زندایی عصبانی

پدر مادرم هرساله یک هفته میرفتن بهبهان حالا چرا بماند …
و من اون یک هفته رو خونه داییم اقامت میکردم.
من بسام هستم، الان 17 سالمه یه پسر خیلی خوشگل و آرومم ولی هیچ موقع هیچ همجنسگرا یا پدوفیلی اجازه نمیدادم بیاد سمتم، و این داستان من مربوط به دو سال و نیم قبل هست.
چهارده سال و نیم اینا بودم رفتم خونه دایی و قرار بود تا یک هفته اونجا باشم و لباسام و وسائلم و آورده بودم دوران بسیار فاجعه ای بود تو دوران بلوغ بودم تغییرات رفتاری و حس های جدید امده بود سراغم و از هیچکس نمیتونستم مشورت و کمک بگیرم و بنظرم دوران بلوغ واقعا دوران سختی هست.
داییم سه نفر بودن، زنداییم یه زن 34 ساله، داییم 43 ساله، دختر داییم 17 ساله.
اون موقع من تازه جغ و به روش اصلی یاد گرفته بودم،(آخه خودم راه های دیگه داشتم که بماند ولی یکیش این بود سر کیرم و میگرفتم تند تند با کف دست دیگم میمالوندمش).
ولی خب اون موقع یخورده کیرم رفته بود تو رشد و حدودا 11/12 سانتی میشد و تو دست میشد راحت جق زد (قبل رشد نمیشد و کیرم از بین دستم خارج نمیشد سرش).
خلاصه اینارو گفتم که بگم، که اون موقع روزی سه بار هم حموم میرفتم و فقط آب و باز میکردم که صدای جق زدنم بیرون نره، و در آخر اینقدر میزدم سینه خیز از حموم بیرون میومدم.
روز اول روم نمیشد یکبار رفتم حموم حسابی زدم امدم بیرون.
روز دوم ظهر خوابم میومد، رفتم اتاق دایی زندایی خوابیدم … داشت چشمام گرم میشد حواسم به سوتین بغل تخت پرت شد، بلندش کردم با ترس و لرز یه بوس از رو قوس سوتین کردم و یخورده بو کشیدم و داشتم تو آسمونا سیر میکردم.
هوا گرم بود اون موقع و شهر ما یه شهره مرکزی هست و خیلی گرم بود نیاز نبود پتو رو خودم بکشم.
اینقدر غرق در شهوت بودم که اصلا حواسم نبود سمیه (دختر داییم) با یه بشقاب که توش باقلوا بود وارد شده !
یک لحظه بدون اینکه نگاهم بهش افتاده باشه حس ششمم یه نگاه سنگینی و حس کرد و برگشتم.
شیک و مجلسی داشتم قبض روح میشدم.
سمیه یه نگاهش به کیر من بود یه نگاهش به صورتم و دستم که سوتین مادرش درش قرار گرفته.
کیرم مثل یه گل پژمرده خوابید در لحظه، بدون اینکه عکس العملی نشون بده امد بشقاب و گذاشت و رفت بیرون.
خواب که هیچی نفسمم پریده بود از ترس، پاهام میلرزید از شوکی که بهم وارد شده بود.
بعدظهر شده بود با ترس و لرز و به این فکر که برم راضیش کنم به کسی نگه رفتم تو اتاقش، در زدم و وارد شدم، سمیه نگاهش به من افتاد و خیلی معمولی یه سلامی رد و بدل کردیم و بغلش پیش میز مطالعش نشستم رو چهارپایه، چند ثانیه ای شکوت بینمون حکم فرما بود که من سکوت و شکستم و گفتم سمیه، گفت بله ?
گفتم ببین ببخشید تقصیر من نیست.
گفت چی تقصیرت نیست ?
گفتم همون که ظهر تو اتاق دیدی.
گفت من چیزی ندیدم.
گفتم باشه ولی تروخدا به کسی نگو.
با صندلی چرخدارش به طرف من چرخید.
گفت چه حسی داشتی ? مامانم و دوست داری ?
گفتم هیچی بخدا، بخدا اصلا انگار یلحظه عقلم از کار وایساد.
گفت پس اونجات چرا بلند شده بود ??
با این حرفش یخ حاکمه بینمون کاملا شکست و منم ملوو تر شدم.
گفتم اون دست خودم نیست وقتی یه چیزایی میبینم اینجوری میشم.
گفت چیا ?
گفتم مثلا یه فیلمایی هست یا یه عکسایی یا زن لخت.
تو همین بحث ها بودیم و هنش ادای آماتوری و این فازا که هیچی حالیش نیست مثلا برمیداشت.
که گفت: اونجات چقدریه ?
گفتم نمیدونم .
گفت با دست نشون بده بزرگ میشه چقدر میشه.
منم اندازه ده یازده سانتی براش اندازه زدم و نشون دادم.
گفت بچه بودی یبار وقتی رفتیم فلان جا … من دیدم اونجاتو.
با این حرفش نمیدونم چرا ولی عجیب حس شهوت به سراغم امد.
گفت مو هم داره ?
گفتم نه یخورده کم.
گفت ببینم.
گفتم اونجامو ?
گفت آره ولی زود یوقت مامان میاد.
گفتم من نشون بدم تو هم نشون میدی?
گفت تو نشون بده بعد من نشون میدم.
من با دلهره ی زیبایی (واقعا دلهرشم لذت بخش بود) دست کردم شلوارم و دادم پایین تا کیر راست شده ی تقریبا کوچیک ولی مناسب سنم پرید بیرون.
یخورده نگاهش کرد سریع از ترس شلوارم و برگردوندم به حالت اولش.
گفت وایسا ندیدم. (تو متن شاید فکر کنید سی ثانیه ای نشون دادم ولی در اصل شاید سه چار ثانیه بود).
منم دوباره سریع کشیدم تا همون حد پایین که دستش و به طرف سوراخ کیرم آورد و همون سوراخ کیرم و با دور و برش و لمس کرد.
خیللللللللی لذت بردم ! شاید بگین چه جقی ای هست این، ولی نه بخاطر ندید بدیدیم نبود نه بخاطر اینکه اولین بار بود دست یه جنس مخالف کیرم و لمس میکرد.
دستش و آورد پایین تر و بدن کیرم و گرفت.
امد پایین تر و شلوارم و با دستش کنار زد و تخمام و کشید بالا.
همینا برای من واقعا لذت بخش بود.

سمیه دوباره به خودش امد گفت بسام برو نیم ساعت دیگه دوباره بیا مامان شم نکنه بهمون قبل اینکه بیای برو تو دسشویی حیاط اونجاتو با مایع دسشویی سیبه رو روشویی بشور و تمیزش کن بیا.
منم حساب کار امد دستم و فهمیدم داستان از چه قراره.
بیست دقیقه ای گذشت و من رفتم دسشویی تو حیاط، تو کیرم و تخمام احساس درد داشتم.
شلوارم و کامل در آوردم و شروع کردم به جق زدن.
ارضا شدم و از درد تخمام کم شد.
شروع کردم از سر کیرم تا تخمام و دور و برش و کاملا شستم.
حسابی تمیزش کردم مو هم نداشت، یخورده کرک بود فقط.
با حوله ای که اونجا بود سفت رو کیرم و تخمام میکشیدم که هم تمیز بشه هم خشک.
برگشتم اتاق الهام.
زندایی رو تخت تو اتاقش دراز کشیده بود و داشت با گوشی ور میرفت.
وارد اتاق سمیه شدم.
تمام این نیم ساعت من دلا دلا راه میرفتم چون اینقدر هیجان داشتم کلا راست بود کیرم.
تا وارد شدم همون نزدیک در سمیه امد و با استرس پرسید مامانم کجاست.
گفتم بهش کجاست و گفت سریع بکش پایین.
منم شلوارم و تا زانو کشیدم پایین که خودش کامل افتاد تا مچ پام.
سمیه صورتش و آورد جلو و یه بو کرد کیرمو.
بعد جلو دماغش و گرفت با یه حالتی که انگار میخواد به خودش بیاد و اکراه داشته باشه از این کار ولی دلشم میخواد امتحان کنه.
دستش و گرفت به کیرم با دستاش سعی بر نمیدونم پاک کردن یا چی ولی یه همچین حالتی کشید روش .
کیر من راست جلو صورتش.
اولش یخورده مالیدش به لپش.
بعد کم کم یخورده زبون میزد به سر کیرم.
لزجی و داغی آب دهنش داشت دیوونم میکرد.
با یه ملایمتی کیرم و وارد دهنش کرد.
چشمام میخواست از حدقه بزنه بیرون فوق العاده داشتم لذت میبردم.
حدودا سی ثانیه ای برام ساک زد که تو همین زمان کم حس میکردم الانه که قطع نخاع بشم.
بلند شد برگشت، شلوارش و تا زیر خط کونش کشید پایین (البته اینم اضافه کنم با 17 سال سن نه خوشگل بود نه خوش هیکل ممه ی کوچولویی هم داشت).
شلوارش و تا خط کونش کشید پایین، به من گفت بیاد جلو، (جفتمون آماتور بودیم). من یخورده رفتم جلو دست گرفت به پهلو هام و منو به کونش چسبوند.
شاید عجیب باشه براتون ولی واقعا همه ی اینا برام لذت بخش بود اون موقه، کاملا هم میدونستم کس و کون چیه و اینا ولی خب تجربش و نداشتم.
میگفتم سمیه منو ول کرد همونجوری نشست رو زمین کونش و داد بالا، گفت یخورده یخورده بکن تو اگر درد گرفت سریع بیارش بیرون (کیرم نازک بود تا همین الانش که 17 سالمه هم نازکه اون موقع هم چهارده چهارده و نیم بودم تقریبا چیزه خیلی خاصی نبود)
من نشستم پشتش، خودش یه تف زد به دستش ریخت رو سوراخش، من کیرم و گرفتم به سمت پایین (چون کیرم راست میشه میچسبه تقریبا به شکمم).
و گذاشتم دم سوراخش، اینقدددددر شهوت مغز منو تسلیم خودش کرده بود که دوست داشتم تا جایی که میتونم فرو کنم.
سر کیرم و نزدیک و نزدیک تر میکردم لحظه ای که به سوراخش برخورد مرد فووووووق العاده بود، بدون فشار بالایی با کمی فشار سرش مثل سنگی که میندازی تو آب رفت داخل که یلحظه کمرش و جمع کرد و یه آه دردناکه کوچیکی کشید.
من کم کم با حوصله و اشتیاق داشتم کیرم و وارد میکردم تو سوراخش، به یه جایی رسید احساس کردم داره به عن برخورده میکنه و خیلی دیگه حس و حالم اوکی نبود و میشه گفت خیللللی تو ذوقم خورد، هنوز اون تو ذوق زدگی برام هضم نشده بود که در باز شد !!! زندایی وارد شد و هردوی ما تو حالتمون بودیم و اصلا وقت نکردیم یه حرکتی بزنیم.
زندایی نگاهش و دوخته بود به چشمم و براندازم میکرد.
خودش و به حالت نیمرخ در برابر من و سمیه قرار داد و با جیغ گفت جمع کنید خودتو…
سمیه نمیدونم نفهمیده بود یا چی ولی تا صدای مامانش و شنید مثل بزغاله چهار دست و پا از زیر من رفت به جلو و کیر من افتاد بیرون.
من خشکم زده بود و زندایی برگشت و منو که دید هنوز لختم با یه فحش گفت لباااااستتتتتو بپپپپوووش، من خودم و جمع و جور کردم و سمیه هم شلوارش و کاملا کشیده بود بالا …
نمیدونم علاقه به اکشن دارین یا نه …
ولی یه چیزی تو مایه های بویکا نشد این زنداییم ???
مثل سگ مارو نزد ???
اصلا نممممیخوام یادشم بیوفتم …

آقا جان تمام …

نوشته: بسام

دکمه بازگشت به بالا