زمستون سکسی تو پارک
سلام
میشه گفت الان چند سالی هست که داستانای انجمن کیر تو کس رو میخونم ولی هرگز دست به قلم نبردم و خودم چیزی منتشر نکردم. این اولین داستان منه امیدوارم که خوشتون بیاد و اگه نیومد، تو فحاشی کردن خلاق باشید!
(این داستان با تغییر اسامی برگرفته از واقعیت میباشد)
من آیسانم، ۲۱ سالمه از خودم بخوام بگم قدم متوسطه رو به کوتاهه و توپرم یه دختر با پوست سفید که بیشتر از اینکه خوشگل یا زشت باشه چهره ی بامزه ای داره. چهره ی معصومم آتیش و شرارت درونمو تا حد زیادی کاور میکنه. همه چیز از یه ریپلای ساده روی یه استوری جرقه خورد. صحبتای معمولی بود نه اون علاقه ی خاصی نشون میداد نه من زیاد بهش فکر کرده بودم یه روز که حتی یادمم نیست اون اول پیام داد یا من گفت:تولدشه!
یادمه از حرفاش دستگیرم شد که هیچ برنامه ای واسه تولدش نداره و سگ سیاه افسردگی تولد آماده ی تجاوز بهشه! از قبل میدونستم که تو یه شهریم و البته دانشجوی یه دانشگاه بودیم و از همین طریق همو فالو کرده بودیم. ازش پرسیدم کدوم سمته؟ فاز پیغمبر نجات دهنده ی نسل افسرده ی بشریت رو ب خودم گرفتم و یه لوکیشن که ب جفتمون نزدیک بود رو بهش گفتم.
کاملا یهویی یه کتاب به عنوان کادوی تولد زدم زیربغلم و شمارمم براش گذاشتم که رسید باهام تماس بگیره و همو پیدا کنیم.
اسنپ پیدا نمیشد و با ۴۵ دقیقه تاخیر رسیدم. داشتم با تلفن باهاش حرف میزدم و توضیح میدادم ک کجام ک یهو دیدمش تا به خودم بیام وسط دست دادن همو یه بغل نصف نیمه کردیم انگار که صد سال دوست باشیم و این دیدار هزار و یکممون باشه. کتاب رو بهش دادم. قدم زدیم. حرف زدیم اگه بگم یادمه راجب چه چیزایی حرف زدیم دروغ گفتم! لوکیشنی که قرار گذاشته بودیم رو احتمالا همتون میشناسید ولی برای احتیاط بیشتر نمیگم کجاست!
اما توضیحش میدم که قابل تصور باشه یه پارک میشه گفت جنگلی خیلی بزرگ با کلی و دار و درخت و نقاط کور! اواخر زمستون بود، هوا خیلی سرد نبود ولی روزا کوتاه بودن و بعد کمی قدم زدن هوا تاریک شد!
از قدم زدن خسته شدیم روی یه نیمکت که یه جای پرت بود نشستیم دستشو انداخت روی شونم و من کاملا لم داده بودم بهش و سرم روی شونش بود! اول پیشونیمو بوسید غرق تو یه خلسه قشنگ بودم و وایب خوبی ازش میگرفتم. نمیدونم چیشد که لباشو گذاشت روی لبام و من خیلی عمیق میک زدم! آتیش شهوت درونم روشن شد با اینکه یه بوس کوچیک بود و اتفاقی نیوفتاده بود لای پام خیس شد و با طولانی شدن بوسه کسم نبض میزد. یادمه دونفر که با فاصله از ما روی یه نیمکت دیگه نشسته بودن رو بهش نشون دادم که دارن مارو میبینن. اون گفت: بذار یاد بگیرن! نمیدونم چند بار اون بوسه های داغ تو هوای خنک تکرار شد، چند بار لب پایینشو گاز گرفتم و مزه کردم. تا دونفر اومدن به سمتمون و ما از هم جدا شدیم و برای طبیعی جلوه کردن پاشدیم و دست به دست قدم زدن رو ادامه دادیم! پارک از هروقت دیگه ای خلوت تر بود داشتیم به یه سمتی که نور نداشت و خیلی خلوت بود میرفتیم که نگهبان پارک که از رو به رو میومد گفت این طرفی نرید خطرناکه! (بنده خدا مارو از خطر دزد میترسوند نمیدونست ما الان مغزمون تو شورتمونه و به چیزی جز سکس فکر نمیکنیم)
گفتیم باشه و صبر کردیم تا دور بشه تا راحت تر به راهمون ادامه بدیم!
همینطور که تو تاریکی جلو میرفتیم سپهر دستمو گرفت و گذاشت روی کیرش! من انقدر حشری بودم و غرق تو افکار خودم بودم ک نفهمیدم زیپشو کی باز کرد شورتشو تنظیم کرد و فقط کیرشو درآورد! کیر داغشو تو دستم گرفتم کسم دل میزد کیرشو تو دستم مالیدم یه جا واستادیم ناخودآگاه و بدون فکر جلوش زانو زدم و کیرشو تو دهنم کردم در حد چند ثانیه با ولع کیر کلفت و داغشو خوردم و زبون زدم که احساس کردم صدایی میاد بلند شدم و دکمه کت بلندشو بست جوری که کیرش مشخص نبود.
به راهمون ادامه دادیم دور تا دور محوطه قدم میزدیم و دنبال جای خلوت میگشتیم. تموم سلولای بدنم خواستنشو فریاد میزدن دلم میخواست همونجا لخت بشیم و فقط کیرشو حس کنم که محکم میره تو کسم و درمیاد!
یه جا که ب نظر کم رفت و آمد تر میومد واستادیم که همین الان که اونجا میرم مغزم سوت میکشه از شدت جنون حشریتمون!
سپهر ک از قبل کیرش بیرون بود و زیر اورکتش پنهان کرده بود دکمشو باز کرد و باز درش آورد.
من یه شلوار جین جذب با یه مانتو زمستونی جلو باز پوشیده بودم.
سپهر بهم گفت بکش پایین با اینکه تموم وجودم حشر بود با تعجب گفتم چی؟؟ گفت بکش پایین. شلوار و شورتمو تا زانو کشیدم پایین پالتومو داد بالا دستمو گرفتم به درخت رو ب روم و کمی خم شدم تا کیرشو گذاشت لای پام انقدر خیس و آماده بود ک راحت رفت توش چند تا تلمبه محکم زد که الان که دارم مینویسم از تصورش باز خیس کردم.
یه سری چیزا فاصله ی توضیحی دارن، یعنی هرچقدر توضیح بدی باز حق مطلب ادا نمیشه! سکس اونشب ما دقیقا همین بود، “غیرقابل توضیح”.ترکیبی از استرس و حشریت روی هزار! دیونه کننده بود! هرچند ثانیه از استرس حس میکردیم کسی اون سمتی میاد و پا میشدیم خودمونو مرتبط میکردیم و چک میکردیم و باز دوباره کیرشو تو کسم جا میداد و من غرق در لذت فرو رفتن کیرش تا ته توی کسم و حس کردن خوردن تخماش به کسم میشدم! حاضرم تا ابد اون چند ثانیه رو زندگی کنم اوج شهوت و خواستن. زیاد طول نکشید که خودشو بهم چسبوند کیرش رو تا آخرین حد ممکن تو کسم کرد و آبشون ریخت توم. بعد از سرویس بهداشتی و خالی کردن آبش از کسم، رفتیم بستنی خوردیم. هربار که بهم نگاه میکردیم انگار که باورمون نمیشد و هستیریک و یا شایدم سرمست میخندیدیم!
اونشب بعد پارک رفتیم داروخونه قرص اورژانسی خرید و خوردم و این تازه شروع دوستی ما و مجموعه دیونه کننده ی سکسای ما بود!
اگه دوست داشتید لایک کنید و تو کامنتا بهم نظرتونو بگید که بازم بنویسم.
نوشته: ملکه شهوت!