در یک شب سرد
+آبتین بسه دیگه هی پریا پریا ، همه چیزت شده من ، نمیخوام برام دل بسوزونی، ولم کن بزار زندگیمو بکنم ،
هیچ وقت اعصبانیت اون لحظه رو یادم نمیره و معصومیت آبتین رو که با بغض گفت باشه اگه تو اینو میخوای من مشکلی ندارم ،
حالا با چه رویی بر میگشتم پیشش اونم بعد از اتفاقی که پیش بینی کرده بود و من قبول نمیکردم ،
سومین ازدواج ناموفق فقط بخاطر بچه دار نشدن دیگه رمقی به مقابله با آنچه خواسته آبتین بود برام نزاشته بود ،
ی چشم اشک و ی چشم خون زنگ زدم و حالش رو پرسیدم ، مثل همیشه باهام خوش رفتار بود و بعد از کلی صحبت کردن حال شوهرم رو پرسید ، جوابی نداشتم بدم و انگار که نخوام بگم آهسته گفتم همه چیز بینمون تموم شد ،
اصلأ سرزنشم نکرد و بلافاصله پرسید پس الان کجایی ؟
دوست نداشتم باز سر نقطه اول برگردم و از طرفی نمیشد تا ابد توی مسافر خونه موند ،انگار آبتین منتظر همین لحظه بود و بدون اینکه نظر منو بخواد آماده حرکت شد ،
هوا بدجوری طوفانی بود و نگرانش شدم و هر ساعت باهاش تماس میگرفتم ،
بلاخره بعد از هشت ساعت رسید به لوکیشنی که براش ارسال کرده بودم ،
اونجوری که دلم میخواست نتونستم بغلش کنم و عجله داشت برای برگشتن ،
کل روز رو نخوابیده بود و الانم میخواست که برگردیم ،
چندتایی میوه گرفتم تا توی مسیر براش پوست بگیرم ،
ست گرمکن ورزشی سیاه تنش بود با ی کتونی آبی نفتی ،ریش گذاشته بود و بهش میومد ،
شلوار دمپا کشی گشاد سفید با ی هودی همرنگش تنم بود و کلاه هودی رو بجای شال روی سرم کشیده بودم و بندش رو از شدت سرما زیر گلوم بسته بودم ،
توی مسیر سرگذشت این یک سال نبودنم رو از هم پرسیدیم ،
چهار ساعتی از مسیر رفته بودیم که شاشم گرفته بود ،
آبتین وایساد و مثل بقیه کاراش بین خودش و در ماشین قرارم داد تا کسی نبینه و منتظرم شد تا کارم تموم بشه ،
چندتایی دستمال کاغذی به خودم کشیدم و از سوز سرما رفتم صندلی های عقب دراز کشیدم ،
آبتین از صندوق ماشین پتوی مسافرتی و بالشت برام آورد و شروع به حرکت کرد ،
هنوز بیدار بودم و میدیدم که آبتین پشت فرمون خوابش میومد و مسدود شدن جاده باعث شد قبول کنه ی کم استراحت کنه،
آبتین ماشین رو کنار چندتا ماشین دیگه کنار جاده پارک کرد و روشن نگه داشت تا گرم بمونه،
خیلی نگذشت که از سرمای زیاد دستای آبتین توی آستین رفت،
اولش تعارف کردم ولی بعد اصرار کردم بیاد کنارم تا با پتو خودمون رو گرم کنیم،
آبتین بالشت رو پشتش گذاشت و به گوشه در تکیه داد و پاهاش رو کف ماشین دراز کرد و من توی بغلش سرم رو روی سینش گذاشتم و پاهام رو توی سینم جمع کردم و با پتو تا جایی که میشد خودمون رو پوشیدیم ،
یک دست آبتین درست زیر سینه هام قفل شده بود و دست دیگش روی بدن خودش بود و دستای خودم رو بین رونام گذاشته بودم ،
نیم ساعتی گذشته بود و هنوز از شدت سرما خوابم نبرده بود و سرما از زیر پتو به بدنم میزد ،
با جابجا شدن آبتین پیشنهادی بهش دادم که میدونستم بدش نمیاد ،
آبتین روی صندلی طاقباز دراز کشید و یکی از پاهاش رو روی صندلی جمع کرد و یکی دیگه رو کف ماشین گذاشت و من روی بدنش دراز کشیدم ، سرم رو تا کنار سرش بردم و یک دستم رو زیر سرم و روی بالشت گذاشتم و ساعد دست دیگم رو روی پیشونی آبتین گذاشتم و رونام رو وسط پاهاش گذاشتم و پنجه پاهام رو از زیر پتو به شیشه زدم ،
جفتمون پتو رو خوب دور خودمون پیچیدیم ،
این پوزیشن اون چیزی که من فکر میکردم نشد و اصلأ راحت نبودیم ،
یک دست آبتین روی کمرم بود و یک دستش که از پتو بیرون میافتاد رو مجبور شد با دست دیگش دور بدنم قفل کنه ،
استخون های قفسه سینش تا ترقوه و فشار دستاش روی بدنم و سوزش سرما همه و همه منو اذیت میکرد و آبتین که باید وزن منو تحمل میکرد ،
امشب شب سختی بود و فقط من میتونستم آسونش کنم ،
رونام رو حرکت دادم تا آنچه رو همیشه برای من میخواستش رو حس کنم در اولین تماس رونم که چیزی حس نمی کردم، شیطنتم رو ادامه دادم تا اینکه بالاخره حسش کردم،
یکی از رونام رو روش گذاشتم و آروم ماساژش میدادم،
هم من و هم آبتین سعی در انکار حس تغییرات بدنمون داشتیم،
خیلی نگذشته بود که گرمکن آبتین رو به بالا در حال ورم کردن بود و دیگه کاملاً حسش میکردم،
به سختی بین دو تا رونم نگهش داشتم،
آبتین ابتدا با نچ ریزی سعی در بیخیال کردن من داشت ولی وقتی کاملاً واضح داشتم باهاش ور میرفتم با تجربه تلخی که ازم داشت گفت پریا اذیتم نکن ،
واضح گفتم دیگه هیچوقت اذیتت نمیکنم ،
منظور حرفمو نگرفت و کمی دیگه توی اون حالت موندم و بیشتر روی کیرش مانور دادم و خودمو پایین کشوندم تا اتصالی به کصم داشته باشه و با اتصالش به چوچولم خودمو روش میکشوندم ،
هنوز آبتین باورش نشده بود منم اونو میخوام ،
از هیجان سرما رو فراموش کرده بودم ،
دستم رو بین بدنمون بردم و روی کیرش گذاشتم حسابی بزرگ شده بود و از روی شلوارش ترسناک نشون میداد ،
آبتین غافلگیر شده بود و نمیدونست باید چکار کنه ،
دستم رو به زیر شورت و شلوارش بردم و دست سردم رو به روی کیر داغش گذاشتم ،
آبتین جفت دستاش رو به کمکم آورد و سعی در پایین کشوندن شلوارش داشت ،
از بدنش فاصله گرفتم و کیرش رو بیرون کشیدم و چندباری توی دستم بالا و پایینش کردم ، حسابی آماده شده بود ،
غلطیتم و پتو رو کنار زدم و طاقباز روی بدنش دراز کشیدم و شلوارم و شورتم رو تا وسطای رونام پایین دادم و کصم رو در مجاورت کیرش قرار دادم ،
یک کف پام رو روی رون آبتین و یکیش رو به بالای شیشه گذاشتم ،
آبتین دست خیسش رو به کیرش رسوند و کیرش رو خیس کرد و به روی کصم گذاشت ،
کص و کونم یخ زده بود و میخواستم سریع شروع کنه ،
کیرشو به کصم فشار داد تا راهشو پیدا کنه و در یک لحظه ناب کلاهک کیرش داخل کصم رفت و ی آهی از سینم دراومد ،
آبتین پایی که کف ماشین گذاشته بود رو به زیر رونم گذاشت و کف پاش رو به لبه پایینی شیشه گذاشت و به آرومی کیرش رو توی کصم تلمبه میزد ،
جفتمون سعی بر این داشتیم مقدار بیشتری از کیرش رو داخل کصم کنه ولی تا نصفه رفتنش هم غنیمت بود و به سختی با هم کیرش رو عقب جلو میکردیم ،
یکی از دستان آبتین به رونم بود و دست دیگش رو از روی لباسام به سینم رسوند ،
وای که در این شب سرد چه کامی میداد این سکس که همیشه ازش فراری بودم ،
با دو بار در اومدن کیرش از توی کصم دستم رو بردم و کیرش رو بین انگشتام گذاشتم و نذاشتم که کیرش در بره ،
در تمام مدت سرم رو به بالا بود و جایی نبود که سرم رو بزارم ،
گرم شده بودم از شهوت و هر تلمبه رو توی کصم حس میکردم و ازش لذت میبردم ،
دستم که روی کصم بود و دست آبتین روی سینم کمک کرده بود حسابی حشری بشم و خودمو بیشتر به کیرش فشار بدم ،
داشتم برای ارضا شدن آماده میشدم که کیر آبتین از کصم در اومد و حرصم گرفت و بلند شدم و یک پام رو کف ماشین گذاشتم و یک پام رو کنار آبتین و روی صندلی گذاشتم و کیرش رو توی دستم گرفتم و زیر کصم تنظیم کردم ،
از فشار شهوت بدنم نفهمیدم چرا یک دفعه همه کیرش رو داخل کصم جا دادم تا آهم گوش آبتین رو کر کنه سریعاً بالا اومدم و بعد شروع به بالا و پایین پریدن روی کیرش کردم ،
یک دستم به روی صندلی راننده بود دست دیگم به روی پشت صندلی های عقب بود و خیلی آروم و با ریتمی که دوست داشتم بالا و پایین میکردم ،
آبتین لذتش رو با دست گرفتن به زیر رونم نشون میداد ،
بلاخره چیزی که میخواستم اتفاق افتاده بود
و خودمو آماده ارضا شدن دیدم و با رها کردن چند آه بلند از عمق سینم بدنم شروع به لرزیدن کرد و برای آخرین بار بالا رفتم و بی جون روی کیرش افتادم و شروع به تکون دادن کصم روی کیرش کردم تا با حس کیرش توی کصم لذت پایانی ارضا شدن رو ببرم ،
چیزی که از مردها نمیشه تشخیص داد لحظه ارضا شدنشونه ، متوجه شدم آبتین میخواد هرجور شده تلمبه ای توی کصم بزنه ،
خودمو بالا گرفتم تا راحت تر تلمبه بزنه و همون لحظه بود که پاشیدن قطراتش رو توی کصم حس کردم ، از شدت سرمای بیرون انگار که این داغ ترین آبی بود که توی کصم حس کردم ،
بدجوری آب کیرش ترسوندم و انگار داشت جایی میرفت که تا حالا آب هیچ مردی نرفته ،
نمیدونستم باید از این حالت که شبیه به توهم بود خوشحال باشم یا ناراحت ،
اگه بلاخره حامله شده باشم چی؟
یعنی میتونم بچه ی مرد شصت و یک ساله رو بزرگ کنم ؟
اصلاً اون بچه میشه بچه من یا داداشم؟!
نوشته: پریا