رازهای خواهرانه (۵ و پایانی)
…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه
درِ خونه رو به آرومی باز کردم و وارد خونه شدم. نوشین هم مثل من با قدمهای آهسته وارد خونه شد. درِ اتاق مادرم رو باز کردم تا وضعیتش رو چک کنم. خواب بود و با بررسی جعبه قرصش، فهمیدم که قرصهاش رو کامل خورده. برگشتم توی هال و رو به نوشین گفتم: قرصهاش رو خورده و خوابیده.
چهره نوشین خسته و خوابآلود بود. روی کاناپه دراز کشید و گفت: باید به فکر یک پرستار دائمی باشی. اینطوری یا باید منت این و اون رو بکشی یا باید همهاش استرس داشته باشی.
مانتو و شالم رو درآوردم. روی زمین و پایین سر نوشین نشستم و گفتم: آره باید همین کار رو بکنم.
نوشین موهای کوتاهم رو نوازش کرد و گفت: هر وقت پسرونه کوتاه میکنی، سکسیتر میشی.
خودم رو کمی براش لوس کردم و گفتم: چند مدتی که نبودی. خیلی دلم برات تنگ شده بود. راستش بیشتر از همه دلم برای بو کردنت تنگ شده بود. یکی از تیشرتهات رو هر شب بغل میکردم.
نوشین با یک لحن مهربون گفت: دل منم برای غُر زدنات تنگ شده بود.
خندهام گرفت و گفتم: در عوض دو برابر به جون پروانه غُر زدم.
نوشین نشست و گفت: بیا بریم تو اتاقت. لُخت بشیم و رو تختت بغل بغل کنیم. یکمی درباره پروانه حرف بزنیم و بعدش فقط درباره خودمون.
اخم کردم و گفتم: یعنی فقط حرف بزنیم؟
نوشین لُپم رو کشید و گفت: نترس آخرش معلومه به کجا ختم میشه. فکر کردی دل کُسم برای لبات تنگ نشده؟
دوباره خندهام گرفت. ایستادم و بدون اینکه چیزی بگم، از نوشین فاصله گرفتم. لباسهام رو به آرومی درآوردم و کامل لُخت شدم. میدونستم که چقدر دوست داره آروم لُخت شدن آدما رو ببینه. چشمهاش به سرعت برق زد و آب دهنش رو قورت داد. لباسهام رو گرفتم توی دستم و گفتم: بریم دیگه.
با قدمهای آهسته به سمت اتاقم رفتم. وارد اتاقم شدم. لباسهام رو کف اتاق انداختم و روی تخت دراز کشیدم. چند لحظه بعد، نوشین وارد اتاق شد. چشمهام بسته بود، اما میتونستم صدای در آوردن لباسهاش رو بشنوم. کنارم و به پهلو دراز کشید. پاش رو روی رون پاهام و دستش رو روی سینههام گذاشت و گفت: هنوز نمیدونم که باید نگران پروانه باشیم یا نه.
لبخند ناخواستهای زدم و گفتم: امیدوار بودم تو برامون مشخص کنی که باید نگران باشیم یا نه.
-براتون؟ یعنی شادمهر هم تردید داره؟
+آره اونم دقیقا مثل من نمیدونه که حکایت پروانه و پارمیس به کجا میرسه.
-جفتشون دارن با همدیگه بازی میکنن.
+آره هر کدومشون برای اون یکی شبیه یک گیلاس شراب میمونه. دوست دارن به آرومی و یواش یواش همدیگه رو بنوشن!
-چه تعبیر جالبی.
+دارم درس پس میدم.
-میتونم ذهن پروانه رو بخونم، اما این دختره پارمیس خیلی خاصه. یک لحظه حس میکنم یک آدم خطی و قابل پیشبینیه و یک لحظه حس میکنم خیلی پیچیده است.
+به نظر من پیچیده نیست. مثل پروانه پُر از تمایلات و فتیشهای خاص و خفن جنسیه. فقط خیلی روی خودش مسلط نیست. حدس میزنم به شدت درگیر پروانه و رازهای پشت پرده زندگیش شده.
-امیدوارم به همین سادگی باشه که تو میگی.
+منم امیدوارم.
نوشین دستش رو به سمت کُسم برد و گفت: دل زبونم هم برای این تنگ شده.
یک موج شهوت توی وجودم شکل گرفت و گفتم: فکر کنم تو ما چهار نفر من از همه خوششانس ترم. وقتی با پروانه هستم، ارباب میشم. وقتی با تو هستم، برده میشم. وقتی با شادمهر هستم، همه چی برابره. شما سه تا هر کدوم، هر چی که دوست دارم رو بهم میدین.
نوشین انگشتهاش رو توی شیار کُسم کشید و گفت: شادمهر هم دقیقا همین نظر رو درباره تو داره.
پارمیس کاپوچینوی محمدی رو گرفت. بعد اومد روبهروی من نشست و بدون مقدمه گفت: کد تو و پروانه چیه؟
از سوال ناگهانیش خندهام گرفت و گفتم: برای همین امروز این همه تو فکری؟
با تکون سرش حرفم رو تایید کرد و گفت: و درگیر چیزایی که تو پارتیتون دیدم.
ابروهام رو بالا انداختم و گفتم: تو که جلوی برادرت و دوستهاش، دوست پسر سابقت رو بردی توی حموم و براش ساک زدی. شب قبلش هم که براشون تیپ سکسی زده بودی و کلی باهاشون رقصیده بودی. اینا رو برامون تعریف کردی که بهمون بگی خیلی خوف و خفنی. حالا میخوای بگی از دیدن چند تا شیطنت کوچولو شوکه شدی؟!
پارمیس اخم کرد و گفت: شیطنت کوچولو؟! نصف بیشتر اون جمع، زن و شوهر بودن. نصف این زن و شوهرا، رفتن طبقه بالا و با یکی دیگه سکس کردن. اون زنه، همون زنه که با شوهرش مسئول تدارکات بودن، با سه تا مرد رفت تو یک اتاق. توی راهروی طبقه دوم که راه میرفتی، صدای سکس همهشون رو میشنیدی. تو به این میگی شیطنت کوچولو؟!
همچنان خودم رو بیتفاوت نشون دادم و گفتم: تو اون جمع، کَسی رو به زور وادار به کاری نکردن.
پارمیس بدون مکث گفت: نگفتم به زور کَسی رو بردن تو اتاق. دارم میگم چطور زن و شوهری راضی میشن که جلوی همسرشون، با یکی دیگه سکس کنن؟!
پوزخند زدم و گفتم: یعنی اگه قایمکی و خیانتطور باشه، عیبی نداره؟ اگه با هماهنگی هم، تنوعطلبی همدیگه رو ارضا کنن، ایراد داره؟
پارمیس کمی فکر کرد و گفت: پروانه داره به شادمهر خیانت میکنه. تو نبودی و ندیدی که با اون دو تا پسره رفت توی کمدِ به اون تنگی و کوچیکی. وقتی هم بیرون اومد، تابلو بود که داشتن باهاش ور میرفتن.
همچنان خودم رو خونسرد نشون دادم و گفتم: اون لحظه تو سالن نبودم، اما در جریانم.
پارمیس پوزخند زد و گفت: تو هم رفتی طبقه دوم.
خندهام گرفت و گفتم: چرا حرف آخرت رو نمیزنی؟
پارمیس دوباره اخم کرد و گفت: کد تو و پروانه چیه؟ طبق قوانین، هر تازه واردی، حق داره کد هر کَسی رو از ادمینها بپرسه.
با یک لحن جدی گفتم: بازم میخوای بیایی؟ یعنی تصمیم گرفتی جزئی از حلقه باشی؟
پارمیس با تردید گفت: آره.
با دقت نگاهش کردم و گفتم: مطمئنی؟
همچنان تردید داشت و گفت: آره مطمئنم.
یک نفس عمیق کشیدم و گفتم: X2.
پارمیس انگار توی دلش خالی شد و گفت: کدومتون؟
بدون مکث گفتم: هم من، هم پروانه، هم نوشین.
پارمیس یک نفس عمیق کشید و نگاهش رو از من گرفت. چند لحظه بعد سرش رو به سمت من چرخوند و گفت: گفتین که کَسی نمیتونه هیچ درخواستی به کد A1 بده، اما کد A1 میتونه به بقیه کدها طبق تعریفشون درخواست بده. درسته؟
اینبار من اخم کردم و گفتم: آره درسته.
پارمیس یک نفس عمیق دیگه کشید و گفت: میخوام به تو درخواست بدم.
همچنان اخم داشتم، اما لبخند محوی زدم و گفتم: چه درخواستی؟
پارمیس کمی مکث کرد و گفت: هم به تو و هم به پروانه.
چشمهام رو تنگ کردم و گفتم: چه درخواستی؟
دوباره نگاهش رو ازم گرفت. چند لحظه بعد دوباره سرش رو به سمت من چرخوند و گفت: میخوام که…
کمی دلشوره گرفتم و گفتم: میخوای که چی؟
چشمهاش رو باز و بسته کرد و گفت: میخوام که واچر سکس گروهی تو و پروانه باشم. مگه نمیگی که جفتتون X2 هستین؟ پس حتما سکس گروهی دارین. درخواستم اینه که ببینمتون. یعنی از نزدیک ببینمتون.
پوزخند ناخواستهای زدم و گفتم: میخوای سکس خواهرت رو ببینی؟! مطمئنی؟!
انگار کمی خجالت کشید و گفت: آره اما بعیده قبول کنه.
به ساعتم نگاه کردم. ایستادم و گفتم: وقت استراحت تموم شده.
از کافه خارج شدم. پارمیس با قدمهای سریع خودش رو به من رسوند و گفت: بهم جواب ندادی.
ایستادم. نگاهش کردم و گفتم: جواب خودم بله است. اگه میخوای سکس منو با چند نفر ببینی، اصلا مشکلی ندارم. راستش دیده شدن بدن لُختم و سکسم رو دوست دارم. اما آره شاید پروانه بهت جواب منفی بده. البته اگه صادقانه به یک سوالم جواب بدی، بهت قول میدم راضیش کنم. بهم بگو هدفت از این درخواست چیه؟ برای لذت جنسی میخوای سکس خواهرت رو ببینی یا میخوای تحقیرش کنی؟
پارمیس با یک لحن جدی و تهاجمی گفت: من هیچ وقت پروانه رو تحقیر نمیکنم. چی درباره من فکر کردی؟
لبخند رضایتی زدم و گفتم: یعنی اون روز که گفتی تو فانتزیهات هست که سکس پروانه رو با یک غریبه ببینی، واقعا راست گفتی؟ فکر کردم فقط برای این گفتی که من و پروانه رو تحت تاثیر بذاری.
پارمیس که انگار دچار هیجانات متناقض شده بود، بعد از یک مکث طولانی گفت: چون حدس میزدم که بین تو و پروانه یک خبرای غیر عادی هست، خواستم نظرتون رو جلب کنم، اما دلیل نمیشه که دروغ گفته باشم.
تو چشمهای مرددش نگاه کردم و گفتم: باشه فرض رو بر این میذارم که داری راستش رو میگی. از حالا به بعد آماده باش که شاید هر لحظه باهات تماس بگیرم. فقط یادت باشه مسیری که انتخاب کردی، بدون بازگشته و امیدوارم جنبهاش رو داشته باشی. در ضمن اگه بفهمم میخوای به پروانه صدمه بزنی، حتی یک لحظه هم برای لِه کردنت، منتظر اجازه پروانه نمیمونم. حتی اگه به قیمت پایان رابطهام با پروانه تموم بشه.
نگاه و چهرهاش به سرعت تغییر کرد. انگار از تهدیدم، هم ناراحت شد و هم ترسید! تُن صداش هم مثل نگاهش کمی لرزید و با یک لحن متعجب گفت: واقعا تا این حد پروانه رو دوست داری؟!
پروانه با بُهت به من نگاه کرد و گفت: بهش قول دادی؟! بدون اینکه با من هماهنگ کنی؟
خودم رو خونسرد نشون دادم و گفتم: آره.
پروانه انگار کمی عصبی شد و گفت: آخه چرا؟ رو چه حساب؟
نوشین رو به پروانه گفت: چون داری بیش از حد کش میدی. به اندازه کافی به همهمون ثابت شده که خواهرت هیچ خطری نداره و اینطور که معلومه دقیقا شبیه خودت یه جنده درون خفن داره. دوست داشتی دنیای واقعی تو رو ببینه، مینا هم دقیقا همین کارو کرد.
پروانه رو به شادمهر گفت: تو نمیخوای یه چیزی بگی؟
شادمهر لبخند مرموزی زد و گفت: از همین حالا دارم تصور میکنم که پارمیس با دیدن اون روی سکه، چه حالی بهش دست میده.
نوشین رو به شادمهر گفت: زدی تو خال.
مینا گفت: اگه ببینه پروانه تو سکس، چه موش کوچولوی مظلومیه، اگه ببینه…
پروانه نشست روی کاناپه و گفت: اگه روم نشد، چی؟
نوشین رو به پروانه گفت: بهت قول میدم روت میشه. بیشتر از همه ما.
شادمهر رو به پروانه گفت: با اکانت ناشناس بهش پیام دادی و خودت رو جنده و هرزهترین زن دنیا معرفی کردی. بعدش هم هر جا که تونستی قسمتی از شیطون درونت رو نشونش دادی. حالا داری جلوی ما فیلم بازی میکنی و ادای تنگا رو در میاری؟
پروانه خواست جواب شادمهر رو بده که من نذاشتم و گفتم: فقط مونده که طرفهای سکسمون، کیا باشن. اول به دکتر رامین و دکتر پرویز فکر کردم، اما هنوز در این حد بهشون اعتماد نداریم. شاید نتونن فقط واچر بودن پارمیس رو تحمل کنن. به هر حال پارمیس بینهایت سکسی و جذابه. باید به گزینههای دیگه فکر کنیم.
نوشین گفت: یاسین و کیارش.
پروانه رو به نوشین گفت: من تا حالا با این دو تا سکس نداشتم. همیشه پیشنهاد میدن اما ریجکت میکنم.
نوشین با یک لحن دستوری رو به پروانه گفت: این دفعه من دارم ازت میخوام که باهاشون سکس کنی.
شادمهر گفت: کیارش و یاسین چند ساله بدجور تو کف پروانه هستن. میشه حدس زد تو اولین سکسشون با پروانه چه کارا که نکنن.
در تکمیل حرف شادمهر گفتم: شبیه دو تا گرسنه وحشی که جلوشون یه تیکه گوشت لذیذ بندازی.
نوشین گفت: راستش منم دوست دارم واچر چنین سکسی باشم.
پروانه حسابی توی فکر فرو رفت. از چهره و نگاهش میشد حدس زد که دچار استرس و هیجان شده. خواست حرف بزنه که شادمهر نذاشت و گفت: تصمیم گرفته شد پروانه. کاری رو میکنی که ما ازت میخوایم. فهمیدی یا نه؟
پروانه به شادمهر نگاه کرد و گفت: اوکی باشه.
پارمیس سوار ماشین شد و گفت: سلام.
نگاهش کردم و گفتم: من و آبجی جونت قراره بدیم، تو تیپ سکسی زدی؟!
انگار کمی از حرفم خجالت کشید و جوابی بهم نداد. شلوار جین سرمهای چسبون نود همراه با یک نیمتنه و یک کت آبی تنش کرده بود. ناف و قسمتی از شکمش مشخص میشد. در کل اندام ترکهای و دخترونهاش تو این تیپ، بیشتر از همیشه سکسی و جذاب شده بود. لبخند زدم و گفتم: مطمئنی؟ واقعا میخوای ببینی؟
انگار از سوالم کلافه شد و گفت: نترس قضاوتش نمیکنم. فقط میخوام منم تو بازی شما باشم. فکر کن این شروعشه.
ماشین رو حرکت دادم و گفتم: نمیخوای بپرسی که قراره کجا بریم؟ یا قراره من و خواهرت به کی بدیم؟
کمی فکر کرد و گفت: یه سوال دیگه تو ذهنمه.
+بپرس.
-موقعی که به پروانه خواسته من رو گفتی، چطوری شد؟ یعنی دقیقا چه واکنشی نشون داد؟
+خجالت کشید و مخالف بود، اما من راضیش کردم.
-اونم فکر میکنه میخوام ازش آتو بگیرم که بعدا اذیتش کنم؟
یک نفس عمیق کشیدم و گفتم: این رو بعدا خودت ازش بپرس. مگه قرار نیست خوش بگذرونی؟ پس فعلا به این چیزا فکر نکن.
توی پارکینگ آپارتمان پروانه پارک کردم. از خط نگاه پارمیس فهمیدم که جای خالی ماشین شادمهر رو نگاه کرد. وقتی وارد آسانسور شدیم، لحنم رو شیطون کردم و گفتم: شادمهر امشب نیست. دو تا مهمونمون هم تا نیم ساعت دیگه میرسن.
پارمیس نگاهم کرد و گفت: همونایی که قراره تو و پروانه رو بکنن؟
پوزخند زدم و گفتم: همونایی که قراره من و پروانه رو جلوی چشمهای تو بکنن.
از آسانسور خارج شدیم. پروانه، درِ خونه رو نیملا گذاشته بود. وقتی وارد خونه شدیم، توی آشپزخونه بود. تیشرت و شلوارک شورتی تنش کرده بود. موهاش رو هم باز و دورش ریخته بود. جوری با من و پارمیس احوالپرسی کرد که انگار نه انگار قراره چه اتفاقی بیفته! به کاناپه سه نفره اشاره کرد و گفت: بشینین براتون آبمیوه بیارم.
مانتوم رو درآوردم و نشستم. استرس و هیجان تو چهره پارمیس موج میزد. کتش رو درآورد و کنارم نشست و نگاهم کرد. انگار میخواست با نگاهش بهم برسونه که چرا پروانه اینقدر خونسرده؟! لبخند زدم و در گوشش گفتم: نترس در جریان همه چیز هست.
پروانه برای جفتمون آبمیوه آورد. بعد نشست جلومون و به ساعت دیواری نگاه کرد و گفت: یاسین و کیارش دیگه کم کم پیداشون میشه.
رو به پروانه گفتم: بهشون گفتی واچر داریم؟
پروانه سرش رو به علامت تایید تکون داد و گفت: آره و میدونن کیه.
بعد رو به پارمیس گفت: دوست داری کجا باشیم؟ همینجا یا تو اتاق خواب؟
پارمیس به وضوح دچار استرس شد. به تته پته افتاد و گفت: نمیدونم.
رو به پروانه گفتم: چهار نفریم. رو تخت محدود میشیم. همینجا بهتره. پارمیس هم میتونه روی کاناپه تک نفرهی سهکنج هال بشینه.
پروانه کمی فکر کرد و گفت: اوکی باشه.
بعد رو به پارمیس گفت: من تا حالا با کیارش و یاسین سکس نداشتم. چند ساله بهم پیشنهاد میدن اما قبول نکردم. اگه دیدی کمی خشن و بیملاحظه باهام رفتار کردن، اصلا نترس. چون بعد از چند سال “نه” شنیدن، یهو خودم ازشون خواستم که اینجا باشن تا باهاشون سکس کنم. به هیچ وجه هم سمت تو نمیان و هیچ کاری نمیکنن که حس نا امنی بهت دست بده.
پارمیس چند لحظه فکر کرد و رو به پروانه گفت: میخوای جلوی من با دو تا مَرد سکس کنی. احیانا نباید یکمی استرس داشته باشی؟
پروانه لبخند کمرنگی زد. موبایلش رو برداشت و واردش شد. موزیک “خرچنگهای مردابی” از “حبیب” رو گذاشت که پخش بشه. بعد رو به پارمیس گفت: خیلی قبل از این تصمیم گرفته بودم که منِ واقعی رو بشناسی.
چشمهای پارمیس از تعجب گرد شد و رو به پروانه گفت: کلاغ قیل و قال پرست تویی؟!
خندهام گرفت و رو به پارمیس گفتم: یعنی حتی یک درصد هم شک نکردی؟
پارمیس همچنان توی بُهت بود و گفت: نه اصلا.
لبخند پروانه غلیظتر شد و گفت: باشه بعدا در این مورد حرف میزنیم. امشب قراره فقط خوش بگذرونیم.
در همین حین، زنگ خونه زده شد. پروانه آیفون رو زد و رفت دم در خونه تا از کیارش و یاسین استقبال کنه. درِ گوش پارمیس گفتم: فکر میکردم به خاطر شیطنتهایی که پیش اون چهار تا دالتون میکنی، خیلی پُر رو تر از این حرفا باشی.
پارمیس به سرعت گفت: فکر کردم قراره امشب فقط خوش بگذرونیم.
حرفش رو قطع کردم و گفتم: اوکی عصبی نشو. باشه قرارمون اینه که امشب فقط عشق و حال کنیم.
پروانه به گرمی با کیارش و یاسین احوالپرسی و به داخل خونه تعارفشون کرد. هر دوتاشون برای پروانه کادو خریده بودن. وارد که شدن، من و پارمیس ایستادیم و باهاشون احوالپرسی کردیم. پروانه به پارمیس اشاره کرد و رو به کیارش و یاسین گفت: پارمیس جان رو که میشناسین؟
یاسین گفت: مگه میشه نشناسیم؟! بعد از پارتی سری آخر، تا همین الان فقط صحبت از ایشونه.
رو به یاسین گفتم: خوشگل تازه وارد که باشی، همینه.
کیارش گفت: و اینکه خواهر کوچیکِ پروانه جون باشی.
پروانه رو به کیارش و یاسین گفت: برنامه دقیقتون چیه؟ مشروب؟ پذیرایی؟ یا چی؟
یاسین گفت: تا کِی وقت داریم؟
پروانه گفت: بیست و چهار ساعت وقت داریم. فردا هم که تعطیله. شوهرم فردا آخر شب میاد.
کیارش رو به یاسین گفت: باید یه جوری برنامهریزی کنیم، انرژی کم نیاریم.
رو به کیارش گفتم: نگران نباش، پروانه جون یه جوری ازتون پذیرایی کنه که انرژی کم نیارین. فقط بگین که این پارتی کوچولو رو چطوری میخواین شروع کنین.
یاسین خواست جواب من رو بده که پروانه نذاشت و گفت: پارمیس بگه چطوری شروع کنیم.
پارمیس جا خورد و گفت: آخه… آخه من چی بگم؟
پروانه رو به پارمیس گفت: میتونیم اول کار کنار هم بشینیم و فقط صحبت کنیم، تا به جَو عادت کنی. میتونیم همین الان با سکس شروع کنیم و بعدش یکمی از خودمون پذیرایی کنیم و بعد دوباره سکس.
پارمیس چند لحظه فکر کرد و گفت: با سکس شروع کنیم.
پروانه رو به کیارش و یاسین گفت: شما مشکلی ندارین؟
یاسین گفت: مگه کُسخلیم که مشکل داشته باشیم؟
پارمیس رو به پروانه گفت: اول فقط با تو. یعنی الان فقط با تو سکس کنن.
رو به پارمیس گفتم: یعنی سه نفری بدون من؟
پارمیس سرش رو به علامت تایید تکون داد و گفت: آره.
تو چشمهای پارمیس زل زدم. حس شهوت زیادی از چشمهاش دریافت کردم. انگار واقعا وسوسه زیادی داشت که سکس پروانه رو ببینه، اونم با دو تا پسر! یک نفس عمیق کشیدم و گفتم: باشه امشب تو رئیسی.
نشستم روی کاناپه دو نفره و گفتم: پس منم دور اول واچر میشم.
پارمیس هم نشست روی کاناپه تک نفرهی کُنج هال و چیزی نگفت. پروانه رو به کیارش گفت: کمک کن میز عسلی رو ببریم کنار دیوار.
با این کار میخواست وسط هال و بین کاناپهها رو خالی کنه. بعد رفت توی اتاق خواب و یک پتوی بنفشِ دو نفره آورد. پتو رو کف هال و وسط کاناپهها پهن کرد و گفت: بدم میاد بدنم با زبری فرش برخورد کنه.
بعد ایستاد وسط پتو و رو به کیارش و یاسین گفت: من حاضرم. از این لحظه به بعد فرمون دست شما.
کیارش به سمت پروانه رفت. جلوش ایستاد. چونه پروانه رو گرفت توی دستش و سرش رو بالا گرفت و وادارش کرد که به صورتش نگاه کنه. هم زمان گفت: شنیدم تو سکس خیلی گوگولی و حرف گوشکُن هستی. درسته؟
پروانه سعی کرد با حرکت سرش تایید کنه، اما کیارش انگار چونه پروانه رو محکمتر فشار داد و گفت: دوست دارم بگی.
پروانه گفت: بله درسته.
کیارش لحنش رو جدی کرد و گفت: میدونی امشب قراره تلافی این همه “نه” گفتنت رو سرت خالی کنم؟
پروانه گفت: بله میدونم.
یاسین هم به سمت پروانه رفت. پشتش ایستاد و موهای پروانه رو از روی یک طرف گردنش کنار زد. گردن پروانه رو به آرومی بوسید و رو به کیارش گفت: بهتره به خاطر روی گل پارمیس جون هم که شده، یکمی مراعاتش رو کنیم.
کیارش، چونه پروانه رو رها کرد و گفت: بستگی به خودش داره.
به شونههای پروانه فشار آورد و وادارش کرد جلوش زانو بزنه. کمربند و دکمههای شلوار جینش رو باز کرد و شلوار و شورتش رو تا زانو پایین کشید. کیر نسبتا دراز و نیمه راست شدهاش رو توی مشتش گرفت و سر کیرش رو به لبهای پروانه مالوند و گفت: کیارش کوچولو دوست داره ازت لب بگیره، زود باش ببینم.
پروانه یک بوسه نسبتا طولانی به سر کیر کیارش زد. تو زوایهای بودن که پارمیس دید کاملی به همه چیز داشت. سرم رو به سمت پارمیس چرخوندم. یک دستش رو بین رونهاش گذاشته بود و رونهاش رو به هم فشار میداد. وقتی دیدم که آب دهنش رو قورت داد و لب پایینش رو گاز گرفت، مطمئن شدم که هر لحظه داره بیشتر شهوتی میشه!
انگار دیدن و حس کردن شهوت پارمیس، حس شهوت من رو هم بالاخره روشن کرد. وقتی دوباره به پروانه نگاه کردم، مشغول ساک زدن کیر کیارش بود. کیری که به سرعت بزرگ شد و اینقدر دراز بود که تمامش تو دهن پروانه جا نمیشد. کیارش اما سعی کرد تمام کیرش رو تو دهن پروانه جا کنه. تو همین حین، یاسین هم شلوار و شورتش رو تا زانو پایین کشید. از موهای پروانه کشید و سرش رو به سمت خودش برد. پروانه این بار مشغول خوردن کیر یاسین شد. کیر یاسین کوتاهتر اما کُلفتتر بود. کیارش از دست پروانه گرفت و بهش فهموند هم زمان که داره برای یاسین ساک میزنه، کیرش رو توی مشتش بگیره. پروانه با یک دستش، بیضههای یاسین رو مالش میداد و براش ساک میزد و با دست دیگهاش، کیر کیارش رو توی مشتش گرفته بود. هر دو تاشون سعی داشتن که کیرشون تا ته توی حلق پروانه کنن. چیزی که پروانه خیلی توش مهارت نداشت و میدونستم که اذیت میشه.
بعد از چند دقیقه که به تناوب، برای جفتشون ساک زد، کیارش و یاسین هر دو کامل لُخت شدن. کیارش از بازوی پروانه گرفت و بهش فهموند که بِایسته. بعد ازش خواست که کامل لُخت بشه. پروانه بدون مکث، خواستههای کیارش و یاسین رو انجام میداد. لحن و رفتار کیارش، خشنتر از یاسین بود. پروانه رو به سمت پارمیس برد. وادارش کرد که جلوی پارمیس دولا بشه. جوری که پروانه مجبور شد کف دستهاش رو روی دستههای کاناپه بذاره. فاصله صورت پارمیس و پروانه تو اون وضعیت، نهایتا بیست سانتیمتر بود! کیارش پشت پروانه ایستاد و رو به من گفت: یه چیزی بیار سوراخ کونش رو چرب کنم. میخوام اول سوراخ کونش رو افتتاح کنم.
بعد یک اسپنک محکم به کون پروانه زد. ایستادم و از داخل اتاق خواب، ژل لوبریکانت رو آوردم. خواستم بدم به دست کیارش که گفت: خودت چربش کن.
سوراخ کون پروانه رو چرب کردم. کیارش، انگشتهاش رو توی شیار کُس پروانه کشید و گفت: چیه خوشت اومده میخوای جلوی خواهرت جر بخوری؟
نشستم سرم جام و دوباره به پارمیس نگاه کردم. صورتش قرمز شده بود. خیلی دوست داشتم بدونم چی داره درونش میگذره. کیارش از موهای پروانه گرفت و سرش رو بالا آورد و گفت: تو چشمهای پارمیس جون نگاه کن وقتی کیرم داره سوراخ کونت رو جر میده.
با دست دیگهاش، کیرش رو روی سوراخ کون پروانه تنظیم کرد و یکهو و تا ته فرو کرد توش. پروانه یک آی بلند گفت و یک دستش رو به سمت کونش برد. کیارش دست پروانه رو پس زد و از همون اول، بدون مکث و ملاحظه، شروع کرد به تلمبه زدن. میدونستم پروانه به آنال عادت داره و به سرعت دردش از بین میره. سر و سینهها و بدنش به خاطر تلمبههای کیارش، تکون میخورد. زاویه دید پارمیس رو بارها تجربه کرده بودم. کم نشده بود که دقیقا تو همین وضعیت، پروانه جلوی من بود و یکی داشت میکردش. پس به خوبی میدونستم که پارمیس چی داره میبینه، اما چشمهای خمار از شهوت پروانه و تکونهای جذاب سینههاش و نهایتا آه و نالههای خفیف اما فوق حشریش، چیزی بود که پارمیس هرگز ندیده بود.
بعد از چند دقیقه، کیارش کیرش رو از توی سوراخ کون پروانه درآورد و رو به یاسین گفت: کُسش برای تو.
یاسین جاش رو با کیارش عوض کرد و کیرش رو توی کُس پروانه فرو کرد. همزمان چند تا اسپنک محکم به کون پروانه زد و گفت: چند ساله کیرم بیتابی میکرد که بره تو این کُس جذابِ لعنتی.
صدای شالاپ شلوپ تلمبههای شدید و محکم یاسین تو کُس پروانه، اینقدر زیاد بود که ترسیدم نکنه یکی از جلوی درِ خونه رد بشه و بشنوه! یاسین حتی اسپنکهای محکمتری به کون پروانه میزد. چیزی که میدونستم پروانه عاشقشه و همین باعث شد که آه و نالههای شهوتیش، بیشتر بشه.
کیارش بعد از چند دقیقه، به پشت و وسط هال خوابید و رو به یاسین گفت: ولش کن بیاد بشینه رو کیرم.
یاسین کیرش رو از توی کُس پروانه درآورد. پروانه کامل ایستاد و پاهاش رو دو طرف بدن کیارش گذاشت. خواست بشینه روی کیرش که کیارش گفت: اونوری شو، میخوام با خواهرت چشم تو چشم باشی وقتی روی کیرم میشینی.
پروانه برگشت و به حالت اسکات نشست و کیر کیارش رو با دست خودش توی سوراخ کونش فرو کرد. کیارش دستهاش رو زیر کون پروانه گرفت و بهش کمک کرد که روی کیرش، بالا و پایین بشه. پروانه برای حفظ تعادلش، کف هر دو دستش رو به سمت عقب و روی سینههای کیارش گذاشت. پروانه تو وضعیتی بود که ورود خروج کیر کیارش توی سوراخ کونش، به وضوح توسط پارمیس دیده میشد. تکون سینههاش تو این پوزیشن هم جذاب و بینظیر بود.
پروانه با چشمهای خمار از شهوتش به پارمیس زل زد و انگار هیچ خجالتی ازش نمیکشید! ناخواسته نگاهم بین چهره پروانه و پارمیس حرکت میکرد و دیگه یقین کردم که پارمیس هم غرق شهوت شده. پارمیس پشت هم آب دهن قورت میداد و لب پایینش رو گاز میگرفت و معلوم بود که رونهاش رو هر لحظه با فشار بیشتری به هم فشار میده.
بعد از چند دقیقه، یاسین تو پوزیشنی قرار گرفت که بتونه کیرش رو توی کُس پروانه فرو کنه. کیارش و پروانه متوقف شدن که یاسین بتونه کیرش رو فرو کنه. یاسین بعد از کمی تلاش، موفق شد. در اون لحظه، کیر هر دوتاشون، به صورت همزمان، تو سوراخ کُس و کون پروانه بود. به پارمیس نگاه کردم و دیدم که یک نفس عمیق پُر از شهوت کشید. پاش رو روی پای دیگهاش انداخت و انگار به خاطر شهوت زیاد، نمیتونست ثابت و بدون حرکت بشینه!
معلوم بود که کیارش و یاسین، قرص تاخیری خوردن و تا حدود چهل و پنج دقیقه و به هر پوزیشنی که میتونستن با پروانه سکس کردن. از پوزیشن داگی و میشنری گرفته تا حتی ایستاده! پروانه تو هر حالتی که میتونست، فقط به پارمیس نگاه میکرد. من هم اینقدر به خاطر تحریک زیاد، ترشح داشتم که نه فقط شورتم که حتی شلوار جینم هم خیس شده بود!
بالاخره کیارش مقاومتش تموم شد و ایستاد و پروانه رو وادار کرد که جلوش زانو بزنه و آبش رو توی صورت پروانه خالی کرد. یاسین هم مثل کیارش جلوی پروانه ایستاد و چند لحظه با کیرش ور رفت و اون هم آبش رو توی صورت پروانه ریخت. آب جفتشون اینقدر زیاد بود که کل صورت پروانه، خیس از آب منیِ غلیظ کیارش و یاسین شد. پروانه آب کیارش و یاسین رو از روی چشمهاش پاک کرد تا بتونه چشمهاش رو باز کنه. چند لحظه با پارمیس چشم تو چشم شد. بعد ایستاد و رو به من گفت: وسائل پذیرایی آماده توی یخچاله، فقط کافیه روی میز بچینی. من میرم دوش بگیرم.
با تکون سرم خواسته پروانه رو اَکسِپت کردم و رو به کیارش و یاسین گفتم: واقعا که! نتونستین ارضاش کنین؟!
پروانه گفت: خودم نخواستم ارضا بشم.
بعد وارد حموم شد. یاسین شونههاش رو بالا انداخت و گفت: خب خودش نخواست.
کیارش به ساعت نگاه کرد و گفت: نزدیک چهل و پنج دقیقه، بکوب کردیمش. دیگه باید چیکار میکردیم؟
اخمکنان گفتم: حالا نمیخواد توجیه کنین. برین حموم بلکه بتونین ارضاش کنین.
یاسین گفت: آخه چطوری؟
ایستادم و گفتم: یکیتون چهارزانو بشینه و پروانه رو شبیه پوزیشن “فولنلسون” تو بغلش بگیره. البته دقیقا شبیه بچهها که مامان یا باباشون، سرپاش میکنن تا جیش کنه. یعنی اونی که نشسته، به جای گرفتن گردنش، دو تا دستش رو بذاره پشت زانوهاش و پاهاش رو از هم باز کنه. اون یکیتون هم، جلوش سجده کنه و اینقدر کُسش رو بخوره تا ارضا بشه. گرفتین چی میگم؟
کیارش اخمکنان گفت: چرا این همه پیچش میدی؟! این همون پوزیشن “بَکرِست” شد که.
لبخند ناخواستهای زدم و گفتم: آره همون، گند زدم با این توضیحم.
کیارش رو به یاسین گفت: بریم ببینیم پروانه چشه. اگه نتونیم ارضاش کنیم، خیلی ضایع است. ملت بفهمن، آبرو برامون نمیذارن.
بعد از رفتن یاسین و کیارش به حموم، وارد آشپزخونه شدم تا میز غذاخوری رو بچینم. پروانه، مشروب و کلی خوردنیِ کنارِ مشروب آماده کرده بود. پارمیس وارد آشپزخونه شد و گفت: این “فولنلسون” و “بَکرِست” که گفتین یعنی چی؟
سرم تو کار خودم بود و گفتم: اینترنت و گوگل رو برای همین روزا ساختن.
زیرچشمی حواسم بهش بود و دیدم که سریع وارد موبایلش شد. انگار پوزیشنهایی که شنیده بود رو سرچ کرد و متوجه شد که چی گفتم. چند لحظه سکوت مطلق بینمون حاکم شد. تا اینکه صدای آه و نالههای پروانه، دوباره بلند شد. پارمیس به سمت سرویس بهداشتی رفت. داخلش شد و فهمیدم که درِ حموم رو کمی باز کرد تا ببینه دقیقا دارن با پروانه چیکار میکنن. کمی نگاهشون کرد و برگشت توی آشپزخونه رو به من گفت: همیشه اینطوری ارضا میشه؟
هنوز مشغول چیدن میز بودم و گفتم: نه، به خاطر حضور تو، اینقدر ذهنش درگیر بود که نتونست با سکس معمولی ارضا بشه. این تنها پوزیشنیه که میتونه قطعی باهاش ارضا بشه. پروانه تو سکس، یک برده خالصه و دوست داره تا حدودی تحقیر بشه. این پوزیشن هم خب کمی تحقیرآمیزه و مورد علاقه خواهرته.
پارمیس با یک لحن متعجب گفت: حتی تو فیلم پورن هم نمیتونستم درک کنم که یک زن، چطوری هم زمان، با دو تا مَرد سکس میکنه. اما با چشم خودم دیدم که دو تا مَرد، هم زمان و هر مدل که دلشون خواست با خواهرم سکس کردن و اتفاقا تو اکثر لحظات، باهاش تحقیرآمیز رفتار کردن. اونوقت تو میگی سکس معمولی؟!
سرم رو بالا آوردم و نگاهش کردم. پوزخند زدم و گفتم: چرا لحنت تهاجمیه؟! از چشمای خمارت نمیخوره که بدت اومده باشه. از بس دستت رو بین رونهات فشار دادی و سعی کردی مثلا یواشکی و از روی شلوار، کُست رو لمس کنی، ترسیدم که هر لحظه دستت له و لورده بشه.
احساس کردم که احساسات متناقض و عمیق به پارمیس حمله کردن. نگاه و چهرهاش، هم پُر از شهوت و هیجان بود؛ هم پُر از ترس و استرس. نزدیکش شدم. دستش رو گرفتم توی دستم و گفتم: قرار شد امشب فقط لذت ببریم. خواهر تو یکی از سکسیترین زنایی هستش که تو عمرم دیدم. در کنارش مثل من و نوشین و خیلیهای دیگه، پُر از تمایلات و فتیشهای خاص جنسیه. این تمایلات و فتیشها اینقدر تو وجودش قویه که اگه انجامشون نده، افسرده و داغون میشه. بنا به دلایلی احساس میکنه که تو هم مثل خودشی. برای همین تصمیم گرفت ریسک کنه و خود واقعیش رو به تو نشون بده. به عنوان یک اکانت ناشناس باهات ارتباط برقرار کرد و بهت اجازه داد که کم کم بهش شک کنی. تو هم هر بار مشتاقتر بودی که پروانه واقعی رو بشناسی. هر چیزی هم که تو یک ساعت گذشته دیدی، نهایتا خواسته خودت بود. اگه حس میکنی که نمیتونی ادامه بدی، همین الان تمومش کن، اما…
پارمیس حرفم رو قطع کرد و اخمکنان گفت: لازم نیست بازم تهدیدم کنی. منظورم این نبود که پروانه…
لحنم رو ملایم کردم و گفتم: پروانه چی؟
پارمیس دستش رو از توی دستم خارج کرد و گفت: تو عمرم اینقدر تحریک نشده بودم. امشب بیشتر از پروانه، از خودم متعجب شدم. آخه کدوم خواهری با دیدن سکس خواهرش با دو تا مَرد غریبه…
لبخند زدم و گفتم: همون خواهری که همیشه از دیدن چهره خوشگل و اندام جذاب و سکسی خواهر بزرگترش، لذت میبره. فکر کردی پروانه هیچ وقت نفهمید که نگاهت دقیقا به کجاهاشه؟ الان هم داری الکی با خودت میجنگی. کاری که پروانه هم اوایل ورودش به این دنیای جذاب، انجام میداد، اما یکی بود که تونست به پروانه یاد بده که چطوری از تمایلات و فتیشهاش لذت ببره.
پارمیس کمی فکر کرد و گفت: اینطور که معلومه من همچنان هیچی از پروانه نمیدونم. نه از گذشتهاش و نه حتی از الانش.
صدای آه و نالههای شهوتی پروانه قطع شد. حدس زدم که به احتمال زیاد موفق شدن که ارضاش کنن. به چشمهای مردد پارمیس نگاه کردم و گفتم: خودم به وقتش همه چی رو برات تعریف میکنم. الان هم بیا کمک کن چیدن میز رو تموم کنیم.
پارمیس کمی مکث کرد و گفت: بعدش نوبت توئه.
حس شهوت درونم دوباره اوج گرفت و با لحن خاصی گفتم: حتی نمیتونی تصورش رو بکنی که چقدر دوست دارم موقع دادن به این دو تا، واچری مثل تو داشته باشم. وای که اگه X2 رو انتخاب میکردی.
پارمیس بدون مکث گفت: اگه کد X2 بودم، چی ازم میخواستی؟
لبهام رو نزدیک گونهاش کردم و گفتم: هر وقت کدت رو به X2 تغییر دادی، بهت میگم.
شادمهر توی فکر فرو رفت و گفت: یعنی اصلا وسوسه نشد که بهتون پیشنهاد سکس بده؟
سرم رو به علامت منفی تکون دادم و گفتم: نه، اما مطمئنم به خاطر شهوت زیاد، داشت دیوونه میشد.
پروانه گفت: آره تابلو بود که چقدر تحت فشاره.
نوشین گفت: نزدیک بیست و چهار ساعت، فقط و فقط سکس شما چهار نفر رو دیده، معلومه دیوونه شده.
رو به نوشین گفتم: سکس آخرمون خیلی دیوونهوار بود. هر چهارتامون حسابی مست شده بودیم. تو هم میلولیدیم و چهارتایی با حرص زیاد و همزمان با هم سکس میکردیم و حرفهای سکسی میزدیم. خودم رو هر لحظه که جای پارمیس میذاشتم، شهوتم دو برابر میشد. نمیدونم چطور تونست تحمل کنه.
نوشین رو به پروانه گفت: الان کجاست؟
پروانه گفت: بعد از رفتن کیارش و یاسین، اسنپ گرفت و رفت خونه.
شادمهر گفت: هیچی نگفت؟
پروانه گفت: نه.
رو به شادمهر گفتم: داره با خودش میجنگه. هنوز باورش نمیشه وارد چنین دنیایی شده و همچین چیزی از خواهرش دیده.
نوشین گفت: والا منم باورم نمیشه.
بعد رو پروانه گفت: تو چرا از حست هیچی نمیگی؟
پروانه کمی فکر کرد و گفت: استرس داشتم، اما به روی خودم نیاوردم. اما خب دوست داشتم که پارمیس داشت نگاهم میکرد. خیلی بیشتر از اونی که فکر میکردم، دوست داشتم.
نوشین رو به پروانه گفت: من و شادمهر هم سه دور کردیم. یعنی شادمهر کرد و من دادم. خیلی وقت بود سکس دو نفره با شادمهر نداشتم.
رو به نوشین گفتم: حتما ما رو تصور میکردین.
نوشین گفت: شک نکن.
پروانه رو به شادمهر گفت: پس شهوت تو هم دست کمی از من نداشته که سه بار نوشین رو کردی.
شادمهر ابروهاش رو بالا انداخت و گفت: این بازی که راه انداختی، همهمون رو درگیر کرده.
رو به شادمهر گفتم: دوست داری پارمیس رو هم بکنی؟
نوشین در تکمیل حرفم گفت: دوست داری پردهاش رو تو بزنی؟
شادمهر خواست جواب بده که پروانه نذاشت و گفت: تو که پرده من رو نزدی، اما میتونی به جاش پرده پارمیس رو بزنی.
شادمهر رو به پروانه گفت: یعنی از من واقعا میخوای که پرده پارمیس رو بزنم؟!
پروانه گفت: اگه خودش بخواد، آره چرا که نه.
رو به شادمهر گفتم: خودت بهتر از همه ما پارمیس رو میشناسی. هم میدونی که باکره بودن به تخمشه و فقط به خاطر ترسش باکره مونده و هم میدونی که تو تنها مردی هستی که به معنای واقعی تو کفشه.
روز اول کاری بعد از سکس گروپِ من و پروانه جلوی پارمیس بود. پارمیس سعی میکرد عادی به نظر بیاد، ولی نمیتونست درگیر بودن ذهنش رو مخفی کنه. بعد از تایم استراحت، رو به پروانه گفتم: هنوز نتونسته چیزایی که دیده رو هضم کنه.
پروانه انگار کمی نگران شده بود و گفت: آره ذهنش خیلی درگیره. اگه شد موقع برگشتن، باهاش حرف بزنیم.
صفحه موبایلم رو نشون پروانه دادم. پیام پارمیس رو خوند که برام نوشته بود: امشب اگه میتونی بیا پیش من.
پروانه تعجب کرد و گفت: یعنی چی؟!
شونههام رو بالا انداختم و گفتم: نمیدونم، اما فکر کنم بهتره دعوتش رو قبول کنم. برای مامانم هم که پرستار دائم گرفتم و اینطور مواقع دستم بازه.
پروانه کمی فکر کرد و گفت: اوکی من رو فقط به ایستگاه مترو برسون.
تو مسیر خونه پارمیس، هر دومون سکوت کردیم. وقتی ماشین رو پارک کردم، پارمیس قبل از پیاده شدن، بهم نگاه کرد و گفت: تو ادمین حلقه هستی. میتونی کدم رو همین الان تغییر بدی یا باید صبر کنم تا دورهمی بعدی؟
با دقت نگاهش کردم و گفتم: الان هم میتونم تغییر بدم اما تا دورهمی بعدی، کَسی متوجه نمیشه. فقط تو دورهمیها، اعلام جمعی میکنیم. تو این موارد، فقط ادمینها در جریان قرار میگیرن.
پارمیس بدون مکث گفت: میخوام کدم رو به X2 تغییر بدم. فعلا فقط تو بدونی، برام کافیه.
کمی مکث کردم و گفتم: اوکی به سه تا ادمین دیگه هم میگم. البته فکر کنم آخر هفته دیگه، یه دورهمی داشته باشیم.
پارمیس دوباره بدون مکث گفت: تو و پروانه و نوشین سه تا ادمین هستین. اون یکی کیه؟ تو دورهمی قبلی نبود؟
سرم رو به علامت منفی تکون دادم و گفتم: نه نبود.
خواستم پیاده بشم که گفت: فکر میکردم بوستانی به روم بیاره که من رو همچین جایی دیده. اما جوری برخورد میکنه که انگار اصلا همدیگه رو تو همچین دورهمی ندیدیم.
لبخند زدم و گفتم: چون میدونه اگه بیجنبهبازی در بیاره، چه اتفاقی براش میفته.
-چه اتفاقی؟
+بعدا بهت میگم، فعلا خودت رو درگیرش نکن. هر چی هست بدون که تحت کنترله.
-بریم که سپردم میعاد برامون شام خوشمزه درست کنه. همچنان آشپزیش بهتر از منه.
+اوکی بریم.
وقتی وارد خونه شدیم، میعاد جلوی تیوی بود و داشت بازی میکرد. متوجه ما که شد، ایستاد و با یک لحن مودبانه سلام کرد. جوابش رو دادم و گفتم: خوشم میاد همیشه در حال تمرین هستی. از مسابقاتتون چه خبر؟
میعاد از سوالم ذوق کرد و گفت: دو تا مسابقه دیگه رو ببریم، رفتیم فینال.
خودم رو خوشحال نشون دادم و گفتم: حتما برای فینال باید باشم. اون سری خیلی بهم خوش گذشت.
پارمیس گفت: آره اون شب خیلی حال داد. چقده جیغ زدیم.
بعد رو به من گفت: بریم بهت لباس راحتی بدم عزیزم.
بعد رو به میعاد گفت: شام حاضره؟
میعاد گفت: آره حاضره.
همراه با پارمیس وارد اتاقش شدم و گفتم: نه خوشم اومد، خونه رو خیلی تمیز و مرتب نگه داشتین.
پارمیس شال و مانتوش رو درآورد و گفت: وسواس مامانم به من و میعاد هم رسیده. لباس راحتی چی میپوشی؟
کمی نگاهش کردم و گفتم: هر چی تو بهم بدی.
از داخل کشوی میز توالت، بهم یک نیمتنه و شلوارک شورتی داد و گفت: این خوبه؟
لبخند محوی زدم و گفتم: آره عزیزم.
خیلی سریع لُخت شد و یک تیشرت و شلوار اسپُرت مشکی پوشید. همینکه من لُخت شدم تا نیمتنه و شلوارک رو بپوشم، نزدیکم شد و گفت: اجازه هست یکمی سینههات رو لمس کنم؟
شورت و سوتین تنم بود. چند لحظه مکث کردم و شورت و سوتینم رو درآوردم و گفتم: هر کاری دوست داری بکن.
به اندام لُختم یک نگاه سرتاسری کرد. نزدیکتر شد. آب دهنش رو قورت داد. مشخص بود که هنوز تردید داره، اما باهاش مقابله کرد. با هر دو دستش، سینههام رو به آرومی گرفت توی مشتش. کمی به صورتم خیره شد و بعد لبهاش رو چند لحظه به لبهام چسبوند. بعد ازم فاصله گرفت و گفت: بهم گفتی اگه X2 باشم…
حرفش رو قطع کردم و با یک لحن سرد گفتم: فعلا گشنمه.
انگار کمی توی ذوقش خورد. یک آه ملایم کشید و از اتاق خارج شد. دست و پا زدنش برای تجربه یک رابطه با همجنس، خیلی برام لذتبخش بود. متوجه شدم که چرا پروانه دوست داشت بیشتر و بیشتر باهاش بازی کنه. بدون اینکه شورت و سوتینم رو تنم کنم، نیمتنه و شلوارک رو پوشیدم و از اتاق زدم بیرون. میعاد میز غذا رو چیده بود. تیپ سکسی من رو که دید، چند لحظه روی اندامم میخ شد، اما سریع خودش رو جمع و جور کرد و گفت: فستفودی ابتکاری درست کردم مینا خانم. امیدوارم خوشتون بیاد.
لبخند مهربونی زدم و گفتم: محاله خوشم نیاد.
هر سه تامون پشت میز غذاخوری نشستیم. میعاد نمیتونست نگاهش رو از بدن من بگیره و تو هر فرصتی که میشد، من رو دید میزد. اصلا نمیتونستم حدس بزنم که چی تو سر پارمیس میگذره. بعد از تموم شد شام، پارمیس ظرفها رو توی سینک گذاشت و رو به میعاد گفت: تا من ظرفها رو میشورم، تو هم یک فیلم خوشگل انتخاب کن تا سه تایی با هم ببینیم.
میعاد وقتی ایستاد، معلوم بود که کیرش بلند شده. لبخند ناخواستهای زدم. بعد از رفتن میعاد، ایستادم و نزدیک پارمیس شدم. لبهام رو نزدیک گوشش بردم و گفتم: داری چیکار میکنی پارمیس؟
پارمیس مشغول شستن ظرفها بود و گفت: بهم گفتی اگه کدم X2 باشه، بهم میگی که که چی ازم میخوای.
تو دلم لرزید و گفتم: شک دارم اون چیز مهمی که ازت میخوام رو بتونی انجامش بدی.
پارمیس سرش رو به سمتم چرخوند و گفت: امتحانم کن.
لبخند کمرنگی زدم و گفتم: قبلش باید بهم بگی چرا خواستی میعاد رو با من تو این وضعیت، رو به رو کنی؟
پارمیس نگاهش رو ازم گرفت و گفت: دوست دارم تو رو بکنه. این چند مدت خیلی باعث شدم که حشری بشه.
پوزخند زدم و گفتم: تو برادرت رو حشری کردی، من باید بهش بدم؟
پارمیس انگار خجالت کشید و گفت: میتونی قبول نکنی.
لحنم رو