اومده بود . مجبور شدم آبش همه رو بخورم . همه شون که خودشونو یه بار تخلیه کرده بودند افتادن رو من . بازار بوسیدن تنم داغ شده بود . طوری دوباره حشریم کرده بودند که فریاد می زدم نا مسلمونا بی انصافا چند بار باید بگم من کیر می خوام کیر … کیر … دوباره شروع کردن به گاییدن من .. از حال رفته بودم .. انگاری میون مردای لخت خوابم برده بود . صبح که چش باز کردم دیدم که ما نفر کنار همیم .. مردا خواب بودند و سمانه و سمیرا با لبخند اومدن طرف ما .. سمانه : دخترا اگه موافقین تا مردا خوابن بریم اون اتاق رو تخت یه صفایی بکنیم یه دستی به تن و بدن هم بکشیم و خودمونو واسه آقایو ن آماده کنیم .-دخترا منو انداختین به دام .. چقدر راحت خیانت کردم . ….طوری سر حال و حشری و هیجان زده بودم که نخستین نفری بودم که خودشو انداخت روی تخت . من و سمانه و سمیرا , لیلی مجنونانه به هم نگاه می کردیم . کسم هوس دستای اونا رو داشت . هیچوقت تا به این حد هوس لزو نکرده بودم . این لذتو وقتی بیشتر می تونستم حس کنم که به این فکر کنم که سه تا کیر کلفت در اتاق بغلی انتظارمونو می کشند .. این برای من شروع تحولی برای تنوعی شیرین بود … ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا