رقص دونفره
عسل به آرومی وارد اتاق شد و گفت: «این دیگه آخرین مریض امروز بود. پنجشنبه ها همیشه شلوغه. همه کارکنان هم رفتن. فقط من و خودتیم» لبخندی زد و اومد جلو و با لوندی خاص خودش گفت:«آقای دکتر یه کم پول درآوردن رو ول کن. دلم برای مسعود کوچیکه تنگ شده» مسعود گفت:«در مطب رو قفل کردی؟ دستشوییها و اتاقها رو چک کردی؟» عسل با بیحوصلگی گفت:«بابا دفعه اولم نیست که، تا مطمئن نشم هیچ کس نیست که سراغش نمیام.» بعد در همون حالت که مسعود پشت میزش نشسته بود سرش رو صورت مسعود خم کرد و شروع کردند به لب گرفتن و در همان حال مسعود پستانهای عسل را میمالید. مسعود با هیجان دکمه شلوار عسل رو باز کرد و شلوار و شورت عسل رو کشید پایین. عسل که درسش رو خوب بلد بود کونش رو در برابر صورت مسعود قرار داد و مسعود شروع کرد به گاز گرفتن لمبرهای کون گوشتالو و بسیار بزرگ عسل. سپس لمبرها رو هم از هم باز کرد و شروع کرد لیسیدن سوراخ کون عسل.
ناگهان با زنگ تلفن هر دو از جا پریدند. عسل گوشی تلفن رو برداشت و گفت:«بله؟ سلام خانم دکتر، حالتون خوبه؟ بله مریض دارن؟ آهان باشه، اگه ضروریه بهشون میگم. گوشی خدمتتون.» دستش رو دهنی گوشی گذاشت و گفت: «نسرینه. میگه ضروریه.» مسعود گوشی رو گرفت و گفت:«سلام عزیزم، آره آخرین مریضه، چرا؟ چی شده؟ باشه سعی میکنم تا نیم ساعت دیگه خونه باشم.»
همینطور که مسعود پشت تلفن حرف میزد، عسل زیر لب گفت:«بر خرمگس معرکه لعنت» بعد با خودش فکر کرد:« چقدر بدبخته این نسرین. نمیدونه که الان شوهرش داره سوراخ کون منو میلیسه.» اما لحظه ای بعد به خودش گفت:«اون که چیزیش نیست، داره کیف دنیا رو میکنه تو خونه چهارخواب تو نیاوران، باغ کردان، سانتافه زیر پاش، هر سال هم که تابستونا بلند میشه میره ونکوور پیش دخترش. بدبخت تویی که برای چند میلیون پول بیشتر به یه مردی که از خودت بیست و یک سال بزرگتره کس و کون میدی تا پولشو بدی شوهر مافنگیت شیشه بکشه و دود کنه بره.» اما بعد به خودش دلداری داد و گفت:«البته که خودت هم کیف میکنی. مسعود خیلی خوشتیپه و خیلی بهت حال میده.»
عسل تو همین فکرها بود که دوباره زبون مسعود رو روی سوراخ کونش حس کرد. احساس خیلی دلپذیری برای عسل بود. هم فیزیکی لذت میبرد از تحریک عصبهای اطراف سوراخ کونش هم روانی از اینکه یکی از معروفترین جراحهای پلاستیک تهران داره خصوصی ترین و در عین حال کثیف ترین عضوش رو میلیسه.
مسعود در حالیکه به صورت و اندام بسیار زیبا عسل نگاه میکرد فکر میکرد که چقدر خوش شانس بوده که تونسته عسل رو داشته باشه. صورت و اندام عسل همون شش سال پیش وقتی برای اولین بار مسعود دیدش فوق العاده بود در نظر مسعود. شاید تنها ایرادش کون تخت و بدقواره عسل بود که مسعود پنج سال پیش اون رو به فرم دلخواه خودش درآورده بود. چهار سال پیش که عسل شوهر کرد مسعود خیلی خوشحالتر هم شد. اینجوری هم حساسیت زنش نسرین کم میشد هم خود عسل خطری نداشت که یکهو ازش بخواد این رابطه رسمی بشه. در میان حدود ده نفر که در مطب مسعود کار میکردند عسل رییس بود و بیشترین حقوق رو میگرفت. حدود پونزده میلیون که یه بخشیش بخاطر نقش غیر قابل جایگزینی عسل تو مطب بود و یه بخشی هم بخاطر تشکر از سکسهای حداقل هفته ای سه بارشون. از زمان ازدواج عسل برای اینکه از رابطشون بچه درست نشه اکثر سکسهاشون از کون بود مگر زمانهایی که میدونستن عسل تخمک گذاری نداره، یعنی هفته قبل از پریود. مسعود بخوبی میدونست که عسل از آنال سکس لذت میبره و ارضا میشه.
بعد از اینکه مسعود خوب سوراخ کون عسل رو لیسید با لوبریکانت مخصوص که از کانادا آورده بود شروع کرد گشاد کردن کون عسل، عسل هم همزمان کیر مسعود رو ساک میزد. مسعود که باید زودتر میرفت خونه، کیرش رو از دهن عسل درآورد. عسل روی تخت خوابید و پاهاش رو زیرش جمع کرد و کونش رو بیرون داد. مسعود در حالیکه ایستاده بود کیرش رو تنظیم کرد و فرو کرد. درد تمام بدن عسل رو فرا گرفت. اندکی جابجا کرد خودش رو. آروم آروم سوراخش که گشادتر شد لذت بر درد غلبه کرد. تماس کیر با دیواره داخلی کونش براش لذتبخش بود و با هر تلمبه به ارضا نزدیکتر میشد. مسعود اشاره کرد که میخواد بیاد، اما عسل اشاره کرد که چند تا تلمبه دیگه. تلمبه های آخر مسعود محکم و بیرحمانه بود که ناگهان عسل به اوج لذت و اورگاسم رسید. مسعود که متوجه ارضا عسل بود خودش رو رها کردو تمام آبش رو تو کون عسل پمپاژ کرد.
عسل تو راه برگشت به خونه همینطور که در حال رانندگی با پژو دویست و شش آلبالویی رنگی بود که از مسعود کادو گرفته بود دلش پر میزد برای دیدن پسر دوساله اش که پیش مامانش بود. زنگی هم به شوهرش زد که در یک کارخانه مامور حراست فیزیکی بود. به نظر توپ توپ بود. از چرت و پرتهاش معلوم بود تازه شیشه کشیده. حالش از شوهرش به هم میخورد.
مسعود در حالیکه پورشه ماکان سفید رنگش رو رانندگی میکرد نگران نسرین بود. به خودش نهیب زد که تو چه جور مردی هستی که وقتی زنت زنگ میزنه میگه حالم خوب نیست همچنان به حال و هول خودت ادامه میدی. اندکی بعد به خودش گفت:«بابا حالا که چیزی نیست نسرین حالش خوب میشه. اصل کار عسله که لامصب مث هلو میمونه. چقدر این دختر خوشگله و عجب کون تنگی داره. بخدا اگه این کونو استفاده نکنم کفران نعمته» تو همون فکرها بود که تلفن نسرین از حال درش آورد.
-«کجایی؟»-«سر خیابونم» -«اوکی».
مسعود کلید رو انداخت و وارد آپارتمان شد. از دیدن چراغهای خاموش تعجب کرد. کلید برق رو که زد ناگهان همه یکصدا گفتند:«تولدت مبارک» همه بودند. پدر و مادرش و برادر و خواهرش با خانواده. پدر و مادر نسرین و دو تا خواهرهاش و باجناقهاش. با تعجب به نسرین گفت:«ولی تولد من که هفته دیگس» نسرین صورتش رو بوسید و گفت:«اون موقع که دیگه سورپرایز نمیشدی» همه مهمونها شروع کردند به رقصیدن. نسرین حتی ویسکی جک دانیل اصل گیر آورده بود. پیکها به سلامتی مسعود بالا رفت و همه میرقصیدند.
آخرهای جشن نسرین گفت:«همه توجه کنین. من و مسعود میخوایم دانس داشته باشیم. من یه آهنگ قدیمی که مسعود خیلی دوست داشت و یه کم غمگینه رو آماده کردم برای دانس.» مسعود آهنگ رو خیلی خوب میشناخت، آهنگ پائولا اثر میکیس تئودوریاکیس. مسعود سالها بود آهنگ رو نشنیده بود. برای لحظاتی به دوران اوائل آشنایی با نسرین فکر کرد. مسعود هنوز انترن بود و نسرین دانشجوی ریاضی محض. اون موقع با واکمن مسعود این آهنگ رو روی نوار کاست گوش میکردند. به این فکر کرد که چطور هر دو رشد کردند. مسعود جراح پلاستیک متخصص در پیکرتراشی و حجم دهی باسن و سینه و نسرین دکترای تخصصی و دانشیار دانشگاه آزاد متخصص در معادلات دیفرانسیل و مشتقات جزئی. هنگامیکه بدن گرم نسرین را در آغوش داشت متوجه شد که هنوز چقدر نسرین رو دوست داره. حس میکرد که صورت و بدن دست نخورده نسرین شاید به زیبایی عسل نباشه اما یک دنیا خاطره و مهربونی توشه و از همه مهمتر، هنگامیکه صدای دخترش رو از اون سوی دنیا میشنید حس میکرد که هم خودش و هم نسرین حاضرند از همه چیزشون بگذرند تا فقط دخترشون خوشبخت بمونه.
وقتی همه مهمانها رفتند و مسعود و نسرین تنها شدند نسرین با شیطنت خاصی گفت:« درسته که برات کادو کراوات خریدم ولی کادو اصلیت مونده.» یه لباس خواب قرمزرنگ لختی، بدن لاغر نسرین رو بسیار زیباتر کرده بود. مسعود میدونست که باید امشب با نسرین سکس داشته باشه. با این وجود میدونست در سن چهل و هشت سالگی شق کردن بعد از تنها چهار ساعت از سکس قبلی ممکن نیست. زیر لب فقط دعا میخوند که کیرش شق بشه. با خودش عهد کرد که اگه کیرش شق شد دیگه عسل رو بزاره کنار و به نسرین خیانت نکنه. با نسرین لب تو لب شدند و مدت طولانی لب گرفتند. لبهاشون رو از هم جدا کردند و دوباره لب گرفتند. تمام بدن نسرین رو شروع کرد به بوسیدن و لیسیدن. نسرین به آرامی شلوار و شورت مسعود رو درآورد و کیر خوابیده مسعود رو لیس زد تا آروم آروم شق بشه. مسعود پستانهای نسبتا کوچک نسرین را میمکید و گازهای کوچکی میگرفت. سپس حالت شصت و نه را امتحان کردند. مسعود سعی میکرد تا جاییکه میتونه به نسرین حال بده. همزمان که نسرین به ارگاسم نزدیک و نزدیکتر میشد مسعود حس میکرد کیرش داره آماده میشه. وقتی نسرین به اوج رسید و ارضا شد مسعود آماده بود برای فتح کس نسرین. حس اون دقیقا مثل حسی بود که هنگام اولین سکس با نسرین داشت. کس نسرین داغ بود و مسعود لب میگرفت از نسرین و کیرش رو تا ته فرو میکرد تا موقعی که آبش رو تو کس نسرین خالی کرد. حس میکرد هر قطره آبش با شدت از اعماق کمرش بیرون میجهد. اگرچه ارگاسمش بعد از فاصله کوتاهی از ارگاسم قبلی چندان رویایی نبود اما خوشحال بود از اینکه نسرین چیزی نفهمیده بود.
روز شنبه عصر مسعود وقتی عسل رو دوباره تو مطب دید در دلش دوباره تحسینش کرد. اندکی بعد پیش خودش فکر کرد که اگه به جای اینکه با عسل دیگه سکس نداشته باشه به بچه های سرطانی کمک بکنه خیلی بهتره، پس پنجاه میلیون تومن به حساب محک واریز کرد. مطمئن بود که خدا از این کارش بیشتر راضی خواهد بود. هنگامیکه بعد از یه سکس جانانه با عسل به خونه رفت و بی بی سی فارسی رو گرفت گوینده میگفت: «میکیس تئودوریاکیس آهنگساز معروف یونانی که در ایران با موسیقی متنی که برای فیلم حکومت نظامی تحت عنوان پائولا ساخته بود معروف بود شب گذشته در سن نود و شش سالگی در آتن درگذشت.»
نوشته: همشهری کین