دیونه خونه (۳)
…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه
وقتی ترس مادر زنم رو از دیده شدن من با خودش رو دیدم بدون هیچ سوال و اما و اگری رفتم زیر اوپن و دو زانو نشستم ، مادر خانومم سریع اومد جلوی من ایستاد تا کسی نتونه من رو اون زیر ببینه!
-مامان؟ پریود شدم ، شما نوار بهداشتی ندارین!؟
از اونجایی که حرفی از من نشد فهمیدم الهام جونه که پریود شده!
-تو کشوی لباسهام فکر کنم یه چندتایی باشه ، برو خودت نگاه کن.
ای جونم پس هنوز مامان خانوم به سن یائسگی نرسیده و پریود میشه! از اون سینههای درشت و سفتش کاملا مشخص بود که هنوز به دوران بازنشستگی نرسیده و حالا حالا ها میتونه جماعتی رو به فیض برسونه! تو همین فکرها بودم که شیطون درونم باز کودتا کرد و کل امور رو به دست گرفت! پاهای مامان زهره تقریبا به من چسبیده بود و فقط کافی بود دامن بلند و حریر طورش رو کمی بالا بدم و به اون پوست مرمرینش برسم، وقتی که زهره جون با احتیاط چرخید فهمیدم الهام وارد آشپزخونه شده، اما برای من اهمیتی نداشت و دوست داشتم از این فرصت باد آورده سریعتر استفاده کنم، برای همین یک دستم رو از پایین وارد دامن مامان زهره کردم و از ساق پاش تا رونش رو به آرومی بالا رفتم، بی حرکت بودن زهره جون خیلی برام جالب بود و این برای من یعنی چراغ سبز و اجازه ورود دست دومم، با هر دو دستم رونهای نرم و لطیف مادر خانومم رو نوازش میکردم و از بدن گرم و نرمش داشتم لذت میبردم که یکهو زهره جون رَم کرد و با پشت پاش ضربهای محکم به قفسه سینهام زد!! نفس داشت بند میومد، هم بخاطر شدت ضربه بود و هم حسابی شوکه شده بودم!
صدای باز شدن در یخچال و ریختن آب توی لیوان رو میتونستم بشنوم، هیچ صحبتی بینشون نبود و کاملا مشخص بود ایستادن و خیره شدن مامان به الهام یه مقدار غیر طبیعی بنظر میرسید!
-چیزی شده مامان!؟
-نه عزیزم یه مقدار پام درد میکنه وایستادم تا بهتر بشه!
-خوب بیا بشین چرا وایستادی!؟
-نه عزیزم خوبه ، برو تو اتاقم خودت نوار بهداشتی رو بردار
الهام با گفتن “باشه”ای متعجبانه و مشکوک از آشپزخونه بیرون رفت و چند لحظه بعد مامان زهره با چهرهای ناراحت خم شد و با صدایی آروم اما شاکی گفت؛
-وحید آقا هیچ معلوم هست چیکار میکنی!؟
-ببخشید مادر جان یه لحظه شیطون گولم زد!!
-خجالتم خوب چیزیِ والا!!
با گفتن این جمله با همون چهرهٔ عصبانی و ناراحت بعلاوه مقداری ناز و عشوه برگشت و رفت پای سینک و خودش رو مشغول ظرفها کرد!
واکنش مامان زهره عالی بود، از نظر من این واکنش یعنی ٫نه تنها از اینکارت ناراحت نشدم بلکه اگه یخورده دیگه اصرار کنی و نازم رو بکشی حتما باهات سکس میکنم !٫
با این تحلیل از زیر اوپن بیرون اومدم و رفتم پشت زهره جون و با احتیاط خیلی خیلی زیاد بهش نزدیک شدم و سعی کردم فاصلهٔ چند سانتی رو باهاش حفظ کنم :
-مامان جون؟ ببخشید منو! به خدا وقتی اون پاهای خوشگلتون رو نزدیک خودم دیدم به مغزم خون نرسید و بی اراده نوازشتون کردم!!
سکوت مامان خوشگله رو دوست داشتم، شونهاش رو بوسیدم و وقتی بازهم هیچ حرکتی ازش ندیدم ، کیرم رو به لای کونش چسبوندم و دوباره بوسش کردم اینبار از گردن سفید و کشیدهاش !
امیدوار بودم بازهم سکوت کنه اما چند لحظه بعد با آرنجش از پشت محکم به شکمم زد و سعی کرد خوش رو از من جدا کنه!
-وحید اون روی من رو بالا نیار هااا! خجالت بکش ! خیر سرت تو دورهٔ نامزدیت هستی و…
هنوز حرف مادر خانومم تموم نشده بود که صدای الهه بلند شد
-ماماااان؟ مامان؟
این دفعه بدون اینکه زهره جون چیزی بگه یا اینکه دلیل این مخفی کاری رو بدونم، خودم رفتم زیر میز نهار خوری و دوباره مامان خوشگله اومد جلوم ایستاد تا من رو کاور کنه!
هیچ وقت تا اون زمان به این اندازه جسارت و لودگی نکرده بودم، انگاری یه چیزی از درونم داشت انگولکم میکرد تا سیخ تو کون همهٔ خانومهای خونه بکنم!!
وقتی مامان زهره جلوم ایستاد دوباره خریتم گل کرد و اینبار از روی دامن دستم رو گذاشتم لای چاک کون گرم و نرم زهره جون!!
از حرکت بدنش و سفت کردن کونش معلوم بود باز میخواد ادای تنگا رو دربیاره و باز شاکی بشه ، اما یک ذره هم به تخمم نبود، خیلی دوست داشتم ته جنبه این خانواده رو ببینم!
الهه که فکر میکرد من حتما توی آشپزخونهام ،وقتی من رو اونجا پیدا نکرد، با صدایی متعجب و نگران از مامانش پرسید؛
-عه! مامان تنهایی!؟ وحید اینجا نیست!؟
-نه!
-نمیدونی کجا رفته؟
-رفته تو کون من!!!
-وااااا چه بد اخلاق!!
وقتی این جملهٔ زهره جون رو شنیدم میخواستم پاره بشم از خنده ! کون گندهاش رو به نشانه ‘دهنت سرویس با این جملهات’ فشاری دادم و منتظر واکنش مادر خانومم شدم!
چند لحظه بعد وقتی زهره جون مطمئن شد دخترش از آشپزخونه دور شده کمی چرخید و بدون اینکه چیزی بگه ضربهای به دستم که لای کونش بود زد و دوباره رفت پای سینک!!
منم از زیر میز دراومدم و روی صندلی نزدیک به مادر خانومم نشستم و اینبار خیلی ریلکس وقتی مشغول کار بود کونش رو با هر دو دستم شروع به مالیدن کردم که به محض تماس دستم برگشت و با صدای آروم اما به شدت شاکی انگشت اشارهاش رو به نشانه تهدید جلوی صورتم گرفت ؛
-وحیییییید!!! خجالت بکش احمق! برای آخرین بار میگم اون روی سگم رو بالا نیار!
تو دلم گفتم ‘جون ، روی سگتم سکسیه!!’
لبخند احمقانهای روی صورتم بود و با نگاه به چشمای قرمز زهره ‘چشمی’ گفتم و از آشپزخونه زدم بیرون .
بعد از توجیه الهه برای غیبتم ، متوجه شدم عصر دخترها قراره برن تولد دختر خالهشون، سریع برنامه عصرم رو تغییر دادم تا بیشتر در کنار خانه و خانواده مخصوصا مامان زهره باشم و از تنهایی در بیارمش!
عصر من زودتر زدم بیرون و جلوی در منتظر بیرون اومدن دخترها شدم و وقتی اونها رفتن به بهانهٔ جا گذاشتن گوشیم دوباره برگشتم در خونه و زنگ در رو زدم
-سلام مامان جون ببخشید گوشیم رو باز جا گذاشتم
-بیا بالا
نوع صحبت کردن مامان جون چقدر خودمونی شده بود ! وقتی رسیدم بالا در واحد نیمه باز بود و خبری از زهره جون نبود، با لبخند وارد خونه شدم و به آشپزخونه سری زدم اما زهره جون اونجا نبود.
-مامانی؟ کجایین؟
صدای مکالمه تلفنی رو از توی اتاق زهره جون شنیدم و بدون اینکه در بزنم ، در نیمه باز رو کامل باز کردم و رفتم روی تخت زهره جون نشستم ، با چشمایی گشاد نگاهی بهم کرد و سری از روی تاسف برای من یا خودش تکون داد و رفت جلوی آینه اتاقش وایستاد؛
-باشه عزیزم مراقب خودت باش، خوش بگذره
حدس زدم اونطرف خط پدر خانومم بوده و احتمالا بهش خوش گذشته و قرار نیست به این زودی ها از تفریحاتش دل بکنه و بیاد سر خونه و زندگیش!
-بابا جون بودن؟
-بله
-امشب نمیان؟
-به شما ربطی نداره! مگه گوشیت رو جا نذاشته بودی!؟ چرا اینجا نشستی پس!؟
وقتی مامان خوشگله این حرفهای تند رو بهم زد همچنان داشت توی آینه به خودش نگاه میکرد ، برای همین از روی تخت بلند شدم و رفتم از پشت بغلش کردم ؛
-مقصود تویی خوشگلم،گوشی و شارژر بهانهاس!
دستام رو روی سینههای درشتش گذاشتم و محکم توی سینهام فشارش دادم و بوسه داغی هم از گردنش کردم!
-نکن وحید، زشته احمق، من مثلا مادر زنت هستم!
-تو عشق منی خوشگلم، من واقعا عاشق این اندام سکسیت شدم!
-نه اینجوری نمیشه ، یه لحظه صبر کن ، بیا بریم تو حمام!!!
جاااااان! چقدر سریع! نه به اون نمیدن نمیدمش! نه به اینکه بعد از یه ماچ میخواست بریم تو حمام!!
بشکن زنان پشت سر مامان زهره راه افتادم تا بریم داخل حمام
-خوب بشین مثل همون موقع که زیر اوپن بودی مشغول شو!
از نوع برخوردش زیاد خوشم نیومد ، حتی کمی هم ترسیدم! خیلی خشک و جدی از من میخواست یه رابطه پر از احساس و عشق و حال رو شروع کنم!!
بی معطلی جلوی پای مادر خانومم زانو زدم و سریع دستم رو از پایین دامنش بردم داخل و رون و کون خوشگلش رو لمس کردم ، چشم و ابرویی برام اومد به این معنی که ‘خوب بعدش، همش همین بود!’
لبخندی با تردید بهش زدم و با دست دیگهام دامنش رو بالا زدم و خودم کامل رفتم زیر دامنش، جونم به این خانواده، جونم به یه همچین مادری، زهره جون کس و کونش رو شیو کرده بود و بدون شورت کس غنچه شدهاش رو جلوی صورت من گرفته بود تا براش بخورم ، دو دستم رو روی کونش گذاشته بودم و با فشار اونها به سمت صورتم زبونم رو روی کس جذاب و خوشگل زهره جون کشیدم ، چند لحظه بعد وقتی حسابی زبونم لای کس مادر زنم در حال بالا و پایین بود ، احساس کردم زهره جون پاهاش رو کمی بیشتر باز کرد و دستش رو از بالا وارد دامنش کرد و با دو انگشتش کمی بالای کسش رو مالید و دو طرف کسش رو با انگشتاش باز کرد و یه لحظه به خودم اومدم که دیدم زهرهٔ جاکش مثل شیر آب داره روی من میشاشه!!!
-آآآی کثافت!!! داری چیکار میکنی؟
-باید تو دهن یه همچین داماد هیزی شاشید!
بی پدر شاشش بند نمیومد! تازه دستشم گذاشته بود پشت سرم من که قطرهای دور ریز نداشته باشه ! به هر مکافاتی بود سرم رو از زیر دامن خیسش بیرون کشیدم، زهره رسما زده بود به سرش و دچار جنون شده بود، وقتی سرم رو از زیر دامنش بیرون آوردم و خواستم بلند بشم آنچنان سیلی محکمی به صورت خیسم زد که تعادلم رو از دست دادم و کف حمام افتادم!
-کجا!؟ مگه نمیخواستی کس منم ببینی و بخوریش! بیا دیگه اینم کسم!!
با چشمای قرمز و عصبانیش دامن خیسش رو بالا داد و دوباره به مثانهاش فشاری آورد و دو خط شاش داغ و تازهٔ دیگه مارو مهمون کرد!!
-دیوانه شدی زنیکه ! معلوم هست داری چیکار میکنی!؟
جستی زدم و از کف حمام سریع بلند شدم و گردن زهره رو از پشت گرفتم و سرش رو به سمت دوش خم کردم تا با دستاش شیر آب رو بگیره، دامن پر از شاشش رو پایین کشیدم و وقتی کون سفیدش بیرون افتاد با دست دیگهام شلوار و شورت خودم رو پایین کشیدم و کیرم رو چسبوندم به لای پای زهره خوشگله، هنوز کیرم درست بلند نشده بود که داد و بیداد زهره بلند شد و با کج و راست کردن خودش مانع ورود زائرش به کعبه عشقش شد! دوباره گردنش رو به سمت دوش فشار دادم و بهش فهموندم که بهتره پذیرای میهمان منتظر باشه !!
-آخ گردنم رو ول کن بی پدر و مادر ، آآی حرومزاده ….
گوشم به این حرفها بدهکار نبود و تا کیرم رو تو کس خیسش فرو نمیکردم دلم آروم نمیگرفت!!
با فشار زیاد سر کیرم رو لای پاهای سفید ونرم مادر خانومم گذاشتم و با کمی تلاش و پشت کار ، تونستم حرارت اون کعبه عشق رو حس کنم! نمیدونم چرا زهره جون انقدر مقاومت به خرج میداد، یه جور برخورد میکرد انگار دختر باکرهاست و تا حالا کیر نرفته تو کسش! وقتی کیرم وآرد کسش شد ، یهویی خودش رو منقبض کرد و کمرش رو خواست صاف کنه که گردنش از دستم در رفت و پاهای برهنهاش هم رو شاشهای خودش سُر خورد و با صورت رفت تو شیر آب و بعد پخش زمین شد!
کف حمام پر شده بود از خون و شاش زهره، میدونستم با این کارم به آخر خط رسیدم و احتمالا فردا یا شایدم تا چند ساعت دیگه نه تنها ازدواجم و حضورم توی خونه مادر خانومم برای همیشه به پایان میرسه بلکه احتمالا زندان رفتنمم هست! اوضاع خیلی سریع داشت از کنترلم خارج میشد ، مادر خانومم با کون لخت و خونین و شاشی کف حمام افتاده بود و من کیر به دست بالای سرش هنگ کرده بودم! با نوک پام رون پاش رو کمی تکون دادم اما خبری ازش نشد! نکنه مرده باشه!؟ تیشرت و سوتین زهره جون رو درآوردم و دوش حمام رو روش باز کردم تا کمی تمیز بشه، چند لحظه بعد تمیز بود اما همچنان ساکت و بیجون کف حمام وا رفته بود، توی اون شرایط پر استرس بازهم شیطان درونم انگولکم کرد که ‘حیف نیست همچین حوریِ بهشتی جلوت دراز کشیده و تو سوراخهاش رو زیارت نکنی!’
کنترلی روی خودم و شرایط نداشتم و دیوانه وار در باتلاقی که توش افتاده بودم داشتم دست و پا میزدم.
کمی با بدن سفید و بیروح زهره ور رفتم و تهش به این نتیجه رسیدم که ‘هرچه بادا باد!’ از لحظه گرفتن تصمیم تا بالا دادن پاهای آن مهربان مادرِ تازه درگذشته ، فقط چند ثانیه زمان برد،از بیشرفی و حقارت خودم متحیر بودم، توی اون دیونه خونه رسماً من هم دیونه شده بودم و تمام زندگیم رو به دست شیطان درونم و صد البته کیرم سپرده بودم و بدون ذرهای فکر فقط جلو میرفتم!
-الان این حرفهارو میزنی که بگی پشیمون، حیوون!
-جناب سروران، کسی التماس میکنه که بدونه جای بخششی وجود داره نه منی که میدونم به ته خط رسیدم.
-پر چونگی نکن حیوون ، بقیهاش رو بنویس
-به خدا صدبار نوشتم جناب سروران ، خواهشاً دیگه از من بکشین بیرون
-تازه میخوایم بکشیمت بالا حرومزاده، کجای کاری!؟ بشین بقیهاش رو برای صدو یکمین بار بنویس!
زیر لب به افسر پرونده یک ‘شما هم مارو گاییدید’ گفتم و دوباره شروع به نوشتن کردم؛
‘وقتی پاهای مامان زهره روی شونههام بود ، کیرم رو با اینکه هنوز درست صفت نشده بود به کس بی روحش چسبوندم و با کمک دستم سر کیرم رو وارد کسش کردم’
-مرتیکه بیناموس مگه داری داستان سکسی تعریف میکنی با این جزئیات!؟ مثل بچه آدم بنویس!
-چشم…
‘دقیق یادم نیست چقدر زمان برد که آبم بیاد اما بعد از ارضا شدن توی بدن مادر خانومم ، همنطور لخت کنارش دراز کشیدم و بنظرم چند دقیقهٔ بعد با صدای جیغ یکی از دخترها از خواب پریدم و بعدشم که شما اومدید و خیلی سریع و مهربون، من رو آوردید اینجا!
-مزه میریزی نمک به حروم!؟ وقتی دادم از کیرت آویزونت کنن میفهمی! بی پدر ، ما که تورو سه روز بعد از قتل مادر خانومت لب مرز دستگیرت کردیم! کجای حمام خوابیدی مردک! مادر خانومت غرق خون، کف حمام پیدا شده و اسپرم توی حیوونم داخل رحمش بوده.
-اونو که الان گفتم، دوست داشتم یه یادگاری کوچولو تو شکم مامان زهره براش بذارم ، شاید تو جهنم همدیگه رو دیدیم و تونستیم باهم بچهٔ خوشگلمون رو بزرگ کنیم.
-ببین مرتیکه ، احتمالا تا چند وقت دیگه میبرنت بالای دار و ریغ رحمت رو سر میکشی، اما این اعترافاتت بیشتر به درد سایتهای داستان سکسی میخوره تا بازپرس و قاضی، به هر حال من یک نسخهاش رو میبرم و برای یکی از همین سایتها میفرستم تا بقیه بخونن و عبرت بگیرن!!
-اینجا هم یه دیونه خونه دیگهاس ، هر کاری که دوست داری بکن جناب سروانکم ! فقط بذار برم تو سلولم.
نوشته: Viki