زن نامرئی 101
–
طوری با هم جیک شده یودیم که متوجه شده بودم که طرف با دو سه تا از دوستاش در ساحل بابلسر چند تا پلاژ شریکی داره و یه چایخونه یا همون قلیون کش خونه هم داره . من که از این کارا وارد نبودم . -ببینم من تا بابلسر هم میرم اگه خواستی می رسونمت .. -ببینم از اونجا هم میشه رفت تهرون دیگه .. -آره از دو راه میشه یه راه دور ترش اینه که از همین مسیر چالوس بری که این کار ملانصرالدینه ولی راه بهترش اینه که همین مسیر بابل رو بر گردی و ا ز جاده هراز بری . از اون هفت خط ها بود . یکی نگفت که اگه می خوای بری تهرون همین بابل پیاده ات کنم که ماشین تو راهی سوار شی یا کنار یکی از این شرکت های مسافری نگه داشته باشه . هر چند برای رفتن به تهرون باید می رفتم اون سمت شهر . ولی راستش خودم مرض داشتم . این جوون خوش تیپ کمپلت موهای سرشو عین اسب و جوجه تیغی در آورده بود . پشتشو که دم اسبی بسته بود . اون جلو و فرق سرشو تا اول پیشونی مدل یال اسبی و گلادیاتوری در آورده کناره هاشم شده بود جوجه تیغی . . قبول کردم که باهاش برم بابلسر -آشنا داری .. -نه یه هتلی جایی میرم امشبو می خوابم . دلم واسه قدم زدن در ساحل دریا و دیدن چراغای روشن کنار رود تنگ شده . قبلا سالی یه بار این طرفا آفتابیم می شد ولی حالا دیکه مدتیه که فرصت نمیشه . -اگه به ما افتخار میدی ما یه سوئیت مناسب داریم . میای ;/; .. نکنه یارو ما رو کس گیر آورده باشه .. البته کس که هستم . چه سریع ازم دعوت کرد . حق هم داشت چون در جامعه ما دختری که این قدر زود با یه پسر اخت شه همینم میشه دیگه . -باشه حاضرم ولی زیاد گرون حساب نکنی . -کی خواست از شما پول بگیره . ظاهر و طرز صحبت شما نشون میده که باید خانوم محترمی باشین . -ولی کاسبی که این حرفا حالیش نمیشه .. -باشه اونو درست می کنیم . .. فوری یه تلفن زد به شریکش و گفت افشین جون سوئیت شرقی رو به ساحلو فعلا کرایه اش نده . من رزروش کردم .. -چی ;/; به کسی قول دادی ;/; ببین یه خانوم محترم امشب مهمون ماست – من راضی به زحمت شما نیستم و نمی خوام که باعث دردسر شما شم -چه دردسری . .. با هم از کمربندی شرقی شهر رد شده و افتادیم تو اتوبان بابلسر . طوری گازو زیاد کرده بود که انگاری یه جنده بلند کرده و وقت زیادی واسه گاییدنش نداره . از وقتی که قبول کرده بودم باهاش برم نگاش طور دیگه ای شده بود و حرکاتش . می دونستم که منو به شام هم دعوت می کنه . بعدشو دیگه معلوم بود چی میشه . از این جوونای مجرد هر کاری بر میاد . هر کاری .. می دونم دلش مث سیر و سر که می جوشید . هی من و من کرد تا بالاخره جراتشو پیدا کرد که این سوالو از من بکنه . -ببینم آقاتون همراهتون نبیست ;/;-من شوهر ندارم . از همسرم جدا شدم . با هم تفاهم اخلاقی نداشتیم . یه نفسی به راحتی کشید . متوجه شد که راه کسم بازه . ولی خیلی مفت هم نباید خودمو تسلیمش می کردم . بااین که بارهااز این شهر دیدن کرده بودم و تن به آبش سپرده بودم ولی زیاد با خیابوناش آشنایی نداشتم . هرچند شهر نسبتا کوچکی بود که در سالهای اخیر به سرعت رشدکرده بود . فکر کنم باید ناهار رو هم دعوت اونا می بودم . -ببین وسط شهر یه نیش ترمزی بزن یه چند تا لباس زیر و رو بگیرم . این لباسایی که تنم بود دیگه خسته ام کرده بود . هربار هم که می رفتم حموم باید همونو تنم می کردم . حس می کردم اگه یه کسی بینی خودشو به بدنم بچسبونه بوی بدی بده . به محض این که رسیدیم از همسفرم خواستم که منو به جایی که واسم در نظر گرفته راهنمایی کنه . راستش دوست داشتم تنها باشم و دکوراسیون خودمو عوض کنم . شریکش بیشتر قیافه اش به آدما می خورد . چایخانه که تقریبا یک مینی رستوران هم بود توسط چند مرد و یک زن اداره می شد . دو دست پیراهن واسه خودم گرفته بودم ویه تاپ و یه دامن . اونی رو که تنم بود انداختم دور . با یه دوش ولرم حسابی خودمو ردیف کردم . هنوز یکی دو جای بدنم اثر پنجه های مرسده باقی بود . شایدم پشت تنمم از این آثار زیاد بوده باشه ولی چیزی رو که نمی دیدم . بذار باشه . مگه من شوهر دارم که بخوام ناراخت شم که شوهرم اینا رو ببینه ;/; از تماشای تن و بدن خودم لذت زیادی می بردم . حس می کردم حیفه که از این تن خوش دست خودم زیاد استفاده نکنم . خیلی خوابم میومد ولی انگاری بازم حشری شده بودم . حس می کردم که اون دو تا واسه من خوابای خوشی دیدن . یه دستم روی کس بود که از اونجا به کونم می رسوندمش و با یه دست دیگه سینه هامو مالش می دادم . هم خواب داشتم و هم هوس . نباید مفت خودمو در اختیارشون می ذاشتم . تر جیح دادم یکی دو ساعتی رو بخوابم و بعدا برم پیش پسرا . چون اگه می خواستم خودمو با خستگی برسونم واسه ناهار و هم صحبتی و احیانا گردش و کارای دیگه اصلا بهم نمی چسبید …. ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی