دوران نامزدی و اولین رابطه
سنم خیلی پایین بود که عاشق یه خانوم خیلی زیبا و جذاب شدم . خیلی خانواده پولداری نبودیم ولی تو همون سن ضمن درس خوندن کار هم میکردم، وقتی به بابام موضوع رو گفتم فکرشم نمیکردم که منو همراهی کنه و بخواد از دختره یا از خانوادش چیزی بدونه . گفتم شاید بگه اصلا صحبت این چیزا رو نکن که خیلی زوده ، اما اینطور نبود و بر خلاف تفکری که داشتم خیلی سریع پاسخ مثبت داد وحاضر شد پا پیش بذاره
پرانتز باز ( تو این مدت من یه ارتباط دوستی خیلی سالم با این خانم خوشکله داشتم و مدتی بود که به عنوان کاروز تو مغازه نقلی و حرفه ای که داشتم کار میکرد و از پیشنهادات من به خانوادم کاملا با خبر بود )
فرداش اومدم مغازه و بهش گفتم که خانوادم موافقت کردن که بیان برای خواستگاری ، هردومون خوشحال بودیم و یه حس عجیبی داشتیم که متاهلا فکر میکنم این حس رو درک کردن ( البته از نوع خانواده های سنتی )
شب خواستگاری شد و صحبت شد وبا اینکه خدمت نرفته بودم وکار و سرمایه درستی نداشتم و در کنار همه اینا دانشجو هم بودم پدر الی قبول کرد و ما طی یه مراسم تقریبا بعد از گذشت یک ماه نامزد شدیم و صیغه محرمیت و از این داستانا
و اولین روز بعد از محرم شدن 😍
ظهر بعد از مغازه با هم رفتیم خونشون ( تو مغازه کمی دست همومیگرفتیم و در مورد آینده و … با هم صحبت میکردیم ) یه آژانس گرفتیم و عقب پیش هم نشستیم . عطر تنش تو ماشین منو تو ابرا برده بود واقعا از اینکه کنارش نشسته بودم لذت میبردم
رسیدیم خونه و با یه ناهار خیلی خوشمزه از طرف مادر خانمم پذیرایی شدیم ( اینم بگم که خانواده اونها نسبت به ما راحتر بودن) بعد از خوردن ناهار به پیشنهاد الی رفتیم تو اتاق و درب روهم بستیم که استراحت کنیم و عصرش بریم مغازه ، نفسهامون به شمارش افتاده بود ، خصوصا من بدون اغراق میگم هر دومون تجربه ای نداشتیم چون خیلی کم سن بودیم . البته خب من بعضی وقت ها فیلم میدیدیمیه چیزایی بلد بودم .
دوتامون روی زمین نشسته بودیم و به دیوار تکیه داده بودیم ، موهای پر پشت و خرمایی رنگش روی شونه هاش افتاده بود ، یه پیراهن کشی از جنس لی تنش بود که سینه های بزرگش داشتن دکمه هاشو پاره میکردن و یه دامنم پاش بود که وقتی زانو هاش جمع بود تقریبا تا پایین پاش بود . من دیگه تحمل نداشتم با یسری حرفهای عاشقانه و ابراز احساسات دستمو انداختم دور گردنش و شروع کردم گونه های تپلی و قشنگش رو بوس کردن ، دست دیگه رو سینه هاش گذاشتم و از لمسشون واقعا حس خیلی خوبی میداد . شروع کردم به خوردن لبهاش و یواش یواش مکیدن لبهاش ، نفس هر دو به شمارش افتاده بود فضای عجیبی بود برای هر دوی ما و اینجا بود که دستم رو بردم زیر دامنش ، فقط یه شرط پاش بود . دستمکه رو شرت گذاشتم حس کردم که خیس خیس و لزجه به چشماش نگاه کردم که سرخ شده بود دیگه تحمل نداشتم و بهش گفتم بخوابه ، دامنش رودادم بالا و دیدم که واقعا از لبه شرتش آب زده بیرون نفسامتند تر شده بود دامن و شرتش رو در آوردم ، باورم نمیشد کسی که عاشقش بودم و عطر تنش برای دیوانه کردن من کافی بود الان برهنه جلوی من خوابیده و مال من شده بی اختیار وبدون تجربه قبلی سرم رو نزدیک کسش بوردم و بوی دیوانه کننده ای رو حس کردم حالا دیگه هیچ چیز نمیتونست جلوی منوبگیره دکمه های پیرهنش روباز کردم سوتین کشی و سینه های خیلی بزرگ و خوش فرم کمی خجالت میکشید ولی اونم به اندازی داغ شده بود که چیزی به عنوان حیا رو مثل من فراموش کرده بود حالا دیگه کامل لخت شده بود . لباسای خودم رودر آوردم ، شرتم هنوز پام بود که متوجه نگاه سنگینش به کیرم شدم . یه دفعه خندید گفت وای این چقدر بزرگ شده ، گفتم عشقم با این چیزایی که شما رو کردین الان باید منفجر میشد 😁
به پهلو کنارش خوابیدم وگرفتمش تو بغلم گرمای بدن همدیگه روحس کردیم اما از فکر کسش بیرون نمیومدم . برگشتم طوری که کیرم بالا سرش بود و خم شدم و شروع کردم به بوسیدن کسش ویواش یواش زیون زدن . وای دیوانه کننده بود صدای نفس نفس زدنش کاملا شنیده میشد یه دفعه با یه دستش کیرم رولمس کردم و وقتی گرمای دستش رو رو کیرم حس کردم با ولع بیشتری خوردمش و بعد از مدت کمی با یه تکون شدید ارضا شد طوریکه تمام زیر پاش از آب کس خودش و دهن من خیس شده بود .
بی حال شد ولی رضایت و لذت رو تو چشماش میدیم ، اما هنوز کار تمام نشده بود و من ارضا نشده بودم . بخاطر رسوم مسخره خانوادگی از کردن تو کس محروم بودم ( که البته تحمل نکردیم و چند وقت بعدش کاری کردیم که ماله کشیش در شب عروسی خودش یه داستانه کامله ) بهش گفتم برام بخوره ، وقتی لباش رو روی کیرم گذاشت چون کمی جلوش خیس شده بود اول کمی از مزش خوشش نیومد بعدش که پاک کرد شروع به خوردن کرد اما چون خیلی داغ بودم و کمی آب منی خارج میشد حس کردم اذیت میشه وفکر دیگه ای به سرم زد ، خوابوندمش و گفتم با دو دستت سینه هات رو جمع کن ، سینه های بزرگ و نرم کمی بین سینه هاش رو خیس کردم و کیرم روگذاشتمبینش انقد داغ و حشری بودم که با دو سه بار عقب جلو کردن ارضا شدم و کلی آب روی سینه وگردنش ریخته شد
بعد از تمیز کردن خودمون وپوشیدن لباس هامون تو بغل همدیگه قفل شدیم ویکی از بهترین خوابهای عمرمون رو کردیم و عصر هم رفتیم مغازه
داستان کاملا واقعی حدود ۱۴ ساله ک از ازدواجمون میگذره ، سکسامون الانم کم از روزهای اول نداره وکلی داستان های باحال داشته که اگر دوستان مایل باشن خدمتتشون مینویسم
نوشته: امیر