راز شیرین


عروسی شیرین بود . دختر خواهرم بیست سالش بود و من که فعلا اول داستان دایی جونش هستم درست دو برابرش سن داشتم . من و خواهرم شور انگیز که دوسالی ازم بزرگتره از همون سالهای ابتدایی نوجوونی با هم سکس داشتیم . نمی دونم چرا ولی اون خیلی حشری بود . همش لباسای تحریک آمیز می پوشید . کونشو بهم نشون می داد . خودشو مینداخت تو بغلم . اوایل چندشم می شد . دوست نداشتم با خواهرم طرف شم . ولی وقتی که دیدم دستم از همه جا کوتاهه و اون می تونه خیلی راحت تمام کمبود های منو جبران کنه و به اصطلاح منو بسازه قانع شدم که باهاش سکس داشته باشم . اوایل فقط با سینه هاش ور می رفتم و اونو میک می زدم . کوسشو می خوردم ولخت تو بغل هم در حد معمول سکس می کردیم . اون کیرمو ساک می زد و ارضام می کرد و بعدا که یه خورده پیشرفت کردیم منم می کردم تو کونش و آبمو تو سوراخ کونش خالی می کردم  .به همین صورت پیش می رفتیم خیلی دوست داشتم اونو از کوس بکنم ولی نمی شد . شرایط جامعه طوری بود که مجبور بود دختری و بکارتشو حفظ کنه . خیلی زود تن به ازدواج داد اونم با یه ارتشی که اون اوایل اکثرا تو ماموریت بود . طوری که سه روز بعد از عروسی شوهره میره محل خدمتیش که راه دوریه و منم شبا می رفتم پیشش می خوابیدم . دیگه راحت می تونستم اونو از کوس بکنم . خودش می گفت که به شوهرش اجازه نداده که تو کوسش آب بریزه و گفته باشه واسه دفعه بعد . اون می خواست از من بار دار شه و تا موقعی که مطمئن نمی شد حاضر نبود به شوهره اجازه بده تو کوسش آب خالی کنه . شوهر خواهرم واسه یه ماهی رفت و منم جور اونو کشیدم . کم پیش میومد که از رختخواب جدا شیم . خواهرمو در مدت کوتاهی تا می تونستم آب بندیش کردم . همون آب بندیها کارشو کرد و من شدم بابای اولین بچه اش . البته این اولین و تنها بچه اش بود . چون یعد از اون که یه بار از شوهرش بار دار شد بچه اش رد شد و دیگه هم نتونست بچه دار شه . شوهرشم به شیرینی همون شیرین قانع بود . حالا دیگه خیلی راحت و بی دردسر تر می تونستم خواهرمو بگام . ترجیح دادم دیگه از دواج نکنم . خودمو اسیر و گرفتار نکنم . تو مغازه سوپری بابا کار می کردم . زن که همون خواهرم باشه رو داشتم ودختری هم داشتم که اسمش شیرین بود . واون منو دایی خودش می دونست . خیلی ناز و خوشگل بود . دوست داشتم یه روزی بهش بگم که من باباشم ولی جرات این کارو نداشتم . دلم نمی خواست تمام باور هاشو خراب کنم . راضی به رنج اون نبودم . اتفاقا شوهر اونم یه ارتشی بود . لباس عروس بهش میومد . ناز شده بود . هیشکی مث من حتی مامان باباش بهش هدیه نداده بودن . تا می تونستم طلا بارونش کرده بودم . اون منو که مثلا دایی اش بودم و به نوعی هم بودم شاید خیلی بیشتر از بابا مامانش دوست داشت . چون خیلی به دردش می خوردم . در سختیها و خوشیها بهترین همدمش بودم . اون شبی که رفته بود خونه بخت از ناراحتی چشامو تا صبح رو هم نذاشتم . حتی حوصله خوندن داستانهای سکسی رو هم نداشتم واسه همین تو وبلاگ امیر سکسی دنبال داستانهای عشقی و احساسی می گشتم . خدایا دخترم همه عشق و امید و زندگیم حالا چی میکشه ;/;نکنه گرفتار یه مرد بیرحم شده باشه ;/;نه شیرین من نباید سختی بکشه . شوهره خیلی گردن کلفت بود . من شیرین خودمو خیلی دوست داشتم . اون وقتا که بچه بود گاهی وقتا خودم کهنه اش می کردم پوشکشو عوض می کردم . می بردمش مدرسه . باهاش درس کار می کردم . گاهی وقتا که یه پسری بهش متلک می گفت اون میومد همه چی رو واسم تعریف می کرد . اون راز های خودشو با من در میون میذاشت . نمی دونم چی شد که یهو با این خواسته پدر قلابیش که ازش خواسته بود ازدواج کنه موافقت کرده تن به این کار داده بود . صبح حال و حوصله رفتن به مغازه رو نداشتم . زنگ زدم به بابا که نمیام . پشت بندش دیدم که موبایلم زنگ خورد . شیرین شیرین من بود . وقتی که صداشو می شنیدم و حس کردم که حالش خوبه انگاری دنیا رو به من داده باشن .-دایی جون دلم واست تنگ شده میای پیشم کارت دارم .-عزیزم ما که الان ده ساعت نمیشه که از هم دوریم فرشاد کجاست -هیچی با این که مرخصی داشت ولی همین الان از ستاد زنگ زدن که آماده باشن و تو هم باید بیای .. پاشدم رفتم ببینم دخترم یعنی همون خواهر زاده ام با من چیکار داره . پدر سوخته خیلی ناز و تپل کرده بود . خیلی خواستنی شده بود کوفت شوهرش بشه . اصلا از ریخت و قیافه شوهر الدنگش خوشم نمیومد . به محض دیدنم خودشو انداخت تو بغلم . دایی شهروز خیلی دوستت دارم خیلی . یه جوری لبامو می بوسید که تا به حال سابقه نداشت . طوری که فکر می کردم دارم مامانشو که خواهرم باشه می بوسم . منو به یاد شور انگیز مینداخت . قبلا هر وقت لبامو میذاشتم رو لباش با یه مکث برش می داشتم و اونم هر موقع این کارو می کرد بیشتر از یه ثانیه مکث نمی کرد . دیدم داغ شده و سینه های بر جسته اشو که نصفش از تاپش بیرون زده بود به سینه هام می چسبونه . دایی جون دوستت دارم می خوامت . منو ببوس بغلم کن می خوامت . به من نه نگو -شیرین اصلا معلوم هست تو چته ;/;تو دیشب ازدواج کردی این کارا چیه که با دایی ات انجام میدی . باهام شوخی نکن . من بیست سال ازت بزرگترم . یه عمره جای دخترمی بگو داری شوخی می کنی . بگو که دارم خواب می بینم .-نه دایی جون هیچم شوخی نیست . .فکر کردی من الکی زن این عوضی شدم ;/;می خواستم زود تر خودم خلاص کنم و بیام بپرم تو بغلت -شیرین دیوونه ! تو فکرشو نکردی که اگه من گردنم بره حاضر نمیشم که همچین کاری بکنم ;/;اونم با فامیل . اونم با خواهر زاده ام پاره تنم . عزیز دل خواهرم . گناه داره می خوای تو آتیش جهنم بسوزم ;/;-من هوس دارم دایی . می خوام می خوام با کیرت منو بکنی -تو که این قدر گستاخ نبودی شیرین .-دایی نذار من اون حرفایی رو که تو دلمه بزنم نذار من عقده هامو خالی کنم .-بگو چه غلطی میخوای بکنی . به شدت بر افروخته شده یکی گذاشتم زیر گوشش که در جا پشیمون شدم . دختر دلبندمو زدم . اونی رو که از همه دنیا واسم عزیز تر بود به خاطر این که می خواست باهاش سکس داشته باشم زدم . اشک چشای نازنینشو تر کرده بود . موبایلشو پس از این که چند تا کلیدشو این طرف و اون طرف کرد داد دستمو باصدایی گریان گفت بگیرش دایی پاک و مهربون و نجیب من . ببین اون بهشتی که واسه خودت درست کردی چیه . به مانیتور موبایل که نگاه کردم نزدیک بود سکته کنم . شیرین از یکی از سکسهای من و مادرش فیلم بر داشته بود . هر چند خیلی واضح نبود و زوایای سکسو به خوبی نشون نمی داد ولی ثابت می کرد که من دارم خواهرمو یعنی مادر شیرینمو میگام .-بیا این طرف صورتمو هم بزن دیگه . دیگه نمی تونستم پیش شیرین سرمو بالا بگیرم . رفتم طرف دخترم تا از دلش در بیارم . لبمو گذاشتم رو پیشونیش تا اونو ببوسم .-نه من این جوری نمی خوام سریع قبل از این که بخوام حرفی بزنم و اعتراضی بکنم لباسا و شلوارشو در آورد و با یه شورت و سوتین کنارم قرار گرفت و خودشو انداخت تو بغلم این بار صورتشو بوسیدم و چشامو بستم . نه نه این کارو باهام نکن شیرین . دیگه اگه یه درصدم شک داشتم که اون دختر منه این یه درصد تردید هم از بین رفت . ژن من و مادره تو وجودش بود اونم دوست داشت خودشو در اختیار یکی از نزدیکاش قرار بده. حالا که داداش نداشت چسبیده بود به من . بوی خوش عروسی رو می داد . شیرین با وسوسه شیرینش داشت منو به دام خودش مینداخت . کمر بند شلوارمو باز کرد ویکی یکی لباسهای زیر و رومو در آورد . اولش خجالت می کشیدم که اون منو با این وضعیت لخت ببینه . هنوزم باورم نمی شد با همه عطش و هوسی که در من به وجود اومده بود هنوزم جا داشتم که خودمو کنار بکشم ولی شیرین لب و دهن شیرینشو گذاشت رو کیرم وساک زدنو شروع کرد . کیرم داغ داغ شده بود . اون شور و حال جوانی و احساس طراوت یه بار دیگه در من زنده شده بود . دیگه نمی تونستم ازش دل بکنم . تاریخ یه بار دیگه داشت تکرار می شد . شیرین در حال خوردن کیرم بود . ومنم در همین حالت دستامو رسوندم به کمرش و سوتینشو باز کردم ودیگه به چشم خواهر زاده و دخترم بهش تگاه نمی کردم . اون حالا شده بود معشوقه من . چه سینه های آبدار و تازه ای ! چون داشت کیرمو ساک می زد سینه هاش ازم دور افتاده بود ولی وقت زیاد بود . دستامو این بار رسوندم به پشت سرش و اونو به کیرم فشردم . وروجک کارشو خوب وارد بود . هیکلش مانکنی بود . ولی کونش بر جسته . دهنشو از رو کیرم برداشت و گفت از روزی که کیرتو دیدم  رفته توکوس مامانی وچه جور داره بهش حال میده دیگه آروم و قرار ندارم . راستش به مامان حسودیم میشه . بعضی وقتا هم ازش بدم میاد ولی خب … لباشو چسبوندم به لبام که دیگه ادامه نده . فقط شورت اون تنها فاصله بین من و بدن اون بود . کیرم به شورت دخترم چسبیده بود و داشت به آتیشش می کشید .. دستشو به شورتش رسوند و از طرف کون تپلش خودشو لخت کرد ومنم از سمت  جلو شورتشو کشیدم پایین واز پاش در آوردم . کوسشو به کیرم چسبونده بود وخودشو روی اون حرکت می داد -نههههههه نههههههه نکن شیرین کوس شیرین تو کییییییییررررررمو سوزونده . نکن درست نیست -درسته دایی جون خواهرتو که گاییدی خواهرزاده اتو هم باید بگایی دیگه بی اجازه من نباید آب بخوری . تا من نگفتم دیگه نباید مامانو بگایی . تو فقط مال منی -نه نه شیرین خواهش می کنم -بیخود از این خواهشا نکن یه خواهش دیگه داری بکن انجام میدم . از این خواهشا قبول نیست . من فقط مال توام تو هم فقط مال من -توکه شوهر داری -اونو پشم کوسمم حساب نمی کنم -تو که کوست مونداره -خودم شنیدم که به مامان می گفتی از براقش خوشت میاد واسه همین واسه تو برقش انداختم . دیگه نخواستم و نتونستم زحماتشو هدر بدم و دلشو بشکنم . گذاشتم هر کاری که دوست داره باهام انجام بده . به خودش یه تکونی داد و کیرمو فرو کرد تو کوسش . اون رو من سوار بود و با نیروی جوانی  وتازه نفسی خودش داشت حال می کرد و حال می داد . یه ده دقیقه ای رو گذاشتم که اون به همین صورت به من و خودش مزه بده . دستامو گذاشته بودم رو کونش واونو به طرف خودم فشارش می دادم -دایی دایی جون نمی دونی چقدر لذت می برم . اووووفففففف لباتو بده لباتو بده کمکم کن . دارم می سوزم جاااااااان چه حالیه !چه عالیه !-شیرین شیرین بیا کونتو بذار رو دهنم می خوام همه جاشو میک بزنم و بلیسم . شیرین ازم اطاعت کرد وکون خوشگل و نازشو گذاشت رو دهنم . زبونمو کشیدم رو جفت سوراخاش . اووووووفففففف  شهروز شهروز جونم . می دونستم یه چیزی می دونستم که خودمو گذاشتم در اختیارت . در حرکت بعدی شیرینو طاقباز روی زمین خوابوندم و به نوبت دو تا کف دستمو گذاشتم دور یکی از سینه هاش واونو گذاشتم تو دهنم .-آهههههه نکن نکن نکن -می کنم می کنم می کنم . مردمک چشای دخترم چرخشای عجیبی پیدا کرده بود . تو آتیش هوس وکیر من داشت می سوخت . دوباره کیرمو فرو کردم تو کوسش . این دومین کوسی بود که تو عمرم می کردم . تا به حال به خواهرم خیانت نکرده بودم . به خودم فشار می آوردم تا آبمو تو کوس شیرین جونم خالی نکنم و بیشتر بهش حال بدم . نمی دونستم چیکار کنم . هر کاری که انجام می دادم فکر می کردم اگه یه کار دیگه بکنم و سیستم سکسو عوض کنم بهتره . حالا دیگه از روبرو دهنمو انداختم رو کوسش . کف دستمو گذاشتم بالای کوس و زیر شکمش و با سرعت کوس کوچولوشو میک می زدم . فریاد و ناله های شیرین فضای خونه رو پر کرده بود . تمام بدنش به لرزه در اومده بود . با تمام وجودش داشت لذت می برد . موهای سرمو می کشید . سرمو فشار می داد و می خواست پس بزنه ولی من این حرکاتشو خنثی می کردم  .شهروز شهروز شهروز تموم کردم تموم کردم تموم کردم  . یه جوری شدم یه جوری شدم . ساکت شده بود . نمی دونستم چیکار کنم -دایی جون دایی شهروز منو بکن . منو بکن . کیرتو دوباره بفرست تو کوسم . آبتو خالی کن . من تشنه امه -اگه بار دارشی -بذار بشم . من ازت بچه می خوام . ازدواج کردم که ازت بچه دار شم .. خدای من این چه حرکتی بود که از شیرین سر می زد ! نمی تونستم باور کنم چه راحت حرف می زدو با مسائل بر خورد می کرد  .خودمم خیلی دوست داشتم که حرفشو گوش کنم . خیلی سنگین شده بودم . اگه من بابای بچه دخترم می شدم خیلی بهتر از این بود که اون ارتشی عوضی پدر بچه اش شه . واسه همین با اشتهای زیاد جفت پاهای شیرینو گرفتم تو دستام و دو طرف پهلوهام قرار دادم وبهش گفتم که جز سکس و لذت بردن به هیچی دیگه فکر نکنه . هنوز هوس داشت ومثل مامان آتیشش تند بود . هنوز کوسش خیس و پر آب بود و من پس از چند ضربه دیگه نتونستم طاقت بیارم وکوس ناز دختر نازمو پر آبش کردم .-جاااااااان بگیر شیرین من . آب شیرین منو بگیر -دایی دایی جووووووون نمی دونی چقدر تشنه ام بود . این اولین آبیه که می ریزه به کوسم  .همین حرفو مامانشم در دومین روز پس از ازدواجش زده بود . من و شیرین یه ساعت دیگه هم با هم مشغول بودیم . بعد از دو ساعت عشقبازی تو بغل هم آروم گرفتیم -شیرین !می تونم یه چیزی ازت بپرسم ;/;-بپرس عشق من -تو خودتو در اختیار دایی ات گذاشتی . اگه من پدرت بودم حاضر بودی همچه کاری باهام بکنی ;/;یه نگاه مخصوصی بهم انداخت وگفت نمی دونم ونمی خوامم بدونم واسه چی همچین سوالی ازم می کنی . فقط همینو می دونم که تحت هر شرایطی خودمو در اختیارت می ذاشتم ومیذارم . پشت به اون قرار گرفتم وگفتم میخوام پرده از یه رازی بردارم که واسم شیرینه ولی برای تو نمی دونم . شاید تلخ باشه . تو به من گفتی که در هر شرایطی حاضر بودی وهستی که باهام سکس داشته باشی . شاید وقتی این حقیقتو واست تعریف کنم دیگه نخوای -بگو چی شده دایی جون -شیرین من ! من هم دایی اتم هم بابات . پدرتم پدر تو . حالا فهمیدی چرا این قدر اصرار داشتم که کاری به کارت نداشته باشم . اگه دوست داری ازم متنفر باش . منو بزن و تف بنداز تو صورتم . چند دقیقه ای بین ما سکوت بود وسکوت . پس از این مدت کوتاه گفت بابا دوستت دارم بابایی . عاشقتم بابایی . حالا می تونم یه خواهشی ازت بکنم ;/;-هر خواهشی داری بکن دختر عزیزم . بابایی واست جون میده .-جونم فدات بابایی . این راز شیرینی که فاشش کردی از هر شیرینی دیگه ای تو این دنیا واسم شیرین تره . من ازت میخوام که حالا به عنوان یه پدر دخترتو بکنی . دوباره هوس تو رو کردم . به میمنت این پیوند بیا دوباره بین کوس و کیرمون یه پیوند دیگه بر قرار کنیم . اینو که گفت بغلش کردم و دوباره رفتیم تو سکس و حال . یکی دو ماه ازاین ماجرا می گذره . شیرین از من بار داره . نمی دونم این یکی بچه ام دختر میشه یا پسر . خصلتها و صفتهای انجمن کیر تو کس من و مامانشو به ارث می بره یا نه . ;/;دارم به این فکر می کنم اگه اونم دختر باشه و یه روزی ازم بخواد که باهاش سکس داشته باشم از پسش بر میام یا نه .;/;.پایان .. نویسنده .. ایرانی 
language=javascript> function noRightClick() { if (event.button==) { alert(“! حق کپي کردن نداري “) } } document.onmousedown=noRightClick

دکمه بازگشت به بالا