زن نامرئی 109

مثل این که این دو تا پسره خیلی سریع تر از اونی که تصورشو می کردم گزارش منو به این خانوم دادند . ولی خیلی تپل بود . اصلا حسشو نداشتم . خیلی خسته بودم . دلم می خواست از این آرامشی که در یا بهم میده لذت ببرم و بعدشم بیام بگیرم بخوابم . -شهره خانوم شما شمالیها چقدر خونگرم و مهربون و با محبت و مهمون نوازین ولی من راضی به زحمت شما نیستم . -اتفاقا من خیلی خوشحال میشم . دلم می خواد باهات دوست شم . شاید اومدم تهرون یه سری بهت زدم -اتفاقا با چند تا خانوم خوب شهرستانی دوستم همین حرف شما رو می زنن ولی وقتی که اومدن تهرون از دست ترافیک و این بر نامه هاش عاجزن -عشق و دوستی و محبت که این چیزا سرش نمیشه . مثل این که کسش خیلی می خارید . چون اول دختر خاله شده بود و بعدش اومد نشست . چقدر زودم باهام جیک شد. می دونستم اون دوپسر  از سیر تا پیاز ماجرا رو واسش تعریف کردن . -اتفاقا من بیشتر دوست دارم با هم جنسای خودم بر بخورم . باهاشون درددل کنم . چون یک زن مشکل یک زنو بهتر درک می کنه -راس میگی شهره جون  از بس این دوره زمونه بد شده اعتماد کردن آدما به هم خیلی سخت شده مخصوصا اگه از دو جنس مخالف باشن . پاهاشو خم کرد و از زانو به پایین به طرف دریا دراز کرد . دو تا دستشو هم ستون کرد و بهم گفت نادیا جون اگه کمرت درد می گیره سرتو بزار رو پام . -پس تو چی ;/;-من عادت دارم . تازه از نظر بدنی قوی ترم . -یه موقع اینایی که رد میشن فکرای بد نکنن -نادیا جون چه فکرایی . مگه ما داریم خلاف می کنیم . سرمو گذاشتم رو پاهاش . مث یه بچه ای که خودشو می ده به دست مامانش ..تازه  از من جوون ترم بود . چقدر خوشم میومد . با دستاش موها ی سرمو نوازش می کرد و با کف دستش رو صورتم می کشید و با جفت انگشتاش با نرمه گوشم بازی می کرد .  . حس کردم دارم می خوابم . -شهره جون داره خوابم می گیره . -بخواب اگه تا صبح هم بخوابی همین جا کنارت می شینم و نوازشت می کنم . .. مثل این که خیلی دوست داشت باهام حال کنه که این جوری بهم محبت می کرد . با خودم گفتم شهره جون بد موقعی به پست من خوردی . آخه دیگه حالی نمونده . ولی راستش  خوابم برد . وقتی چش باز کردم که کمی احساس سرما کرده بودم . هرچند دست شهره رو قسمت سینه هام بود چیزی نگفتم چون دیگه این برام عادی شده بود . حس می کردم خیلی سبک شدم . واسه این که یکه نخوره از این که بیدارم گفتم بهتره صبر کنم که اون دستشو از رو سینه ام بر داره . ولی ظاهرا نمی خواست این کارو انجام بده و دلش نمیومد . منم یواش یواش داشت خوشم میومد و دلم می خواست که باهم حال کنیم . خستگی ام در رفته بود . خواب هم نداشتم . فقط گرسنه ام بود و هوس داشتم . دستمو گذاشتم رو دستش . یکه خورده بود ولی کف دستمو منطبق با کف دست اون کرده و به طرف سینه هام فشار آورده و اونو به اطراف  حرکتش می دادم . تا متوجه شه که منم هوس دارم و از این حرکتش خوشم اومده -شهره جون گرسنه مه .. -می دونم خسته و گرسنه ای . بریم با هم یه چیزی بخوریم و بعد اتاقتو آماده می کنم که بخوابی . اصلا بیا اتاق خود من اونجا کامل تر و تمیز تره . همه جور امکانات هم داره . اگه دوست داشتی زود بخواب اگرم نه که می تونیم با هم درددل کنیم . واسه این که یه روحیه ای بهش داده باشم و دلش خوش باشه گفتم من فکر کنم دو ساعتی رو خوابیده باشم و دیر تر خوابم بگیره . خیلی دوست داشتنی هستی شهره . چه طور دوساعت منو تحمل کردی . -نادیا شاید هنوز منو نشناخته باشی ولی شهره در رفاقت کم نمیاره . -می دونم واسه همینه که این سه ساعتی بهت خیلی علاقه پیدا کردم . یه بوسه از لباش بر داشتم که فکر کنم شوک بسیار هیجان آوری بهش وارد کرده باشم . اگه از جام بلند نمی شدم همونجا منو بلندم می کرد و می خوابوند . و عین خیالش هم نبود که اینجا دریاست و کجاست و کجا نیست . با هم رفتیم یه چیزی خوردیم . کسی هم کاری به کارمون نداشت . فقط با چند تا پسر سلام علیک کردم و شهره هم اونا رو معرفی کرد که نمی دونم این داداشمه و اینم فلانیه  و از این حرفا . فقط به این فکر می کردم که  چه جوری حریف این خوش اندام قوی هیکل شم . یه شیشلیک گوسفندی دبش واسم آورد و منم با اشتهای زیاد نشستم همه رو خوردم . شاید همین هوس منو زیاد تر کرده باشه . رفتم یه دوشی  بگیرم که بعدا تر و تمیز در خدمتش باشم . هر چند در این مورد حرفی نزده بودیم ولی هر دومون می دونستیم که حرکات و رفتار های ما از کدوم خواسته مون میگه …. ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

دکمه بازگشت به بالا