زن مذهبی من
سلام من حسام هستم ٢٦ ساله غرب تهران زندگي ميكنم و ١سال و دو ماه هست كه ازدواج كردم از مشخصات هيكل و استايلم بخوام بگم قدم ١٧٢ هستش وزنم هم ٧٠ كيلو و بدن سفيد و خيلي كم موي دارم خانمم كه خيلي هم دوسش دارم مینا هستش اصالتا ترك اورميه هستند و ٧ ، ٨ ساله تهران اومده بودند و تو همسايگي ما خونه گرفته بودند مینا ٢٥ سال داره و و قدش ٥ سانت از من بلندتره وزنشم ٧٣ كيلو، بدن سفيد و صورت خوشكل و جذاب با استايلي كاملا عالي ، سينه هاي ٧٠ و باسن متوسط و كمر خيلي باريك ، من از همون روز اول كه ديدم عاشقش شدم ولي تنها مشكل مون هيكلش بود كه از من بزرگتر ديده ميشد، مخصوصا هم كه مینا چادري بود و اين باعث ميشد من خيلي كوچيكتر ديده شم مینا يه زن كاملا محجبه بود من خيلي زير نظر گرفته بودم خيلي سالم و دختر سر به زيري بود ولي برعكس خانواده ما همه مانتويي و تو مهموني ها لخت پتي بودن سر همينم من بهش ميگفتم تو مهموني ها لباس راحت بپوش ولي اون انكار ميكرد ، چون از بچگي همچين مراسم ها و اين طور لباس پوشيدن هارو نديده بود.
من خيلي بهش گفتم كه يه كاري نكن كه بهت بگن غربتي و شيك باش و مثل بقيه! اما اون زير بار نمي رفت تا اين كه سر عروسي پسر عموم بود كه بعد تالار همه فاميل تو پاركينك خونش جمع شدن ، طبق رسم هميشگي مون بزن و برقص ، ولي زن و مرد قاطي بود تو تالار ها زن و مرد جدا هستند واسه همينم لباس مینا خيلي باز و جذب بود، و از رسم ما خبر نداشت و از جريان بزن و برقص اخر شب چيزه زيادي نمي دونست عروسي تموم شد و ما به دنبال ماشين عروس راه افتاديم اخر شب وقتي رسيديم عموم يه دي جي هم گرفته بود با كلي مشروب وميوه و… واسه من عادي بود اما واسه مینا نه طبق معمول مینا فقط چادرش و برداشت و با مانتو بغل من نشست كه من گفتم زشت آبرو ريزي نكن بلند شو برو بالا لباست عوض كن ولي باز انكار و نگاه هاي چپ چپ كه بعد ١٠ دقيقه مامانم اومد بينمون و گفت بياين تو راه پله كار دارم تا رسيديم مامان رو به من كرد و گفت چرا نميزاري مینا لباس شو عوض كنه؟ آبرو داري كن من كه مادرتم با دامن و تاپم… من گفتم مامان منم ميگم ولي مینا نميخواد، كه فهميدم از زبون من گفته بود كه من ازش خواستم مامان يه چش گره به مینا رفت و گفت مینا جان اينجا يه خورده مراعات كن همه فاميل هستند من نمي خوام پشت سر مون حرف باشه عين بقيه راحت باش نترس هيشكي نگات نميكنه مینا تا خواست حرف بزنه مامان پريد تو حرفش و گفت بيا بالا عوض كن و كه ديدم مینا ميگه من لباسم خيلي بازه و دامنم تا زير باسن و تاپمم خيلي باز و كوتاهه و جذبه! كه مامان دوباره گفت كسي نگاه نميكنه تو بيا من توضيح ميدم در ضمن سر عروسي شما مگه يادت نيست دختر عمو و پسر عمو ها ، همش وسط بودنرو شما بايد جبران كنيم رفتن بالا و منم برگشتم سر جام بعد ١٠ مين مینا اومد پيشم نشست و سرش همش پايين بود، من با ديدن مینا بعد جوري سيخ كردم چون اولين بار بود تو اين لباس تو جمع ميومد قشنگ نگاه مرد هارو ميشد احساس كرد مخصوصا موقه اي كه امير پسر عموم به زور ما دو تا رو بلند كرد واسه رقص مینا يه كفش خيلي پاشنه بلند پاش بود با يه دامن يه وجب و نيمي، و يه تاپ تنگ كشي دكورته همه فاميل زوم هيكل سكسي و هات مینا بودن، چون يك سال همه جا با مانتو ميشست، و لباس به اينبازي ازش بعيد بود بعد ٢٠ دقيقه رقصيدن مینام ديگه خجالت نمي كشيد و اون كونش خوشكل قر ميداد، امير صدامون كرد كه بريم پاركينگ پايين ميدونستم مشروب خوري مینا ازم پرسيد ولي من گفتم نمي دونم چيكار داره همه دختر پسرها و زن و شوهر هاي جون دور يه ميز جمع بودن كه با ديدن من و مینا ، گفتن به به ببين كيا اومدن علي اون يكي پسر عموم گفت حاج اقا حرام مشروب نخور! البته با خنده، حقم داشتن چون من يه سال بود تو جمعشون نبودم تا رسيديم سريع دو تا پيك ويسگي نصفه پر كردن و دادن دست ما ولي مینا نگرفت و گفت من تا حالا نخوردم، راست هم ميگفت، ولي خب امير به زور داد دستش و گفت خب الان ميخوري دو تا ابميوه هم ريخت و گذاشت جلومون رو به مینا كرد و گفت چشات و ببند و سر بكش بعدشم سريع ابميوه بخور با كمال تعجب همون لحضه تا تحش خورد و بعدش صرفه كرد كه من زود ابميوه رو دادم بهش خورد ميخواست بره رو صندلي بشينه كه امير دومين پيك و داد دستش مینا بازم رد كرد ولي با اصرار همه گرفت، من رو كردم گفتم اين و بايد با بقيه بخوري زود خوردنش بي ادبيه كه اونم معذرت خواست از همه و گفت من نمي دونستم سومين پيك رو هم خورديم و رفتيم بالا پيش همه ، اون شب زمين نشستيم و تا اخرش رقصيديم مینا كه كاملا مست بود و طبق رسم با همه رقصيديم ، مینا هم سنگ تموم گذاشت ولي من قشنگ نگاه همه مردها رو روش احساس ميكردم، ولي خب عكس العملي نداشتم چون اولين بار بود با اين لباس اونم با اين وضع خلاصه ساعت ٢ من ماشين اوردم و مینا هم اومد سوار شد رسيدم خونه كه مینا سريع لخت شد و اومد لب بازي و گفت امشب دلم خيلي سكس مي خواد منم تعجب كردم چون مینا اولين بار بود اين و مي خواست و هميشه شروع كننده من بودم من و هم سريع لخت كرد و رفت سراغ كيرم و ساك زدن بعد ١٠ دقيقه بلندش كردم شروع به خوردن و ماليدنش كردم كه ديدم كسش خيس خيس بهش گفتم امشب چته كه گفت عزيزم كسم و بخورررررر واسم جالب بود بعد خوردن كس و چوچولش كه ١٥ مين طول كشيد با فرياد و داد ارضا شد رو تخت دراز كشيد منم بلند شدم رفتم اب بخورم كه ديدم وسط شرت میناو انگار شستن! معلوم بود خيلي وقته ميخواسته بعد خوردن اب برگشتم و تا رسيدم گفت عزيزم كيرت و ميخوام بكن جرم بده كه روش دراز كشيدم و بعد چند دقيقه لب بازي گفتم مینا تو مهموني خيلي شهوتي شده بودي ها مینا برگشت گفت اره اولين بارم بود واسه همين بعدشم اخراش كه تكنو شد چراغ هارو خاموش كردن من اون وسط بين سه تا مرد هيكلي گير افتاده بودم و با يكيشون خيلي رقصيدم اونم من و محكم بغل ميكرد هم از جلو هم از عقب به خاطر اونه معلوم بود خيلي مست چون مینا خيلي باحيا بود كيرم گذاشتم تو كسش و تلنبه زدم گفتم خب ديگه چي شد؟ گفتش وقتي از پشت بغلم ميكرد با يه دستش سينه مو ميگرفت و اونجا كه همه ميپريدن بالا پايين دستش و برد تو سوتينم، با شنيدن اين حرف خيلي جا خوردم ولي دوست داشتم بغيش و بشنوم و گفتم ادامه بده كه گفت اره دستش برد تو سوتينم و سينه راستم و گرفت تو مشتش و چند ثانيه مالوند گفتم بغيش چي كه گفت همين ديگه كه بعدش من اومدم پيش تو چون ديگه نميتونستم خودمو كنترل كنم بعد چند دقيقه يه حرفي زد كه خشكم زد و كيرم تو كسش خوابيد، گفت عزيزم كيرت خيلي كوچيكه مال اون مرد دو برابر مال تو بود، كه گفتم كيرش و كجا ديدي گفت وقتي از پشت بغلم كرده بود كيرش از پايين كونم تا كمرم بود احساس كردم خيلي بزرگه كه من دراز كشيدم و گفتم مال من اينقدره كاريشم نميشه كرد مال اون دوست داشتي به اون ميدادي كه گفت جونن من ميخوام كه برش گردوندم و از كون برا اولين بار كردمش اونم همش جيغ و داد و گريه كرد كه تو كونش خالي كردم و خوابيدم
ببخشيد غلط املايي زيادي داشتم ادامه دارد
نوشته: حسام